کتاب یک مهمانی یک رقص و داستانهای دیگر

کتاب یک مهمانی یک رقص و داستانهای دیگر 

کتاب حاضر مجموعه ی یازده داستان کوتاه و خواندنی تحت عناوین "عشق پیری"، "دوست کافکا"، "یک روز در جزیره ی کانی"، "شوخی"، "یک مهمانی یک رقص"، "پدر بزرگ و نوه"، "وانویلد کاوا"، "خائن به قوم یهود"، "کافه تریا"، "گوساله ی بی تاب" و "گیمپل ابله" را در بر می گیرد که توسط "آیزاک باشویس سینگر"، داستان نویس یهودی به نگارش درآمده اند. کلیه ی قصه ها از "کتاب مجموعه داستان های آیزاک باشویس سینگر"، انتخاب شده اند و همه ی آن ها، حکایت هایی را در باب یهودیان اروپای شرقی و آیین و رسوم مذهبی شان بیان کرده و مخاطب را با خود همراه می سازند. به عنوان مثال در داستان "عشق پیری"، شخصیت اصلی قصه، "هاری بندینر"، پیرمردی بسیار ثروتمند، اهل کشور لهستان و هشتاد ساله است که به تنهایی، در طبقه ی یازدهم یکی از آپارتمان های مرتفع شهر "میامی بیچ" زندگی می کند. وی سال ها پیش تجربه ی سه بار ازدواج را داشته که هر سه همسر، و هم چنین دختر و پسرش "سیلویا و "بیل" از دنیا رفته اند و او را تنها و بی کس، در این دنیای بزرگ رها کرده اند. "هاری" علی رغم وضعیت مالی خوب، قصد ندارد که به هیچ وجه، مجددا تجدید فراش نموده و یا با زنی ارتباط عاشقانه برقرار کند؛ از همین روی، زندگی مجردی و تنهایی را برای خود برگزیده و باقی مانده ی روزهای عمرش را بر همین اساس سپری می نماید تا این که در پی اتفاقی غیر منتظره، مسیر زندگی اش تغییر یافته و او را با ماجراهایی پر فراز و نشیب مواجه می سازد.

بخشی از کتاب یک مهمانی یک رقص و داستانهای دیگر

عشق پیری هاری بندینر ساعت پنج صبح از خواب بیدار شد؛ احساس می کرد که تا آن جا که به او مربوط می شود شب به پایان رسیده و دیگر خوابش نمی برد. شب ها پنج شش بار بیدار می شد. سال ها قبل به خاطر مشکل پروستات تحت عمل جراحی قرار گرفته بود، ولی این جراحی فشاری دائمی بر مثانه اش را از بین نبرده بود. حدود یک ساعت می خوابید و بعد احساس نیاز به ادرار کردن از خواب بیدارش می کرد. حتی خواب هایش هم حول این نیاز مبرم دور می زد. از تخت خواب بیرون آمد و با پاهای لرزان و قدم های کوچک و نرم به طرف دست شویی رفت. موقع برگشتن، رفت توی بالکن آپارتمانش در طبقه ی یازدهم. در سمت چپ، آسمان خراش های میامی را دید، و در سمت راست دریای خروشان را. هوا در طول شب کمی خنک تر شده بود، ولی هنوز هم همان هوای معتدل مناطق استوایی بود. بوی ماهی مرده، روغن و شاید هم پرتقال می داد. هاری مدت زیادی آن جا ایستاد و پیشانی مرطوبش را به نوازش نسیم خنک اقیانوس سپرد. با این که میامی بیچ، دیگر شهر بزرگی شده بود، انگار نزدیکی اورگلیدز، و بوها و بخاری های گیاهان و باتلاق هایش را احساس می کرد. گاهی وقت ها یک مرغ دریایی در طول شب بیدار می شد و جیغ می کشید. احتمالا موج ها لاشه های ماهی باژا گودا یا حتی بچه نهنگی را به ساحل انداخته بودند. هاری بندینر به سمت هالیوود نگاه کرد. از زمانی که سرتاسر منطقه چیزی جز زمین بایر نبود چقدر می گذشت! در عرض چند سال، یک زمین بایر به منطقه ای پر از هتل و آپارتمان و رستوران و سوپرمارکت و بانک تبدیل شده بود. چراغ های خیابان و تابلوهای نئون، ستاره های آسمان را از جلوه می انداختند. حتی نیمه شب، ماشین ها با سرعت در رفت و آمد بودند. این همه آدم سپیده نزده با عجله کجا می رفتند؟ یعنی هیچ وقت نمی خوابیدند؟ چه جور نیرویی آن ها را به پیش می راند؟ «خب، این دنیا دیگر جای من نیست. آدم که سنش از هشتاد گذشت، دیگر با جنازه فرقی ندارد.» دستش را گذاشت روی نرده و سعی کرد خواب امشبش را به خاطر بیاورد. همین قدر یادش امد که همه ی  آدم های توی این خواب حالا مرده بودند – چه زن ها و چه مردها. بی تردید خواب ها مرگ را به رسمیت نمی شناسند. در خواب هایش هر سه زنش هنوز زنده بودند، همین طور پسرش بیل و دخترش سیلویا. نیویورک، شهر زادگاهش در لهستان، و میامی بیچ به هم آمیخته بودند. خودش هاری یا هرشل، هم بزرگ سال بود هم پسر بچه ای دبیرستانی. یک لحظه چشم هایش را بست. چرا نمی توانست خواب هایش را به خاطر بیاورد؛ اتفاق های هفتاد و یا حتی هفتاد و پنج سال پیش را با تمام جزئیات به یاد می آورد، ولی خواب های امشب مثل کف روی آب محو می شدند. بعد از آن که کمی تلاش کرد، مطمئن شد که هیچ اثری از آن ها در ذهنش باقی نمانده ...

خرید کتاب یک مهمانی یک رقص و داستانهای دیگر

کتاب یک مهمانی یک رقص و داستانهای دیگر اثر آیزاک باشویس سینگر در سایت کتابانه قابل خریداری می‌باشد.