محصولات مرتبط
کتاب جوجه اردک بازیگوش و چهار داستان دیگر جلد ششم از مجموعهی بهترین داستان های دنیا برای کودکان، نوشتهی اریکا شوئرینگ و ترجمهی سید حسن ناصری توسط انتشارات به نشر به چاپ رسیده است.
کتاب مصور جوجه اردک بازیگوش و چهار داستان دیگر، شامل پنج قصهی کوتاه با عناوین بازدید از سیرک، هم بازی جدید، جوجه اردک بازیگوش، سورتمه سواری سگ ها و خرگوش کوچولو به دنبال مادرش می گردد، می باشد که برای کودکان به رشتهی تحریر در آمده است. هر یک از داستان ها شامل نکات آموزنده ای برای بچه هاست که از زبان حیوانات نقل می شود. یکی از داستان های کتاب، قصهی بچه اردک کنجکاو و بازیگوشی به نام نوک سیاه را بیان می کند. خانم اردک، مادر نوک سیاه شش جوجه داشت و هر روز آن ها را با خود به برکه می برد تا شنا کنند، اما نوک سیاه خیلی بازیگوشی می کرد و بیشتر مواقع حواسش به این طرف و آن طرف پرت می شد. آن روز هم طبق معمول به برکه رفته بودند. وقتی خانم اردک به پشت سرش نگاه کرد، نوک سیاه را ندید و خیلی نگرانش شد. همه جا دنبال جوجه اش گشت و اسم جوجه اش را صدا زد؛ تا اینکه بالاخره نوک سیاه را کنار برکه در حال بازی با زنبورهای عسل دید. از دستش عصبانی شد و به او گفت که پیش بقیه رفته و شنا کند و از او قول گرفت که دیگر بازیگوشی نکند. اما این قول گرفتن هم فایده ای نداشت! در راه برگشت به خانه، چاله ای توجه نوک سیاه را به خود جلب کرد. او از سر کنجکاوی نزدیک شد تا ببیند داخل چاله چه خبر است. وقتی خواست سرش را نزدیک چاله کند، یکهو پایش لیز خورد و توی حفره ای پیچ در پیچ و تاریک افتاد...
فهرست
بازدید از سیرک هم بازی جدید جوجه اردک بازیگوش سورتمه سواری سگ ها خرگوش کوچولو به دنبال مادرش می گردد
برشی از متن کتاب
آن روز خانم اردک و شش جوجه اش به برکه می رفتند تا شنا کنند. اول خانم اردک آهسته وارد آب شد و بعد جوجه ها به نوبت داخل آب پریدند. خانم اردک جوجه هایش را شمرد تا گم نشده باشند. اما هر بار که می شمرد پنج تا بودند. ناگهان خانم اردک فریاد زد: پس نوک سیاه کجاست؟ نوک سیاه اسم یکی از جوجه اردک ها بود که خیلی بازیگوش بود و همیشه عقب می افتاد. خانم اردک نوک سیاه را در کنار برکه دید که به دنبال زنبورهای عسل می دوید. خانم اردک با عصبانیت گفت: زود باش بیا توی آب و دیگر از بقیه جدا نشو. جوجه اردک ها با لذت در آب شنا می کردند. چند ماهی سرشان را از آب بیرون آورده بودند و می گفتند: "خانم اردک چه جوجه های خوشگلی دارید، خوش به حالتان." خانم اردک از این تعریف ها خیلی خوشحال می شد و به جوجه هایش افتخار می کرد. بعد از مدتی خانم اردک گفت: برای امروز کافی است حالا به خانه بر می گردیم. کسی از گروه عقب نماند. جوجه اردک ها به ردیف دنبال مادرشان حرکت کردند؛ اما باز هم نوک سیاه عقب افتاد. آن ها از تماشای گل ها، سنجاقک ها، پروانه ها، قورباغه ها و زنبور های عسل خیلی لذت می بردند. نوک سیاه همین طور که جلو می رفت چشمش به یک سوراخ افتاد که در زمین کنده شده بود.اردک بازیگوش خوب سرش را جلو برد تا داخل سوراخ را ببیند؛ اما ناگهان پایش سر خورد و توی سوراخ افتاد. نوک سیاه همین طور بال بال می زد و به پایین سوراخ سر می خورد. وقتی به کف سوراخ رسید همه جا تاریک بود و نوک سیاه فقط می توانست روشنایی بالای سوراخ را ببیند. او خیلی ترسیده بود و زار زار گریه می کرد. در این موقع...
نویسنده: اریکا شوئرینگ مترجم: سید حسن ناصری انتشارات: به نشر (آستان قدرس رضوی)
نظرات کاربران درباره کتاب جوجه اردک بازیگوش و چهار داستان دیگر - به نشر
دیدگاه کاربران