loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب در دل گردباد | گینزبورگ

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب در دل گردباد 

کتاب "در دل گرد باد" رمانی در قالب زندگی نامه می باشد که در آن، نویسنده دوره ای سخت از زندگی شخصی اش را روایت کرده و مخاطب را با خود همراه می کند. "یوگینیا گینزبورگ"، یکی از اعضای فعال حزب کمونیست بود و از استالین، رهبر جمهوری شوری، پیروری می کرد. اما دستگیری و اعدام "کیروف"، همکار "یوگینیا" و فردی برجسته از حزب، تعجب "گینزبورگ" را برانگیخته و علت این اقدام را جویا می شود. در پی همین بررسی ها، دولت او را شخصی خائن معرفی نموده و با هدف سرکوبی این نویسنده، وی را بازجویی و به طور موقت بازداشت می کند. ولی علی رغم تمام این مسائل و هم چنین توصیه های دوستان و نزدیکان، "یوگینیا" دست از اهداف خود برنداشته و خواهان برقراری عدالت می شود. تا این که توسط ماموران دولتی دستگیر شده و به اردوگاه های کار اجباری منتقل می گردد. در این هنگام، خانواده اش نیز تحت آزار و اذیت قرار گرفته و روزگار سختی را سپری می کنند. "یوگینیا" به مدت 18 سال در این اردوگاه های غیرقابل تحمل زندگی کرده و شاهد شکنجه ها و وقایع ناگواری در این مکان است. وی سال ها پس از آزادی، تمامی رویدادها، مشاهدات و تجربیات خود را با صداقت و به طور کامل روایت نموده و سراسر جهان را از حقایقی تلخ و غیر انسانی آگاه می سازد.

برشی از متن

بچه ها این جا زندگی می کردند بخش کودکان هم جزئی از مجموعه ی اردوگاه بود. اتاق نگهبانی خودش، دروازه های خودش، باراک های خودش و سیم های خار دار خودش را داشت. اما روی دهای بارک های معمول اردوگاه این نوشته ی غیر معمول به چشم می خورد: گروه نوزادان»، «گروه نوپایان» و «گروه بزرگ سالان». بعد از یکی دو روز معلوم شد که باید با گروه بزرگ سالان کار کنم. بودن در آن جا کافی بود تا توان گریستن، که سال ها بود از دست داده بودم، به من بازگردد. بیش از سه سال بود که چشمانم از یاس بی اشک می سوخت. اما حالا، در ژوئیه ی 1940. بر نیمکت کوتاهی در گوشه ای از آن ساختمان عجیب نشستم و گریه کردم. بی وقفه گریه کردم. مثل مستخدمه ی  پیرمان فیما زار زدم مثل یک دختر دهاتی فخ فخ کردم تکان خورده بودم این تکان مرا از لجی چند ماهه بیرون کشید آری، بی شک این باراک اردوگاهی اضباطی بود اما بوی حریره می داد و کهنه های خیس تخیل غریب کسی ملزومات جهان زندان را با آن چیزهای ساده، انسانی و بسیار آشنا در آمیخته بود چنان دور از دست که گویی رویایی بیش نبوده اند. حدود سی بچه، تقریبا به سن واسیای من - در زمان جدایی ام از او - دور ساختمان می لولیدند، تاتانی می کردند، جیغ می کشیدند، از ته گلو می خندیدند و بنای گریه را می گذاشتند. هر یک از آن ها به مبارزه ای دائمی با بچه های دیگر از حق داشتن جایی در زیر آسمان کولیما دفاع می کرد. بی رحمانه به سر و مغز هم می کوبیدند. موی یک دیگر را می کشیدند. هم دیگر را گاز می گرفتند... آن ها غرایز نیاکانم را در من بیدار کردند. دلم می خواست همه شان را جمع کنم و چنان آن ها را در آغوش بفشارم که هیچ چیز نتواند آسیبی بدانان برساند. دلم می خواست مثل دایه ی پیرم بالای سرشان زمزمه کنم: «عزیزان کوچولوی ناز من، عزیزان کوچولوی بیچاره ی من.» آنیا شولوخووا، همکار جدیدم، مرا از این حالت خلسه بیرون کشید. آنیا تجسم عقل سلیم و کارآیی بود. شولوخوف نام خانوادگی شوهرش بود. خودش آلمانی بود، منونیت، که از کودکی به او آموخته بودند برای هر کاری یک راه درست است. در اردوگاه ها به آدم هایی مثل او می گفتند: «خر کار». دیگی را روی میز گذاشت که رایحه ی تند غذایی گوشتی از آن به مشام می رسید و گفت: «گوش کن، گینیا، اگر یکی از آن کله گنده های زندان این رفتار تو را ببینند، همین فردا تو را به منطقه ی قطع درخت می فرستند. فورا می گویند اعصابت ضعیف است و این جا اعصاب آدم باید از فولاد باشد. آرام باش. به هر حال وقت غذا دادن به بچه ها است. من همه ی این کارها را دست تنها نمی توانم انجام بکنم.» راستش را بخواهید، بچه ها را گرسنه نمی گذاشتند. آن قدری که از عهده شان بر می آمد به آن ها غذا می دادند. و با توجه به معیارهای آن زمان من، غذا کاملا اشتها آور بود. هر چند، به دلایلی، مثل محکومان کوچولو غذا می خوردند...


درباره یوگینیا گینزبورگ نویسنده کتاب کتاب در دل گردباد | گینزبورگ


نظرات کاربران درباره کتاب در دل گردباد | گینزبورگ


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب در دل گردباد | گینزبورگ" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل