loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب عجایب | شروود اندرسن

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب عجایب (واینزبرگ، اوهایو) اثر شروود اندرسن 

"کتاب عجایب"، مجموعه داستان های کوتاه، اما به هم پیوسته ای را در بر می گیرد که ضمن معرفی ساکنان شهری کوچک به نام "واینزبرگ"، قصه ی خواندنی زندگی هر یک از آن ها را نیز برای مخاطب شرح می دهد. به عنوان مثال، در داستان "کتاب عجایب"، شخصیت اصلی داستان پیرمردی نویسنده است که به مصرف سیگار اعتیاد داشته و روزگار ساده و بی دغدغه ای را پشت سر می گذارد. تنها مشکل او، محل قرار گرفتن پنجره های خانه اش است؛ این پنجره ها به قدری بالا تعبیه شده اند که پیرمرد قادر نیست، صبح ها به هنگام بیدار شدن از خواب و در حالت دراز کشیده بر روی تخت خوابش، درخت های بیرون را نظاره کرده و از منظره ی طبیعت لذت ببرد. همین مساله موجب رنجش خاطر وی شده و او را به چاره جویی وادار می کند. از همین روی، با نجاری صحبت کرده و از او می خواهد تا با بالا بردن پایه های تخت، مشکلش را برطرف نماید. بالاخره با عملی شدن این موضوع، پیرمرد به آرامش خاطر دست می یابد؛ تا این که یکی از شب ها، خواب عجیبی دیده و تصمیم می گیرد که محتوای خوابش را در قالب یک کتاب، به نگارش درآورد.

برشی از متن کتاب

کتاب عجایب نویسنده که پیرمردی بود با سبیل های سفید، برای رفتن به رخت خواب با مشکلاتی رو به رو بود. پنجره های خانه ای که در آن زندگی می کرد بالا بود و او می خواست صبح زود که از خواب بیدار می شود درخت ها را ببیند. نجاری آمد تا تخت خواب را طوری درست کند که هم سطح پنجره شود. درباره ی این موضوع با آب و تاب زیاد به بحث پرداختند. نجار که در زمان جنگ های داخلی سرباز بود به اتاق نویسنده آمد و نشست تا درباره ی ساخت سکویی برای بالا بردن تخت صحبت کند. کلی سیگار برگ در گوشه و کنار اتاق نویسنده پخش و پلا بود و نجار پشت سر هم سیگار می کشید. مدتی آن دو مرد راجع به بالا بردن تخت صحبت کردند و بعد از چیزهای دیگر حرف زدند. سرباز رفت سر موضوع جنگ. در واقع نویسنده او را به این موضوع کشاند. نجار یک بار در زندان اندرسون ویل زندانی بوده و یک برادرش را هم از دست داده بود. برادرش از گرسنگی مرده بود و نجار هر وقت این موضوع را بازگو می کرد گریه اش می گرفت. او هم مثل نویسنده ی پیر سبیل های سفیدی داشت. وقتی گریه می کرد لب هایش جمع می شد و سبیلش بالا و پایین می پرید. پیرمرد با آن سیگار گوشه ی لبش خنده دار شده بود. طرح نویسنده برای بالا بردن تختش فراموش شد و بعدها نجار کار را به میل خود به انجام رساند و نویسنده، که بیش از شصت سال داشت، مجبور شد شب ها به کمک یک صندلی خودش را به تخت خواب برساند. روی تخت به یک پهلو می چرخید و کاملا آرام دراز می کشید. سال ها بود فکر داشتن بیماری قلبی نگرانش کرده بود. سیگاری قهاری بود و تپش قلب داشت. این فکر در ذهنش جا خوش کرده بود که مرگ روزی غفلتا به سراغش خواهد آمد و همیشه وقتی روی تخت دراز می کشید به آن فکر می کرد. از این مساله وحشتی نداشت. تاثر آن در واقع چیزی کاملا خاص و نه چندان توضیح پذیر بود. این حالت باعث می شد که او در رخت خواب سرزنده تر از هر زمان دیگر باشد. کاملا بی حرکت دراز می کشید، بدنش پیر بود و دیگر کاری از آن بر نمی آمد، اما در درونش چیزی کاملا جوان وجود داشت. او مثل یک زن آبستن بود با این تفاوت که آن چه در درون خود داشت نه یک بچه که یک نوجوان بود. نه، نوجوان هم نبود، یک زن بود، زنی جوان، مثل شوالیه ها زرهی به تن داشت. می بینید که تلاش برای بیان احساس درونی نویسنده، که در تخت بلندش دراز کشیده و به صدای قلبش گوش می دهد، بیهوده است. آن چه لازم است بدانیم این است که این نویسنده، یا آن چیز جوان درون نویسنده، به چه فکر می کرد. این نویسنده ی پیر هم، مثل همه  ی مردم دنیا، در طول زندگی طولانی خود خیالات بسیار زیادی در سر خود انباشته بود. زمانی او هم بسیار خوش قیافه بوده و ...


درباره شروود اندرسن نویسنده کتاب کتاب عجایب | شروود اندرسن


نظرات کاربران درباره کتاب عجایب | شروود اندرسن


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب عجایب | شروود اندرسن" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل