کتاب قهوهی استانبول نیکو میسوزد تألیف علی اکبر شیروانی در نشر اطراف به چاپ رسیده است.
این کتاب، از سری کتاب های "تماشای شهر" است که در واقع نوعی سفرنامه می باشد. این مجموعه قصد دارد ما را با رنگ و بوی شهرها در سدهی گذشته آشنا کند. منظور از رنگ و بو، بررسی همهی ابعاد شهر است؛ اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و طبیعی که موارد قبلی نیز به نوعی از ویژگی "طبیعی" تبعیت میکنند؛ چرا که به عقیده ی نویسنده، ویژگی های طبیعی و اقلیمی یک منطقه بر منش و افکار مردمانش تأثیر به سزایی میگذارد.
در این اثر ارزشمند از علی اکبر شیرانی، "استانبول" در زمان قاجار را از دید 12 شخصیت میبینید و از زبان آن ها میشنوید، هر آنچه که در شهرهای فرنگرخ داده و مشاهده شده است. مخاطبانِ مجموعه کتابهای "تماشای شهر"، افرادی اند که به سفر علاقهمندند و به این درک رسیده اند که سفر می تواند شخصیت، روحیات و دیدگاه انسان نسبت به زندگی را تغییر دهد و می خواهند با مطالعه ی سفرنامه هایی جذاب و خواندنی، با خیال خود به شهرهایی سفر کنند که شاید در واقعیّت بازدید از آن ها برایشان میسر نباشد. به علاوه خواندن این کتاب به علاقه مندانِ تاریخ نیز پیشنهاد میشود؛ زیرا همان طور که گفته شد، این سفرنامه ها به دورهی قاجار برمی گردند و مطالعه ی آن ها فرصت خوبی برای آشنایی با تاریخچهی شهرها و بررسی تغییر و تحوّلات آن ها در زمینه های فرهنگی، سیاسی و یا حتی معماری و بافت شان، می باشد.
راویان این سفرنامهها گاه خانهای ناشناس اند و گاه پادشاهانی همچون ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه.
یکی از نکاتی که مطالعه این کتاب را جذاب تر می کند، این است که نویسندگان با توصیف جزئیات ظاهری شهر، چنان آن را برایت به تصویر می کشند که در حین خواندن سفرنامه ها ناخودآگاه خود را در میانهی شهر مییابی.
فهرست
- مشربه از سنگ مرمر.....عبدالحسین افشار
- از قبل اینها.....میرزا حسن موسوی
- پری پیکر پری سان منش.....میرزا محمود خان
- دلّاک های اَمرد با طراوت.....میرزا محمد حسین
- از درخت عشقه به چنار.....ناصر الدین شاه
- ابنیه ی نفیسه ی قدیمی.....عماد السلطنه
- کلا سروستان و کاجستان.....میرزا فتاح خان
- نه به قدر مشهد.....میرزا داوود
- به اشارت بشارت.....فرهاد میرزا
- از وحشی گری بیرون.....حاج سیاح
- اسب های لنگ کور زخمی منحنی.....ابوطالب خان
- بازورق بخاری سلطانی.....مظفرالدین شاه
- منابع
- شرح کلمات
- مکان ها
- نام ها
برشی از متن کتاب
صبح از خواب برخواستم. ساحل طرفین از دور پیدا بود، کشتی هم آهسته میرفت. چون به استانبول نزدیک بود طوری می رفت که در ساعت معین یعنی 5 از دسته گذشته به بغاز برسد. رخت پوشیدم. کم کم به طرف سمت چپ که سمت روملی و خاک اروپاست نزدیک شدیم. بعضی عمارات و آبادی ها دیده شد. خانه های خوب ساخته بودند. بعضی کارخانجات دیده شد گفتند تفنگ سازی و کرباس بافی است. همه ی کناره تپه و ماهور و درخت کاج و سرو و درخت جنگلی دارد. اغلب سروها را روی قبرستان ها میکارند اما توی دره ها و کوه ها هم سرو هست. از این آبادی ها گذشته استانبول پیدا شد. باز هم قدری گردش کردیم تا وقت برسد. بعد از آن کشتی سلطانیه ایستاد. کشتی سلطان موسوم به پرتو پیاله را که اسم والدهی سلطان است با صدر اعظم به چناق قلعه فرستاده بودند که در بغاز سوار آن شدیم. صدراعظم در آن کشتی بود و همراه ما میآمد. سوار قایقشده رفتیم به آن کشتی. صدر اعظم عثمانی به کشتی ما آمده، دوباره همراه ما به کشتی پرتو میاله آمد. این کشتی از کشتی سلطانیه کوچک تر اما بسیار تمیز و قشنگ است. اتاقش را خانم کرده اند. اسباب خوب دارد. رفتم به عرشهی کشتی. از تبعهی ایران که در استانبول زیاد هستند قریب به سه هزار نفر در 5 کشتی بخار بسیار بزرگ سوار شده، به استقبال آمده بودند کشتی های خود را نزدیک کشتی ما آوردهنددر این بین صدر اعظم ما با شاهزادگان و غیره به قایق نشسته و از آن کشتی به این کشتی میآمدند. یکی از کشتی ها که تبعه ی ایران در آن بودند دود کرده، راند که تزدیک کشتی ما بیاید. قایق صدر اعظم قایق صدر اعظم و سایرین کم مانده بود بخورد به این کشتی و غرق شود. خدا رحم کرده به یک طوری خلاص شده و رسیده و آمدند بالا. اغلب پیش خدمت ها با لباس رسمی بودند. سایر پیش خدمت ها و غیره هم در کشتی اوّل ماندند. خلاصه راندیم. دست راست جزایر زیاد است و کوه و درخت و بعضی هم چشمهی آب دارند. از فرنگی ها و بعضی متمولین عثمانی را گفتند آنجا ها عمارات میسازند که تابستات ها به گردش بروند امّا نا عمارتی ندیدیم-شاید توی درّه ها و پشت تپّه ها بوده است. رسیدیم به اوّل آبادی شهر استانبول. دست چپ خاک اروپا است دست راست خاک آسیا. ما نزدیک به خاک اروپا میراندیم. کشتی های بخار که ایلچیان خارجی نشسته، استقبال ما آمده بودند دیده شد. اوّل آبادی بعضی خانههاست. بعد ابتدا میشود به دیوار کهنهی سنگی که بروج دارد- قلعه ایست از عهد قیاصره ساخته شده است. چون این نوع قلعهجات حالا به کار نمیخورد تعمیر نمی کنند امّا چون همه از سنگ و مستحکم است هنوز اغلبی باقی است. این قلعه محیط است شهر قدیم استانبول را که همه در روی تپه و ماهور و دره واقع است. آبادی شهر در طول بغاز است. عرض چندانی ندارد بحبوحهی آبادی که اصل شهر و سور استانبول است در توی همین قلعه و بعد از قلعه ی الی اسکی سرای و الی عمارت بشکتاش و یالی چراغان سلطان است که مساجد معتبر مثل ایاصوفیه و جوامع دیگر و باب عالی که وزرا و وکلای دولت در آنجا مینشینند و باب عسگریه و عمارت وزیر معادن و تجارت و سربازخانه های معتبر، بیمارخانه، بازار، کاروانسرا و غیره همه در اینجاست. صفحات 90، 91، 92
(استانبول به روایت مسافران دوره قاجار) نویسنده: علی اکبر شیروانی انتشارات: اطراف
نظرات کاربران درباره کتاب قهوه استانبول نیکو می سوزد - شیروانی
دیدگاه کاربران