loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب پسری در برج - هوپا

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب پسری در برج نوشته ی یالی هو - ین و ترجمه ی مریم عزیزی توسط نشر هوپا به چاپ رسیده است.

ادی پسر نوجوانی است که با مادرش در طبقه ی هفدهم برجی زندگی می کنند. بعد از مرگ پدر ادی، مادرش دچار افسردگی شدید شده، به طوری که بر اثر استفاده از داروهای اعصاب اغلب اوقات خواب است و به ندرت از اتاقش بیرون می آید. ادی کم کم به این شرایط عادت کرده و سعی می کند به تنهایی از پس همه ی مشکلاتش بربیاید. او بیشتر اوقات فراغتش را در بالکن خانه به تماشای خیابان و مردم می گذراند. ساختمانی بسیار بزرگ و قدیمی در نزدیکی برجی که ادی در آن زندگی می کند وجود دارد. یک روز صبح ادی قبل از رفتن به مدرسه از طریق اخبار تلویزیون متوجه می شود که شب گذشته ساختمان بزرگ نزدیکی خانه شان کاملا تخریب شده و هیچ کس دلیل آن را نمی داند. ادی فورا خودش را به محل حادثه می رساند تا از صحت خبر مطلع شود و متاسفانه با تلی از خاک رو به رو می شود. از آن روز به بعد، تلویزیون دائما اخباری مربوط به خرابی یک یا چند ساختمان در همان محله را  نشان می دهد. تیم های نظارتی بسیار زبده ای مسئول رسیدگی به این کار شده و تحقیقات فراوانی انجام می دهند، اما هیچ دلیلی برای تخریب ساختمان ها نمی یابند. ادی مطابق هر روز از بالکن خانه شان آوار مربوط به ساختمان قدیمی را نگاه می کند و دلش می خواهد پی به راز این ماجرا ببرد. او یادش می آید که چند وقت قبل وقتی از کنار ساختمان عبور می کرد، گیاه بسیار عجیب خاکستری رنگی را دیده که از میان آجرها روییده و هیچ وقت مشابه آن را قبلا جایی ندیده بوده! ترس تمام محله را فرامی گیرد و مردم همگی دست به تخلیه خانه هایشان می زنند. تنها ادی است که به دلیل افسردگی مادرش مجبور به ماندن در خانه شان می شود. مادر ادی نسبت به تمام این اتفاقات بی تفاوت است و پسرک به تنهایی در پی یافتن راهی برای نجات خود و مادرش است ...

 


برشی از متن کتاب


رسیدیم به آخر خیابان اصلی که به بازار راه داشت. گایا گفت: «بده ببینم چی تو لیسته.» راستش چند وقت بود مامان دیگر لیست خرید برایم نمی نوشت. می دانستم باید چی بخرم. برای خودم مهم نبود که مامان این کار را نمی کرد، اما می دانستم گایا خوشش نمی آید. آن اوایا که شروع کرده بودم به خرید، گایا گفته بود حداقل خوب است مامان به من لیست خرید می دهد تا مطمئن شود خوراکی های لازم را می خرم و پولی خرج خرید آشغال هایی مثل چیپس و شکلات و ... نمی کنم. نمی خواستم گایا از دستم مامان ناراحت شود. برای همین گفتم: «خیلی وقته خریدم عوض نشده. می دونم چی بگیرم.» امیدوارم بودم پی ماجرا را نگیرد. گایا چیزی نگفت و من خوشحال شدم اما یک دفعه متوجه شدم چرا ساکت مانده. جلوی یکی از خرابه ها ایستاده بودیم. مطمئن نبودم آن ساختمان چه استفاده ای داشته، خیلی وقت بود خالی بود. حتی قبل از این که خراب شود خالی بود. بزرگ بود و آجرهای قرمز خرد شده و گنجره های بزرگ با یک عالمه قاب های شیشه ای تکه تکه شده از ان به جا مانده بود. حالا که پایین ریخته بود به یک فضای خالی خیلی بزرگ تبدیل شده بود. پلیش یک عالمه نوار قرمز و سفید دورش کشیده بود و دو مرد با کلاه ایمنی زرد آن جا بودند و آوار را پس و پیش می کردند. گفتم: «بیا بریم.» آرام به بازوی گایا زدم. به راهمان ادامه دادیم و بعد از جلوی سالن قدیمی گذشتیم. همان ساختمانی که اول از همه خراب شده بود. گایا ایستاد تا نگاه کند اما من به راهم ادامه دادم و او مجبور شد بدود تا به من برسد. گایا گفت: «تو هم متوجه شدی؟» منتظر باقی حرفش ماندم اما ادامه نداد. پرسیدم: «متوجه چی؟» ـ تو هم متوجه شدی یه چیز عجیبی ... دوباره حرفش را قطع کرد و نگاهی به پشت سرش انداخت که یک زمانی ساختمان سالن قرار داشت و گفت: «نمی دونم، نمی دونم.» دوباره پرسیدم: «متوجه چی؟» ـ فکر کردم آجرها یک کم ... ماجرا داره عجیب می شه. اما فکر کردم آجرها یک کم آبی شده ان. ـ آبی؟ ـ می دونم عجیبه اما مطمونم همچین چیزی دیدم. ـ موقع برگشتن یه نگاهی می اندازیم. ـ باشه خوبه، فقط ... نمی دونم. یه چیزی بهم می گه که نباید دور و برشون بگریم. حی عجیبی درباره ی این قضیه دارم. من هم همان حس را داشتم. نمی دانم فقط به این دلیل بود که می دانستیم توی ان ساختمان چه اتفاقی افتاده یا دلیل دیگری داشت؟ نمی توانستم حسم را توضیح یدهم. اما دیگر نمی خواستم آن جا بمانم. چیزی توی گوشم می گفت که راه بیفتم و بروم. با بیش ترین سرعت خرید کردیم و به سمت خانه راه افتادیم. در راه برگشت هیچ کس را ندیدیم. از آن دو مرد با کلاه ایمنی زرد خبری نبود. خیلی کوتاه ایستادیم تا دوباره نگاهی بیندازیم. گفتم: «به نظر ... واقعا به نظر یه کم آبیه.» گایا گفت: «به نظرت چیزی روی آجرها هست؟» باید بریم نزدیک تر که درست ببینیم.    

نویسنده: یالی هو - ین  مترجم: مریم عزیزی انتشارات: هوپا  


نظرات کاربران درباره کتاب پسری در برج - هوپا


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب پسری در برج - هوپا" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل