معرفی کتاب بگذریم ...
مجموعه داستان بگذریم شامل این داستان ها است: قصه و غصه، پله ها، شاه ماهی، از میان هاشورها، چرنگ سوخته، ترس جای دیگر است، ورق های بی نقش، جرثقیل و بگذریم. بهناز علی پور گسکری برای این کتاب جوایز متعددی همچون جایزه پروین اعتصامی و مهرگان ادب را برنده شده است. نثر بهناز علی پور شیرین است.
می توان روایی زنانه ای در ادبیات او یافت که موجب نزدیکی بیشتر با مخاطب می شود. در واقع مخاطب با نویسنده احساس نزدیکی و اعتماد می کند و او را جزئی از خودش می داند. نویسنده همچنین به طرح مباحثی پرداخته است که تاکنون در نوشته های کمتر نویسنده ای یافت می شده است. همچون داستان قصه و غصه، حکایت زنی است که دارای بیماری روانی است. هذیان ها و بی قراری های او توسط نویسنده بسیار دقیق و موشکافانه بررسی شده اند.
علی پور در داستان هایش از تصاویر جزئی، تخیل و توصیفات دقیق استفاده می کند که موجب ارزشمندی اثرش می شود. پله ها داستان دیگری است درباره ی زنی متاهل که به مرد همسایه دل بسته است. زندگی زن و مرد و روایت های درونی زن نیز از دیگر نقاط قوت داستان علی پور است. اما جرثقیل را می توان یک داستان هولناک دانست. سوژه ای دوباره ناب که تاکنون کمتر به آن پرداخته شده است. ماجرای افرادی که به تماشای اعدام می روند. بگذریم، واقعا کتابی است تکرار نشدنی در تاریخ ادبیات و داستان کوتاه معاصر که توانسته است نظر منتقدان و مخاطبان بسیاری را جلب کند.
برشی از متن کتاب بگذریم ...
قصه و غصه «اینجا چطوره؟» نپرس، دختر عسلی یه کوچیکم؛ بد، بدون تو همه جای دنیا از بد بدتره. از لای این دیوارای شیری رنگ یه عالمه چشم منو می پان. تازگی ها زل می زنم بهشون، اون وقت مجبور می شن سرشونو فرو کنن تو گردنشون و به خودشون بد و بی راه بگن. توی غذام چیزی می ریزن که وقتی می خورم خیلی خسته می شم، همه ی جونم می ریزه و دیگه نمی تونم برات قصه بگم. هنوز بدون قصه های من نمی خوابی مگه نه؟ سینی غذامو می ذارم جلو شنگول صد منی که همیشه ی خدا گرسنه است.
شنگول همین دختر چاق و سرتراشیده اس که داره آواز می خونه و می رقصه. گلای سرخ باغچه رو می کنه و روی لبش می ذاره و با آب دهن برگاشو پشت پلکاش می چسبونه و می خونه: خوشگلم و خوشگلم دل ها گرفتار مه .... تا دایی ناصر میاد تو که اتاق مونو گونی بکشه، می ره زیر ملافه قایم می شه. بعد دایی ناصر به من می گه چشات سگ داره. شنگول هیشکی رو نداره. به مادر بزرگ گفتم یه وقتایی به جای من بیاد ملاقات شنگول. مادر بزرگ جوری نگام می کنه انگار گفته باشم چقدر پیر شده. شنگول از آدمایی که این جا می یان هیچی نمی خواد؛ نه سیگار نه شیرینی. فقط و فقط ماتیک قرمز.
بعد هم که دایی ناصر که همه صداش می زنن دایناسور می بردش تو اتاق پشت باغ، فقط من می دونم چرا شنگول تو لباساش دنبال مورچه می گرده و داد می زنه گازم گرفتن. همیناس، به خدا که غصه می شه و غصه گوله می شه و سرمو می ندازم جلو پام و می رم تو گلخونه و تا پیدام نکردن، همون جا می مونم.
(مجموعه داستان) نویسنده: بهناز علیپور گسکری ناشر: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب بگذریم... | گسکری
دیدگاه کاربران