کتاب خوشحالی بی دلیل - مارسی شیموف

کتاب خوشحالی بی دلیل اثر مارسی شیموف با ترجمه ی گیسو ناصری در انتشارات درسا به چاپ رسیده است.

"خوشحالی بی دلیل" کتابی آموزشی و خواندنی است که مطالب بسیار جالب و تامل برانگیزی را در رابطه با ایجاد خوشحالی به مخاطب ارائه می کند. به طور کلی، "خوشحالی" به نوعی حالت روانی اطلاق می گردد که مهم ترین و اساسی ترین لازمه ی زندگی هر فرد می باشد. اشخاص به طور ذاتی به شاد بودن و شاد زیستن گرایش دارند؛ خوش حالی به این معنا نیست که فرد در رفاه کامل و ثروت بی کران قرار بگیرد بلکه حسی است که می توان با تمرین کردن و بدون نیاز به داشتن موارد ذکر شده، به آن دسترسی پیدا کرد. در همین راستا مولف با بیان مثال هایی از روایت های عینی و واقعی، روش هایی را به خواننده ارائه می کند که به راحتی می توانند با به کار بستن آن ها خوشحالی را در زندگی و قلب و روح خویش پدیدار ساخته و در نهایت به آرامش محض و رضایت خاطر در زندگی شخصی دست بیایند. امروزه مطالعات جهانی نشان می دهد که کشور ایران به دلیل یاس، ناامیدی به آینده و عدم اطمینان به وضعیت اقتصادی، جزو یکی از غیر شادترین کشورهای جهان می باشد که باید هر چه سریع تر با این مشکل برخورد کرده و آن را برطرف نمود. بنابراین مطالعه ی این اثر  ارزشمند در جامعه ی کنونی ما، به طور حتم تاثیرات مثبت و موثری را ایجاد خواهد کرد.

فهرست

بخش اول: خوشحالی و سعادتی که می خواهد باقی بماند پیش گفتار فصل یک: خوشحالی بی دلیل ... واقعا؟! فصل دو: تمرین خوشحالی بخش دوم: خانه ی خود را برای خوش بختی بسازید فصل سه: پی ریزی - مالک خوش بختی خودتان باشید فصل چهار: ستون ذهن - هر فکری را که به ذهنتان می آید، باور نکنید فصل پنج: ستون قلب - بگذارید عشق رهبری کند فصل شش: ستون بدن - سلول های بدنتان را شاد کنید فصل هفت: ستون روح و روان بدن - خودتان را به خداوند متصل کنید فصل هشت: سقف - معنا و مقصود زندگی را دریابید فصل نه: بوستان - پرورش و تقویت روابط بخش سوم: از این به بعد، خوشحالی بی دلیل فصل ده: خوشحالی بی دلیل، برنامه ای برای زندگی

برشی از متن کتاب

ستون قلب - بگذارید عشق رهبری کند ترجیح می دهم چشمانی داشته باشم که نابینا باشند، گوش هایی داسته باشم که ناشنوا باشند، لب هایی داشته باشم که قادر به تکلم نباشند ولی قلبی نداشته باشم که عاشق نباشد.          رابرت تیسون - نویسنده بیایید یک آزمایش کوچک با من انجام دهید. به خودتان اشاره کنید. اکنون به جایی که به خودتان اشاره کرده اید، توجه کنید. اگر شما هم مانند هزاران نفری باشید که از آن ها خواستم این کار را انجام دهند به طرف قلبتان اشاره می کنید. هیچ کس به سر، ناف یا کاسه ی زانویش اشاره نمی کند. چرا؟ ما به طور غریزی حس می کنیم که قلب جوهر و ذات و واقعیت وجودی ماست. تصور کنید با نگاهی عمیق به چشمان کسی که دوستش دارید، بنگرید و با صدای بلند به او بگویید: «تو را با تمام وجودم دوست دارم.» تاثیر آن متفاوت خواهد بود، این طور نیست؟ در طول تاریخ مردم تمام فرهنگ ها قلب را جایگاه عواطف و احساسات و مرکز خوش حالی و عقل و درایت انسان دانسته اند. در بسیاری از سنت ها قلب را هم چون الماس، جواهر یا نیلوفر آبی می دانند که تمام این موارد نماد جوهری عمیق و بسیار با ارزش از وجود ماست. در مرکز جسم ما، معبدی کوچک به شکل نیلوفر آبی وجود دارد، و در میان آن می توان فضایی کوچک را پیدا کرد. بهشت و زمین در آن جاست. خورشید، ماه و ستارگان، آتش و نور و باد، تمام کائنات در قلب ما زندگی می کند.      برگرفته از اوپانیشاد قلب ما جایی است که عصاره ی زندگی مان از آن جا می آید و زمانی که این عصاره جاری می شود، ما احساسی خوب پیدا می کنیم و وقتی جاری نشود، ما احساس ناراحتی می کنیم. من این را به خوبی می دانم زیرا خودم آن را تجربه کرده ام. سال ها با دردی کشنده، دردی ناگهانی و اغلب تضعیف کننده در قلبم زندگی می کردم. این درد بیست سال قبل شروع شد.درست بعد از این که رابطه ام را با مردی که عاشقش بودم به هم زدم. اگر چه برنامه ای برای ازدواج و زندگی زناشویی با او نداشتم، وقتی او شروع به رفت و آمد با یکی از دوستان خوبم کرد، احساس کردم بند بند وجودم از هم گسست. خیال می کردم درد قلبم به مرور زمان یا حداقل وقتی با فرد جدیدی آشنا شوم بهتر می شود. ولی بدتر شد. گاهی به قدری درد وحشتناکی در قلبم احساس می کردم که قادر به نفس کشیدن نبودم، گاهی هم می ترسیدم که مبادا سکته ی قلبی کنم. به پزشکان بسیاری مراجعه کردم و لی هیچ یک از آن ها نتوانست دلیل جسمانی برای این درد پیدا کند. قلبم سنگین بود، هم از نظر جسمانی و هم از نظر احساسی! فقط وقتی تمرین عادت خوشحالی برای قلب را آغاز کردم، این درد به طور کلی از بین رفت. شما این تمرین را در این فصل می آموزید. مصاحبه ی من با صد نفر خوشحال، یک واقعیت مهم را آشکار کرد: مردم خوشحال اجازه می دهند عشق وارد...    

• نویسنده: مارسی شیموف
• مترجم: گیسو ناصری
• انتشارات: درسا