loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب دایره المعارف غول ها، هیولاها و دیوها

5 / -
موجود شد خبرم کن

معرفی کتاب دایرةالمعارف غول ها، هیولاها و دیوها 

از زمان های بسیار دور تا کنون، در سرتا سر دنیا، قصه ها و افسانه های بسیاری سینه به سینه نقل شده تا به نسل حاضر رسیده است. گاهی در این افسانه ها، موجودی خیالی مثل دیو، هیولا، غول یا موجودات ترسناک دیگری از این دست هم هستند که باعث جذابیت قصه ها می شوند. در کشورها و فرهنگ های گوناگون، موجودات ترسناک افسانه ای به نام های مختلفی شناخته می شوند و هریک برای خود قصه ای دارند؛ کتاب فوق با نگاهی به تمام افسانه های جهان و با بهره گیری از اطلاعات ارائه شده درباره‌ی این قبیل موجودات،  به معرفی ویژگی های ظاهری و شخصیتی آنها پرداخته و مطالب جالب و جذابی را به همراه قصه ای خواندنی درباره‌ی هر یک برای علاقه مندان فراهم نموده است.

به طور مثال درباره‌ی موجودی خیالی به نام "بابایاگا" می خوانیم که: جادوگری است با ظاهری ترسناک و جثه‌ی شبیه انسان که در انتهای جنگل های تاریک روسیه زندگی می کند و بچه های کوچک را می خورد! او در سبدی می نشیند و به کمک آن بالای جنگل پرواز می کند تا شکار و گیاهان مخصوصی را که برای جادوهایش نیاز دارد، پیدا کند. در قصه‌ی مربوط به این موجود می خوانیم که: روزی از روزها وقتی بابایاگا از کنار رودخانه عبور می کند، پسری به نام "تیسکا" را می بیند و برای اینکه او را بگیرد، خودش را مادر او جا می زند و از پشت بوته ها صدایش می کند اما تیسکا گولش را نمی خورد! روز بعد دوباره کنار رودخانه می رود و با صدایی شبیه به صدای مادر تیسکا به او می گوید برایش ناهار آورده؛ پسرک فکر می کند مادرش آمده و به سمت صدا می رود بعد بابایاگا فورا او را گرفته و در کیسه اش می اندازد. وقتی به خانه می رسد، کیسه را به دخترش می دهد تا پسرک را در اجاق برایش بپزد اما... اثر حاضر برای کودکان و نوجوانانی که به قصه های کمی ترسناک و هیجان انگیز علاقه دارند، از جذابیت بالایی برخوردار است.

برشی از متن کتاب


غول غول عاشق بچه هاست، خویشاوندانش را می ستاید و افراد دیگر را می خورد. در اعماق جنگلی تیره و تاریک که در اشغال گرگ ها بود، غولی زندگی می کرد. غول تمام روزش شکار می کرد و شب هنگام چند شکار به خانه می برد. او پوتین هایی جادویی داشت که با آن ها تندتر راه می رفت. هیچ جانوری نمی توانست از دستش در برود. غول موجود خون ریزی بود و همه چیز می خورد: گوزن، شوکا، گراز. اما مثل همه ی غول ها بیش تر دوست داشت که گوشت تازه و نرم، مثل گوشت بچه بخورد. اما در جنگل بچه ای پیدا نمی شد. غول با زن و هفت دخترش که خیلی شبیه خودش بودند، زندگی می کرد. دخترها چشم های کوچک خاکستری، دماغ نوک تیز و دهان گنده ی پر از دندان داشتند. گاهی پدرشان آن ها را به جنگل می برد و آن ها خون خرگوش های کوچک را می مکیدند. یک شب با دو گرازی که شکار کرده بود، به خانه برگشت. به محض این که به خانه پا گذاشت، متوجه شد که بویی غیر عادی در خانه موج می زند. فریاد زد: "بوی گوشت تازه می آید ..." زنش گفت: "آره. بوی همین گرازهایی است که شکار کرده ای." غول جواب داد: "مطمئنم یکی این جا پنهان شده!" غول دنبال بو را گرفت و توی اتاقش رفت.

چشمش به رخت خواب افتاد و نعره ای کشید. لحاف را کنار زد و یکی، دو تا ... هفت تا بچه بیرون کشید. آن ها همگی لباس های کهنه پوشیده بودند. سردشان بود و می ترسیدند. بچه ی کوچک تر، واقعاً خیلی کوچک بود. غول گفت: "عجب کیفی دارد! قرار است فردا دوستانم بیایند. عجب شامی داریم!" بعد، سرِ زنش داد کشید: "مواظب باش این ها خوب بخورند و بخوابند تا چاق شوند. فردا سراغشان می روم ببینم چه می شود." زن، آن ها را در اتاق هفت دخترش خواباند. دخترها از چند ساعت قبل خوابیده بودند و هر یک، تاجی کوچک بر سر داشتند. پسرها از خستگی خوابشان برد. فقط کوچک ترین برادر بیدار ماند. وقتی همگی خوابشان برد، او بلند شد، تاج های دخترها را برداشت و بر سر برادرهایش گذاشت و شب کلاه های برادر هایش را بر سر دخترها.

  • نویسنده: بنوا دولالاندر
  • مترجم: مهدی ضرغامیان
  • انتشارات: محراب قلم

 



درباره بنوا دلالاندرا نویسنده کتاب کتاب دایره المعارف غول ها، هیولاها و دیوها


نظرات کاربران درباره کتاب دایره المعارف غول ها، هیولاها و دیوها


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب دایره المعارف غول ها، هیولاها و دیوها" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل