کتاب حرکت انسانم آرزوست: ماتیلدای عزیز
کتاب "حرکت انسانم آرزوست"، دربرگیرنده ی چهل و نه نامه ی نگاشته شده توسط نویسنده و در طی چهار فصل پاییز، زمستان، بهار و تابستان، خطاب به دوستی آفریقایی و خیالی به نام "ماتیلدا" می باشد. در حقیقت، مولف، محتوای این نامه ها را به پیشنهاد و اصرارهای مکرر مجله ی هفتگی خانواده ی مسیحی و انتشارات سن پائولو، در طی مدت یک سال، به رشته ی تحریر در آورد. مجله ی مذکور از "تامارو" خواست تا با نگارش نامه های بیان شده، مطالبی را به دل خواه خود در رابطه با موضوعات و مسائل مختلفی نوشته و سپس آن ها را جهت چاپ در اختیار انتشارات قرار داده و خوانندگان مجله را از این نگارش ها بهره مند سازد. در پایان یک سال، کلیه ی نامه ها در کتاب پیش رو جمع آوری و تنظیم شد تا مخاطب ضمن مطالعه ی محتوای این یادداشت ها که حاوی دغدغه ها و مسائل پیش روی مولف از قبیل عشق به طبیعت، تنهایی، دوست داشتن، مرگ و ... است و در قالبی داستانی تدوین گردیده، از روایت های جذاب و خواندنی آن لذت ببرد. به بیان ساده تر، خواننده با مطالعه ی این اثر، با نوع تفکرات و نگرش "تامارو" آشنا شده و با وی ارتباط برقرار می کند
برشی از متن کتاب
ماتیلدای عزیز 9 اکتبر امروز هوا ناپایدار است، رگ چمن هنوز به رنگ سوخته می زند اما هوای عصر دیگر تابستانی نیست. هوا زود تاریک می شود و با تاریکی آن، بوی تنتر و متفاوتی از زمین بر می خیزد، بوی پاییز. در حقیقت از این حالت بدم نمی آید چون همیشه رد ماه های تابستان دچار حالت ناشناخته ای هستم. تمرکز در این هوای گرم دشوار است. سرم زود سنگین می شود و خوابم می گیرد. کار نویسندگی بیش تر با آب و هوای شمالی یا زمستانی سازگار است. سرمای بیرون به همان اندازه ی کوتاهی روز کمک می کند. برای دست یابی به حریم خویش ساعت های طولانی تاریکی و سکوت لازم است. *** هنوز بهت نگفته ام اما پس از تردید طولانی، بالاخره پذیرفته ام که صفحه ای در مجله ی خانوادگی مسیحی داشته باشم. همان طور که می دانی من در جا نمی توانم تصمیم بگیرم. قبل از هر تصمیمی مدت ها فکر می کنم، جنبه های مختلف مساله را با خوب و بدهایش از نظر می گذرانم و این امر موجب خشم و غضب اطرافیان و حتی خودم می شود. بدم نمی آید لااقل هر از گاهی آسان گیرتر و بزن بروتر باشم. البته جنبه ی مثبت این خلق و خو آن است که وقتی تعهدی را می پذیرم تمام و کمال و بدون این دست و آن دست کردن با آن رو به رو می شوم. پیشنهاد داشتن صفحه ای در مجله از بیش از یک سال پیش مطرح شده بود. البته اولین پیشنهادی نبود که به من می شد. قبلا یک روزنامه ی کاتولیک که برایش ارزش زیادی قائل بودم از من خواسته بود که موضوعا مهم روز را تفسیر کنم. البته مجبور شدم این پیشنهاد را رد کنم. متاسفانه برای این گونه اندیشه ها و نگرش آمادگی ندارم. در تطبیق امور کند هستم و در هر گونه نتیجه گیری کند تر و مرددتر می باشم. پیشنهادهای دیگری همان گونه که دبه سهولت می توانی تصور کنی همه در ارتباط با «پیک محبت» بود. در واقع به کسی که به ندای دلت گوش کن را نوشته است چه پیشنهادی می توان کرد؟ خودم از کسالت خوابم می گیرد از بس در مصاحبه ها تکرار کرده ام که «دل» عنوان کتاب، آن دلی که برای ملاقات یا نگاهی می تپد نیست، بلکه تمامیت عمیق تر ادمی است، تصویر مکانی است که خرد و هیجان با هماهنگی به هم می پیوندند و با هم می آمیزند. خلاصه ان دلی که تمام مذاهب به عنوان ماهیت عمیق تر و واقعی تر انسان تعیین می کنند. بارها گفته و تکرار کرده ام اما فایده ای نداشته است و کارشناس دسیسه های احساسی قلمداد شده ام. جالب این است که این تنها موضوعی است که من این قدر از بعد نجومی با آن فاصله دارم! اما مجله ی خانواده مسیحی به پاسخ منفی من اکتفا نکرد. با احتیاط پافشاری را ادامه داد. هر چه آن ها بیش تر اصرار می ورزیدند من، همان طور که همیشه هنگام انجام «وظیفه ای» برایم پیش می آید، بیش تر احساس ناتوانی و عدم صلاحیت می کردم. اما بعد از چند ماه...
نظرات کاربران درباره کتاب حرکت انسانم آرزوست: ماتیلدای عزیز
دیدگاه کاربران