محصولات مرتبط
کتاب پسری از گوانتانامو نوشتهی آنا پررا و ترجمهی کیوان عبیدی آشتیانی از سوی نشر افق به چاپ رسیده است.
خالد پسری پانزده ساله است که همراه پدر، مادر و دو خواهرش در انگلستان زندگی می کرد. پدر و مادر خالد اهل پاکستان بودند و بعد از ازدواج به انگلیس مهاجرت و تبعهی آن کشور شده بودند. مادر بزرگ، عمه ها، دایی و خیلی از فامیل های خالد و خانواده اش در پاکستان زندگی می کردند. خالد در دبیرستان دوستان زیادی داشت. او به تازگی از طریق کامپیوتر هم با پسر دایی اش طارق ارتباط برقرار کرده و با او صمیمی شده بود. چرا که آنها علایق مشترک زیادی از جمله فوتبال و بازی های کامپیوتری داشتند به همین علت به کمک همدیگر یک بازی کامپیوتری طراحی کرده و با هم بازی می کردند. پس از واقعهی یازدهم سپتامبر، اوضاع زندگی مسلمانان در کشورهای اروپایی و آمریکایی تغییر کرد و از امنیت و احترام آن ها کاسته شد. در همین اوضاع مادر بزرگ خالد که در پاکستان زندگی می کرد از دنیا رفت و خانوادهی خالد برای انجام مراسم مخصوص باید به آن جا سفر می کردند. خالد اخبار مختلفی از درگیری و نا امنی هایی که نیروهای طالبان در پاکستان به راه انداخته بودند شنیده بود و دلش نمی خواست به آن جا برود. اما به ناچار با خانواده اش راهی پاکستان شد و سرنوشت نا معلومی پیش رویش قرار گرفت. او در پاکستان توسط افراد ناشناسی دزدیده شد و سر از جایی در آورد که شکنجه و خشونت بخشی از زندگی است، جایی به نام گوانتانامو...
برشی از متن کتاب
حالا، خالدبا بررسی دقیق تر قایچه ای که روی آن دراز کشیده، به درک عمیق تری از نقش های روی آن می رسد. چه نقش های ویژه ای؟ ناگهان، بلند می شود و می نشیند، دست بسته روی زمین، تا حد مرگ ترسیده و تنها کاری که می تواند بکند، خیره شدن به این قالیچه است. ولی هر چه لیش تر نگاه می کند، به نظرش نقش ها کامل تر می آیند. یک خط سیاه پر رنگ، در جای جای قالیچه به طرزی غریب، طرح را همراهی می کند. خالد از وارونه شدن نقش های قالیچه در دو نقطهی انتهایی متعجب می شود، انگار یک نقش قالیچه را دور می زند و این جاست که متوجه حرف پدر در مورد دقت کردن به نقش ها می شود. دلش می خواهد از هزاران بافنده ای که با سخت کوشی چنین نقش های زیبایی را با پشم، نخ و یا ابریشم خلق می کنند، تشکر کند. او می تواند حدس بزند که چنین چیزهایی برای پسرهای هم سن و سالش که سرگرمی هایی مثل بازی های رایانه ای دارند، مفهومی نخواهد داشت. حقیقت دارد، این قدر دانی باعث می سود خالد برای لحظه ای حس بهتری داشته باشد، حتی کمی صلح طلبانه تر، درست مثل چیزی که پدر گفت. لحظه ای لبخند عمیق پدر در ذهنش نقش می بندد، یکی از آن لبخند هایی که موقع کشف چیزی خاص می زد. چیزهای ساده ای مثل شباهت ظاهری یک سنگ با یک تخم مرغ. یک بار پدر گفت: "همه چیز در دنیا یک جورهایی شگفت انگیز است." این فکر که شاید پدرش هم در اتاقی، در کراچی، به قالیچه ای خیره شده باشد، به نظرش خیلی دور از واقعیت نمی آید. ولی حقیقت این است که قالیچه ای که روی آن دراز کشیده، در حال حاضر، تنها ارتباط میان آن هاست. ذهن خالد برای فرار از دیوانگی، نا امیدانه به همه چیز چنگ می اندازد. او مثل بچه ای که پتدی محبوبش را به کسی نمی دهد، با رنگ ها و نقش های قالیچه خیال پردازی می کند. سرش را از روی قالیچه به طرف سقف بر می گرداند و آرزو می کند که حباب بالای سرش تبدیل به جن چراغ جادو بشود. یک جن چاق و خندان مثل جن داستان علاءالدین و چراغ جادو. جنی فناناپذیر در قالب یک انسان می آید و او را از این جا می برد. می تواند او را ببیند، همین جا، همین حالا، سوار بر قالیچهی جادویی او را به خانه بر می گرداند، کنار مادرش. مادرش. جن می گوید: "دستور بدهید تا آرزوی تان را بر آورده کنم، ارباب." و تمام وجود خالد روی تصویری قفل می شود که به اتاق رایانه برگشته و این بار رایانه را خاموش می کند. خودش را می بینید که تلفن همراهش را بر می دارد و آن را در کیف مخصوصش می گذارد، ساعت مچی اش مثل قبل در دستش است، و از پله ها به طرف اتاق خوابش بالا می رود. چند دقیقهی بعد با عطر چای داغ از خواب بیدار می شود، مادر با لبخند بالای سرش ایستاده و می گوید: "پدر هنوز خواب است." ولی جن رفته است. هیچ کس نمی آید، بعد از مدتی چراغ خاموش می شود و افکار خالد به ندعی احساس نا امیدی تبدیل می شوند، احساسی که انگار هرگز بر آن چیره نخواهد شد...
فهرست
- بازی
- خون از آب غلیظ تر است
- کراچی
- گم شدن
- عید پاک
- قدرت
- نان
- مسعود
- به طرف قندهار
- بازجویی
- صلیب سرخ
- وید
- نورها
- آب
- خواب
- گوانتانامو
- عرق
- هر تکه
- جن چراغ جادو
- ورزش
- مو
- اخبار
- لی اندی
- هری
- پژواک
- آدم های مهم
- فرود
- خانه
- اجتماع
- گل
(رمان نوجوان) نویسنده: آنا پررا مترجم: کیوان عبیدی آشتیانی انتشارات: افق
مشخصات
- مترجم کیوان عبیدی آشتیانی
- انتشارات افق
نظرات کاربران درباره کتاب پسری از گوانتانامو - افق
دیدگاه کاربران