محصولات مرتبط
کتاب آن سوی حریم فرشتگان اثر ادوارد مورگان فورستر و ترجمه ی شیرین تعاونی (خالقی) توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.
کتاب "آن سوی حریم فرشتگان" رمانی که روایتی جذاب را در رابطه با زنی بیوه برای مخاطب شرح می دهد. شخصیت اصلی داستان، "لیلیا"، زنی انگلیسی و عروس خانواده ی هریتون است که بر موازین و چهارچوبی نظام مند اداره می گردد. وی شوهرش را سال ها پیش از دست داده و دختری به نام "ایرما" از او دارد. خانواه ی هریتون از، "خانم هریتون"، مادر شوهر و "فیلیپ" و "هریت"، برادر و خواهر شوهر لیلیا تشکیل شده که به هیچ وجه از رفتارها و کردار زن قصه راضی نبوده و همواره سعی در اصلاح او دارند اما علی رغم تمام این تلاش ها، لیلیا به دل خواه خود رفتار کرده و به خواسته های خانواده ی همسرش توجهی نمی کند. در ابتدای داستان می خوانیم که خانواده ی هریت در حال بدرقه ی او برای مسافرت به کشور ایتالیا بوده و مدام موارد مختلفی را به او گوش زد می نمایند. در طی این سفر، "کارولین ابوت"، دوست هریت و دختری کاملا مورد پذیرش خانم هریتون، نیز با لیلیا همراهی کرده و عازم ایتالیا می شود. با آغاز این سفر، ماجراهایی جذاب و غیر قابل پیش بینی رخ داده و خواننده را مجذوب روایت کتاب می کند.
برشی از متن کتاب
آن ها همگی برای بدرقه ی لیلیا به ایستگاه چرینگ کراس آمده بودند – از فیلیپ گرفته تا هریت، ایرما و خود خانم هریتون. حتی خانم تئوبالد هم در معیت آقای کینگ کرافت رنج سفر از یورکشایر را بر خود هموار کرده بود تا با دختر یکی یکدانه اش وداع کند. بستگان مادموازل ابوت هم همین منوال دور و بر مسافرشان را گرفته بودند، و لیلیا از مشاهده ی این فوج آدمی که همگی هم زمان با هم حرف می زدند و سخنانی چنان جور و واجور را بر زبان می راندند بی اختیار غش و ریسه می رفت. بعد در حالی که با ولنگاری از پنجره ی واگن درجه ی یک خود به بیرون خم می شد، فریاد زد: «عجب بدرقه ای! ممکن است ما را با خانواده ی سلطنتی عوضی بگیرند! ر استی آقای کینگ کرافت برای ما گرم کن می گیرید؟» جوانک نیک سرشت شتابان به راه افتاد و فیلیپ در حالی که جای او را می گرفت لیلیا را غرق در یک سلسله دستور و صلاح دید وصوابدید کرد- از قبیل این که کجاها بماند، چه طور ایتالیایی یاد بگیرد، کی از پشه بند استفاده کند و کی به تماشای نقاشی ها برود. و عاقبت چنین نتیجه گرفت: «فراموش نکن که تنها با بی راهه رفتن می توانی این سرزمین را بشناسی. شهرک هایی مانند گوبیا، پینسا، کورتنا، سان جیمینیانو، و مونته ریانو را ببین. و تو را به خدا این تصور توریستی احمقانه را کنار بگذار که ایتالیا فقط موزه ای است مملو از عتیقه جات و آثار هنری. ایتالیایی ها را دوست بدار و بفهم، چون این مردم از سرزمین شان جالب ترند.» لیلیا که از ابراز تفقد غیر معمول برادر شوهرش عرش را سیر می کرد گفت: «کاشکی تو هم می آمدی فیلیپ» «آره. کاشکی.» البته فیلیپ می توانست بدون دردسر زیاد ترتیب این سفر را بدهد چرا که آن قدرها هم وکیل پر مشغله ای نبود که نتواند گاه گداری کارش را تعطیل کند. اما خانواده اش از مسافرت های مکرر او به خارج خوش شان نمی آمد، و خودش هم بدش نمی آمد فکر کنند گرفتار از آن است که بتواند سفر کند. لیلیا گفت: «خب، قربان همگی ... عجب غوغائی ست!» و چون چشمش به دختر کوچولویش ایرما افتاد، حس که این موقعیت چاشنی وقار مادرانه ای را هم ایجاب می کند؛ لذا افزود: «خداحافظ دخترم! قول بده دختر خوبی باشی و به حرف ماما بزرگه گوش بدهی!» منظور لیلیا از ماما بزرگه نه مادر خودش بلکه مادر شوهرش خانم هریتون بود که از این لقب نفرت داشت. ایرما چهره ی جدی خود را برای بوسیده شدن بالا آورد و با لحنی محتاطانه گفت: «سعیم را می کنم.» خانم هریتون که با قیافه ی دمغ قدری دوتر از این معرکه ایستاده بود گفت: «حتما دختر خوبی می شود.» اما اینک حواس لیلیا شش دانگ به مادموازل ابوت رفته بود که دختر خانمی بود سنگین و رنگین، بلند قد، بالنسبه خوش قیافه، و مراسم تودیعش را به سبک آراسته تری از بالای سکوب ایستگاه رهبری می کرد. «کارولین، کارولینکم! سوار شو، وگرنه لله ات راهش را می کشد و بدون تو می رود!» در این میان فیلیپ که از فکر ایتالیا سرمست می شد...
نویسنده: ادوارد مورگان فورستر مترجم: شیرین تعاونی (خالقی) انتشارات: نیلوفر
نظرات کاربران درباره کتاب آنسوی حریم فرشتگان - فورستر
دیدگاه کاربران