loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب اژدها سوار

5 / -
موجود شد خبرم کن

معرفی کتاب اژدها سوار

در دره‌ای ساکت و آرام واقع در اسکاتلند، گروه کوچکی از نسل اژدهایان باقی مانده بودند که با صلح و صفا کنار پریزادها زندگی می کردند. اما آرامش آن ها دیری نپایید و خیلی زود با خبری که یکی از دوستانشان به آن ها داد، همه چیز به هم ریخت. دوستشان موش، که نزدیک آدم ها زندگی می کرد به یکی از آن ها که مرغ آتشین نام داشت، خبر می دهد که انسان ها قصد دارند دره ی محل سکونت آنها را پر از آب کنند! 

مرغ آتشین با شنیدن این خبر همه را جمع کرده و پیش پیرترین اژدهای گروه رفتند تا با او درباره‌ی این موضوع مشورت کنند و چاره ای بیندیشند. اژدهای پیر گفت که باید هرچه زودتر آن جا را ترک کنند و درباره‌ی سرزمینی افسانه ای به نام لبه‌ی بهشت با آن ها سخن گفت و این که اژدهایان در آن سرزمین می توانند آرامشی ابدی داشته باشند. اما هیچ کس به جز مرغ آتشین و سوروِلِ پریزاد؛ حرف های او را باور نکردند. همه تصمیم گرفتند که در دره بمانند و اجازه ندهند انسان ها آسیبی به محل زندگیشان بزنند. اما مرغ آتشین و سورول سعی می کند به دنبال سرزمین لبه ی بهشت بگردند.

آن ها با موشی آشنا می شوند که نقشه‌ی سرزمین موعود را در اختیارشان می گذارد و بعد به طور اتفاقی با پسری به نام بن آشنا و همسفر شده و راهی لبه‌‌ی بهشت می شوند. آن ها در این راه ماجراهایی پر پیچ و خم هیجان انگیز را تجربه کرده و با بزرگترین دشمن خود رو به رو می شوند...

 

برشی از متن کتاب اژدها سوار 


مرغ آتش به خوابی عمیق فرو رفته بود و چیزی او را آزار نداد. بیرون غار، خورشید سوزان، زمین را داغ و داغ تر می کرد. ولی داخل غار هوا خنک بود و اژدها خواب کوهستان، کوتوله هایی که از سرو کولش بالا می رفتند و آب راه کثیفی را که در شهر بزرگ انسان ها روان بود، می دید. ناگهان سرش را بلند کرد. چیزی او را از خواب ناز بیدار کرده بود. بویی متعفن که بینی اش را آزار می داد و مثل آب آب راه های کثیفی که در خواب دیده بود، سر تا پایش را آلوده می کرد. بیرون دهانه ی غار، بوته هایی از برگ خاردار، آویزان شدند و افتادند. اژدها با ناراحتی نشست و گوش داد.

صدای فش فشی از روزنه ای در تاریک ترین گوشه ی غار به گوش رسید که با صدای به هم خوردن بال و ساییده شدن پنجه هایی بر کف سنگی غار همراه بود. ناگهان وحشتناک ترین موجودی که مرغ آتش تا اون روز دیده بود، از داخل تاریکی ظاهر شد. موجودی که شبیه خروس عظیم الجثه ای بود با پرهای زرد و بال های پهن و نوک تیز. چشم های خیره ی هیولا خون بار بود و نیم دایره ای از تیغ های رنگ پریده، مثل تاج روی سر وحشتناکش وجود داشت. دمش مثل بدن فلس دار ماری به هم گره خورده بود و به پنجه ی می مانست که به دشمنی نامرئی حمله می کند.

هیولا آرام آرام به مرغ آتش نزدیک شد. اژدها به سختی نفس می کشید. بوی متعفنی توی سرش پر شده بود. او آن قدر عقب عقب رفت که دمش بین بوته های خاردار به هم تنیده ی بیرون غار گیر کرد. موجود نفرت انگیز خرخر کنان گفت: "آه... تو مرا بیدار کردی. یک اژدها! یک کرم آتش! بوی شیرین و تهوع آورت تا عمیق ترین خواب های من نفوذ کرد و آرامشم را به هم زد. در غار من چه کار می کنی؟" مرغ آتش دمش را از لا به لای بوته ها بیرون کشید و قدمی به طرف هیولا برداشت. بوی بدی که احاطه اش کرده بود، نفس کشیدن را برایش مشکل می کرد.

ولی دیگر از ظاهر وحشتناک آن موجود عجیب نمی ترسید. اژدها جواب داد: "من نمی دانستم این غار مال توست. مرا ببخش ولی اگر امکان دارد، اجازه بده تا شب این جا بمانم. نمی دانم از دست انسان ها دیگر کجا مخفی شوم." هیولا فش فش کنان گفت: "انسان ها؟" نوک‌ کجش را باز کرد و خندید. گفت: "تو از دست انسان ها به غار من پناه آورده ای؟ این یکی دیگر خیلی عالی است! واقعاً عالی است." مرغ آتش با کنجکاوی به موجود سرخروسی بد شکل نگاه کرد و گفت: "تو چه هستی؟ من تا به حال چیزی درباره ات نشنیده بودم."

هیولا با خنده ای مثل جیغ، بال های تیغ دارش را پهن کرد. زنبورهای مرده و عنکبوت از لای آن به زمین ریخت. جیغ کشید و ادامه داد: "اسم مرا نمی دانی؟ اسم مرا نمی دانی، کرم آتش؟ من وحشتناک ترین کابوس روی زمین هستم و تو را از خواب بیدار کردی. تو نور هستی و من تاریکی مطلق و من تو را می بلعم. من و تو نمی توانیم هم زمان در یک جا باشیم. همان طور که شب و روز نمی توانند با هم باشند." مرغ آتش طوری ایستاده بود که انگار به زمین میخ کوب شده است. سعی کرد حرکت کند. می خواست آتش اژدهای اش را بدمد و این که اول در آن خوابیده بود. ولی نمی توانست به راحتی حرکت کند. چشم های هیولا درخشیدند. تیغ های روی سرش هم می لرزید...    

(رمان نوجوان) نویسنده: کورنلیا فونکه مترجم: مهرداد مهدویان انتشارات: افق

 



درباره کورنلیا فونکه نویسنده کتاب کتاب اژدها سوار


نظرات کاربران درباره کتاب اژدها سوار


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب اژدها سوار" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل