loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب در انجمن خانمهای شیک + پنج داستان دیگر - خط خطی

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب در انجمن خانمهای شیک + پنج داستان دیگر نوشته‌ی حمید زارعی، میثم نجفی، ابراهیم عظیمی، اسماعیل زرعی و محمد شکوهی با تصویرگری آرش عادلی از سوی انتشارات خط خطی به چاپ رسیده است.

کتاب فوق شامل شش داستان کوتاه طنز با عناوین در انجمن خانم های شیک، بالشش بالش خوبی ست، استخدام فوری، عشق در تیمارستان، قانون مملکت و دُمِ بُز است. داستان عشق در تیمارستان، با لحنی طنزآلود، قصه‌ی مردی را روایت می کند که عشقی عجیب را تجربه می کند. مرد متخصص نصب دوربین های مدار بسته است و مدتی است مشغول نصب دوربین های مدار بسته‌در یک تیمارستان می باشد. هر روز در همان ساعتی که مرد در آنجا مشغول کار است، یک دختر در حالی که کاسه ای در دست دارد به او خیره می شود و منتطر فرصتی است که با او حرف بزند و یا کمکش کند. مرد بعد از چند بار حرف زدن با دختر و دیدن توجهات بی دریغ او، عشقی را از جانب دخترک حس می کند و کم کم این حس جنبه ای دو طرفه به خود می گیرد. او که هرگز چنین عشق و توجهی را از کسی به جز مادرش دریافت نکرده با خودش فکر می کند عشق بین او و دختر، عشقی حقیقی و پایدار است. همه در تیمارستان از این موضوع باخبر می شوند، تا اینکه مدیر آنجا، مرد را به دفترش دعوت می کند تا با او در مورد این موضوع صحبت کند و او را متوجه وضعیت دختر کند اما...

 


فهرست


در انجمن خانم های شیک بالشش بالش خوبی ست استخدام فودی عشق در تیمارستان قانون مملکت دُمِ بُز

برشی از متن کتاب


عشق در تیمارستان مثل هر روز با لبخندی که چهره اش را عجیب و غریب می کرد، جلدی در ورودی بخش ایستاده بود. اما امروز یک کاسه ی فلزی هم توی دستهایش بود. هر چند اینجا همه عجیب و غریب بودند ولی من با رفتارهای عجیب و غریب او راحت نبودم. با کمی مکث از نگهبانی گذشتم و وارد بخش شدم. لباسهایم را عوض کردم. چند تا دوربین مداربسته برداشتم، خودم را به اولین نقطه ی نصب رساندم و از نردبان بالا رفتم. چند سوراخ در سقف ایجاد کردم. خواستم از نردبان با کاسه اش ایستاده بود و همچنان لبخند بر لب داشت. روزهای قبل، از دور مرا نگاه می کرد ولی امروز به قدری نزدیک بود که صدای نفسهایش را می شنیدم. بلافاصله یکی از  دوربین ها را به سمتم گرفت. لبخندش را با نگاهی احمقانه و آغشته به تردید جواب دادم و دوربین را از دستش گرفتم. مشغول نصب دوربین بودم که صدای دلخراشی توجه ام را جلب کرد. او برای خودش صندلی آورده بود و می خواست دقیقا زیر محل نصب دوربین بنشیند. گفتم: "می شه برید عقبتر؟ اینجا خطرناکه..." نگذاشت جمله ام را تمام کنم. گفت: من به خاطر تو هر خطری رو به جون می خرم. سرخی صورتم بعد از شنیدن این جمله دو علت داشت: یکی به خاطر اینکه این اولین باری بود که یک دختر به من این حرف را می زد و دلیل دوم خنده ی انتر نهایی که چند متر آن طرفتر با بیمار دیگری سرگرم بودند. به هر حال، من از شنیدن این جمله بیشتر حواسم به این دختر بود تا کارم. نزدیک ظهر، از بخش بیرون زدن تا برای خودم ساندویچ بگیرم. در محوطه ی بیرونی تیمارستان روی چمنها غذایم را خوردم. کمی استراحت کردم و دوباره کارم را از سر گرفتم. همین که وارد بخش شدم، با کاسه ای پر از برنج به سمتم آمد. گفت: غذا نمی خوری...    

(برگزیده ی نخستین جشنواره داستان طنز خط خطی) نویسندگان: حمید زارعی - میثم نجفی - ابراهیم عظیمی- اسماعیل زرعی - محمد شکوهی تصویرگر: آرش عالی انتشارات: خط خطی  


نظرات کاربران درباره کتاب در انجمن خانمهای شیک + پنج داستان دیگر - خط خطی


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب در انجمن خانمهای شیک + پنج داستان دیگر - خط خطی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل