محصولات مرتبط
کتاب هشت پادشاه کوتوله از مجموعهی قصه های پادشاه کوتوله نوشتهی مهدی میر کیانی با تصویرگری سولماز جوشقانی توسط انتشارات به نشر به چاپ رسیده است.
پادشاه کوتوله باید در هریک از شب های هفته، در برنامه ای که مربوط به ادارهی کشور بود، شرکت می کرد. اما او از میان این همه برنامه، فقط جشنی را که در آخر هفته برگزار می شد دوست داشت و حوصله اش از برنامه های خشک و جدی سر می رفت؛ برای همین شش نفر شبیه خودش پیدا کرده بود که هرشب یکی از آن ها را مسئول شرکت در جلسات رسمی کرده بود. آخر هفته ها هم خودش به جشن آخر هفته می رفت و نمایش دلقک را تماشا می کرد. دلقک با اجرای حرکاتی بامزه مردم و همین طور پادشاه را می خنداند. پادشاه کوتوله همیشه ته دلش به او حسودی می کرد! چون دلش می خواست او هم بتواند کارها و حرکات خنده دار انجام دهد و مردم را بخنداند. اما همیشه از این که نمی توانست این کار را بکند ناراحت بود و حسرت می خورد تا این که فکری به سرش زد و...
مجموعهی پادشاه کوتوله در جلدهای متعدد برای کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است. این مجموعه قصهی پادشاهِ کوتوله ای را بیان می کند که همیشه خواسته های سخت و عجیب و غریبی دارد و برای عملی کردن این خواسته ها دست به هر کاری می زند. در این بین دردسرهایی نیز درست می کند که داستان هر جلد را بیان می کند.
برشی از متن کتاب
شبیه ها تاج بر سر و لباس پادشاهی بر تن، یک روز در هفته، به جای پادشاه بر تخت می نشستند و از آن طرف، پادشاه یا در رختخوابش بود یا پشت میز غذاخوری و یا در گوشه ای از باغ قصر، سرگرم بازی بود. شبیه ها هم هرشب، با هم نزد پادشاه می آمدند، طوری که در یک لحظه هفت پادشاه کوتوله در اتاق حضور داشتند و شبیهی که در آن روز پادشاه بود، گزارش کارش را می داد. روز اول، پادشاه کوتوله دنبال یک شبیه بود، اما سپهسالار کوتوله، وزیر پادشاه، پیشنهاد کرد: "شما برای هر روز هفته، به جز یک زروز، باید شبیه داشته باشید. چون اگر یک نفر، شش روز بر تخت بنشیند، ممکن است هوس کند که روز هفتم هم از تخت پایین نیاید و آن وقت شما دیگر پادشاه نخواهید بود." در جلسه ای شبانه، پادشاه دستور کار شبیهی را که فردا نوبت او می شد، به او می داد و بعد هفت پادشاه کوتوله پراکنده می شدند و هر کدام به یکی از اتاق های قصر می رفتند. در روزی که سیرک ها برنامه داشتند، یعنی روز هفتم، پادشاه کوتوله، خودش پادشاه بود و بدای تماشای نمایش دلقک ها به سیرک می رفت. دلقک هایی که پادشاه به آن ها سخت حسودی می کرد! در یکی از همین روزها که پادشاه همراه سپهسالار کوتوله در جایگاه ویژهی تماشاگران نشسته بود و به دلقکی می خندید، دوباره افسردگی به سراغش آند. پادشاه کوتوله با چشم های غمگین به حرکات با مزهی دلقک خیره شده بود که ناگهان فکری به خاطرش رسید. به طرف سپهسالار کوتوله چرخید و آستین لباس سپهسالار را کشید، سپهسالار سرش را به طرف پادشاه خم کرد. پادشاه چیزی در گوش سپهسالار گفت و سرش را عقب کشید. سپهسالار با تعجب به پادشاه نگاه کرد، اما...
(کتاب های پروانه) نویسنده: مهدی میرکیایی تصویرگر: سولماز جوشقانی انتشارات: به نشر
نظرات کاربران درباره کتاب هشت پادشاه کوتوله (قصه های پادشاه کوتوله)
دیدگاه کاربران