کتاب اولین تابستان کاب (بهترین داستان های تصویری)
- انتشارات : شهر قلم
- مترجم : راحله فاضلی
محصولات مرتبط
کتاب اولین تابستان کاب از مجموعهی بهترین داستان های تصویری به قلم و تصویرگری ربکا الیوت و ترجمهی راحله فاضلی توسط انتشارات شهر قلم به چاپ رسیده است.
کتاب اولین تابستان کاب قصهی کوتاهی دربارهی بچه روباهی به نام کاب که اولین تابستان عمرش را می بیند بازگو می کند. صبح اولین روز تابستان کاب همراه مادرش برای گردش به جنگل می رود و با دیدن آب و هوای جدید و تغییرات جنگل سوالات زیادی برایش پیش می آید. او آن ها را یکی یکی از مادرش می پرسید و مادر هم با مهربانی به تک تک آن ها جواب می داد. مثلا کاب پرسید چرا هوا به آن گرمی شده و مادرش جواب داد برای این که بتوانند توی آب خنک شلپ شلپ شنا کنند. خورشید همین طور می تابید و همه جا را روشن و گرم کرده بود. کاب از مادرش پرسید چرا در تابستان روزها این قدر بلند هستند و مادرش جواب داد برای این که وقت بیشتری برا ی تفریح داشته باشیم. کاب همین طور پشت سر هم سوال می کرد و مادر جواب می داد تا این که یک دفعه...
مجموعهی مصور بهترین داستان های تصویری در چندین جلد مختلف برای کودکان به چاپ رسیده است. در این مجموعه ها کوشیده شده با تلفیقی از داستان و تصویر، دنیایی شیرین و زیبا برای کودکان فراهم شده و علاوه بر لذت شنیدن و تماشای داستانی دلچسب، مهارت دیدن، خواندن و قدرت تخیل آن ها را هم رشد دهد. در بیان داستان از جمله های ساده و کوتاه قابل فهم استفاده شده تا کودکان سال های آغازین دبستان خودشان بتوانند به تنهایی آن ها را بخوانند. نقاشی ها و تصاویر به کار رفته در کتاب خود به تنهایی گویای قصه بوده و کودکان پیش دبستانی نیز می توانند از داستان های زیبای این مجموعه لذت ببرند.
ک
برشی از متن کتاب
اولین روز تابستان بود و کاب تازه از خواب بیدار شده بود. مامان گفت: "صبح به خیر! برویم توی جنگل بگردیم، زود باش..."
کاب پرسید: "چرا این قدر گرم است؟" مامان با خنده گفت: "برای این که بتوانیم توی آب خنک شلپ شلپ کنیم."
خورشید داشت می تابید.
کاب پرسید: "چرا ملخ ها این قدر سر و صدا می کنند؟"
مامان جواب داد: "چون می خواهند ما هم مثل آن ها بپر بپر کنیم." و خورشید تار شد.
کاب پرسید: "چرا روزها این قدر بلندند؟"
مامان با خنده گفت: "برای این که ما وقت بیشتری برای تفریح داشته باشیم."
و نور خورشید کم رنگ شد.
کاب پرسید: "چرا این همه گل این جاست؟" مامان بو کشید و گفت: "ب ای این که بتوانیم از بوی خوب آن ها کیف کنیم."
و ابرها کم کم توی آسمان جمع شدند.
کاب پرسید: "چرا پرنده ها این قدر بلند آواز می خوانند؟"
مامان با آواز گفت: "برای این که بتوانیم با موسیقی آن ها جست و خیز کنیم."
و ابرها تیره تر شدند.
کاب پرسید: "چرا زنبورها این قدر کار می کنند؟" مامان گفت: "چون می خواهند برای ما یک عالمه عسل خوشمزه درست کنند."
و هوا خراب شد.
کاب دپرسید: "چرا سبزی ها این قدر بزرگ اند؟"
مامان که داشت هویج می خورد، گفت: "برای این که تا ما بتوانیم بخوریمشان."
و اولین جرقه برق، آسمان را روشن کرد.
وقتی اولین صدای غرش رعد در همه جا پیچید، کاب پرسید: "صدای چی بود؟...
مامان نفس نفس زنان گفت: "وای، نه!...
نویسنده: ربکا الیوت
ترجمه ی: راحله فاضلی
انتشارات: شهرقلم
مشخصات
- مترجم راحله فاضلی
- انتشارات شهر قلم
نظرات کاربران درباره کتاب اولین تابستان کاب (بهترین داستان های تصویری)
دیدگاه کاربران