محصولات مرتبط
کتاب نامه های یک مسافر
شخصیت اصلی داستان، مردی جوان، کوتاه قد و لاغر اندام و نحیف است که با نگارش نامه های متعددی، شرح وقایع پیش آمده در زندگی اش را برای مخاطب های گوناگون نامه هایش روایت می کند. وی در طی نامه ی اول، ماجرای سفرش به کشور ایتالیا و شهر باسانو را به طور مفصل شرح می دهد. مرد جوان، در این سفر، با شخصی ملقب به دکتر همسفر بوده و قصد دارد تا به مناطق بکر شهر مذکور رفته و از لحظه لحظه های سفر خود لذت برده و سپس به ونیز بازگردد. هنگامی که دکتر از او می خواهد تا مطابق قرار قبلی، برای بازگشت مهیا شود، او مخالفت کرده و از این مرد درخواست می کند تا اجازه دهد به تنهایی عازم کوهستان آلپ شود؛ سپس سوگند یاد می کند تا پس از پیمودن این مسیر، و نهایتا ظرف مدت یک هفته، شنبه شب در مستره ی ونیز حاضر گردد. بنابراین با پذیرش این خواسته از سوی آقای دکتر، و رسیدن به توافقی دو طرفه، مرد جوان خود را برای وقایعی مهیج و غیر قابل پیش بینی آماده می سازد. صبح روز بعد، شخصیت داستان، سفر پر ماجرای خود را آغاز کرده و با بیان تک تک جزئیات خواننده را نیز با خویش همراه می سازد.
برشی از متن کتاب
نامه ی اول ونیز، اول مه 1834 ساعت نه یک شب بارانی وارد «باسانو» شده بودم. پس از دست دادنی خموشانه با همراهم، غمین و خسته به بستر رفته بودم. به هنگام برآمدن آفتاب بیدار شدم و از پنجره چشمم به باروی بلند پوشیده در پیچک دژ باستانی افتاد که در برابر آبی درخشان آسمان، مشرف بر دره ای سر برافراشته بود. بیرون شتافتم تا به اکتشاف محیط پردازم و اطمینان یابم که روز به همان روشنی و صافی اشت که می نماید. بیش از پنجاه یارد نرفته بودم که به دکتر برخوردم که روی تخته سنگی نشسته بود سرگرم کشیدن پیپ هفت فوتی چوب خرنویی که همان وقت از دهقانی به هشت سولدی خریده بود. آن چنان از دست آوزده ی خود خوش حال و در امواج دود تنباکو غرق بود که مدتی طول کشید تا متوجه من بشود. وقتی آخرین دودی را که می توانست – به گفته ی خودش – از پیپتای خود بکشد بیرون داد پیشنهاد کرد که تا راننده، که قرار بود ما را به ونیز بازگرداند، ترتیبات سفر را آماده می سازد برویم و در قهوه خانه ای که مشرف بر خاکریز دژ بود صبحانه صرف کنیم. پذیرفتم. اگر روزی باز گذارت به این اطراف افتاد «کافه موآت» در «باسانو» را به عناون یکی از بهترین چیزهایی که می تواند سر راه گردش گری قرار گیرد که از دیدن شاهکارهای کلاسیک ایتالیا خسته شده است توصیه می کنم. شاید به خاطر داشته باشی که هنگامی که فرانسه را ترک می کردیم تو گفتی تنها چیزی که می خواهی این است که دیدگامنت را به ضیافت مرمر تندیس ها ببری. و ان گاه که من گفتم حاضرم همه ی کاخ های دنیا را بدهم که به دیدن کناره های مرمرین ناهموار قله ی «آلپاین» یا «اپنین» بروم مرا بربر خواندی. نیز شاید به خاطر داشته باشی که پس از چند روز دیگر ظرفیتت را برای دیدن مجسمه، دیوار نگاره، کلیسا و گالری لبریز شده بود. خوش ترین خاطره ای که حفظ کردی چشمه ای سرد و زلال بود در پارکی در «جنوا» که در آن پیشانی داغ و خسته ات را شستشو دادی. این بدان سبب است که آثار هنری تنها با ذهن سخن می گویند و حال آن که شگفتی های طبیعت برای همه ی قوا خوشایند و گیرایند؛ از راه تک تک منافذ و نیز از راه همه ی اندیشه های مان به ما می رسند. تامل در طبیعت بر احساس ستایش صرفا فکری، شادی نفسانی می افزاید. در عین حالی که تلالوی رنگ ها و هماهنگی صور برای نیروی تخیل ما پر جاذبه و پیرا ست آب های سرد، عطر گل ها، موسیقی باد در خون و در رگ و پی مان به گردش در می آیند. هر سرشتی – حتی خشن ترین – در برابر این حس شادی و خوشی حساس و آماده است – جانوران نیز تا حدودی آن را تجربه می کنند. اما طبایع شریف تر تنها رضایتی زودگذر از آن حاصل می نمایند، وقفه ای خوشایند در فعالیت های فکری توان فرساتر خویش اذهان بزرگ به کل دنیا نیازمندند، آفریده های پروردگار و نیز آفریده های بشر...
نظرات کاربران درباره کتاب نامه های یک مسافر | ژرژ ساند
دیدگاه کاربران