هری پاتر و زندانی آزکابان (جلد سخت)
- انتشارات : پرتقال
- مترجم : آرزو مقدس
- دسته بندی : رمان کودک و نوجوان رمان خارجی
- تگ : هری پاتر
دو سال از حضور هری پاتر در مدرسه ی جادوگری هاگوارتز می گذرد و او در انتظار پایان یافتن تعطیلات تابستاتی و شروع سومین سال تحصیلی اش در هاگوارتز است. طبق روال تمام تابستان ها او به سختی این دوران را می گذراند و به خوبی می داند که رفتار خاله، عمو ورنون شوهر خاله اش و پسرشان دادلی با او خوب نخواهد بود، اما تحمل این تابستان زمانی سخت تر می شود که هری در می یابد عمه مارج که خواهر عمو ورنون است، برای گذراندن تعطیلاتی چند روزه به خانه ی آن ها می آید. او بارها هری را با حرف هایش آزرده و این بار زمانی که درباره ی پدر و مادر هری صحبت می کرد به آن ها توهین می کند، هری دیگر نمی تواند خشمش را کنترل کند و او را مانند یک بادکنک باد کرده و به هوا می فرستد.
او به خوبی می داند که از طرف وزارت سحر و جادو به خاطر استفاده از جادو در دنیای انسان ها مجازات خواهد شد، و از آن جایی که سال قبل هم به او اخطار کتبی در این مورد داده بودند، تمام وسایلش را جمع کرده و از خانه ی خاله پتونیا خارج می شود. در همین زمان اتوبوس جادویی از راه می رسد که جادوگران را به نقاطی که می خواهد می رساند، هری سوار اتوبوس شده و خود را به لندن کوچه ی دیاگون، محل مخصوص جادوگران که به دور از دید انسان های عادی است می رساند و منتظر می ماند تا دوستانش هرمیون و رون ویزلی از مسافرت برگشته و با خرید کتاب های جادوگری، سال تحصیلی جدید را آغاز کنند. در همین زمان هری متوجه می شود که یک زندانی خطرناک به نام بلک از زندان آزکابان که زندانی مخوف و مخصوص نگه داری جادوگران مجرم است فرار کرده و تلاش نگهبانان زندان برای پیدا کردن او بی فایده بوده است. این تبهکار زمانی از یاران وفادار ولدمورت بوده و پس از نابودی او از طرفداران وی محسوب می شده است. هری احساس می کند با فرار کردن این زندانی زندگی در سال تحصیلی جدید در هاگوارتز برای او دردرسرهای فراوانی در پی خواهد داشت و ... .
هری پاتر نوجوانی است که در دوازده سالگی متوجه قدرت اعجاب انگیزش در جادوگری شده و پا به دنیای پر رمز و راز جادوگران می گذارد و به مدرسه ی هاگوارتز، مخصوص بچه هایی که به جادو علاقه دارند می رود. یازده سال پیش پدر و مادر هری که هر کدام جادوگران ماهری بودند، به دست جادوگر مخوفی به نام ولدمورت کشته شده اند و تنها هری از آن حادثه جان سالم به در برده است و فقط زخمی به شکل صاعقه بر روی پیشانی اش باقی مانده است. پس از مرگ والدینش خاله و شوهر خاله اش سرپرستی هری را قبول کرده و از او مراقبت می کنند، آن ها رفتار خوبی با هری ندارند اما هری چاره ای جز ماندن در کنار آن ها ندارد. ورود به مدرسه ی هاگوارتز اتفاقات بسیاری برای او رقم می زند که هر یک در نوع خود خواندنی، دلهره آور و پر رمز و راز است.
فرار بانوی چاق
چندی نگذشته بود که درس دفاع در برابر جادوی سیاه درس محبوب همه ی دانش آموزان شد. در این میان فقط دراکو مالفوی و دارودسته اش پشت سر لوپین بد می گفتند.
هربار که لوپین از جلوی مالفوی می گذشت او با صدای نسبتا بلندی زمزمه می کرد:
-رداشو ببین. سرو وضعش مثل جن پیریه که توی خونه ی ما کار می کنه
اما هیچ کس دیگری به لباس های وصله دار و نخ نمای پروفسور لوپین توجه نمی کرد. کلاس های لوپین هر بار مثل اولین جلسه جالب و دوست داشتنی بودند. بعد از لولوخورخوره ها به درس کلاه قرمزی ها رسیدند. آن ها موجودات بدجنسی شبیه جن ها بودند و در جاهایی که خون و خون ریزی زیادی بود کمین می کردند. در سیاه چال قلعه ها یا در چاله های میادین جنگ منتظر می ماندند و کسانی را که راهشان را گم کرده بودند با چوب و چماق می زدند. بعد از کلاه قرمزی ها نوبت به غواص ها رسید. غواص ها موجودات آبزی وحشتناکی شبیه به میمون بودند که بدنشان از فلس پوشیده شده بود و منتظر می ماندند تا یک شخص بخت برگشته و از همه جا بی خبر از کنارشان عبور کند، آن وقت با دست های پرده دارشان گلوی رهگذر را می فشردند و به درون آب می کشیدند.
هیچ یک از کلاس های هری به اندازه ی کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه جذاب و دوست داشتنی نبودند. از همه بدتر کلاس معجون ها بود. این روزها اسنیپ بسیار کینه جو شده بود و کسی نبود که علت آن را نداند. ماجرای لولوخورخوره ای که به شکل اسنیپ درآمد و با لباس های مادربزرگ نویل ظاهر شد، مثل توپ در تمام مدرسه صدا کرده بود. به نظر نمی رسید که این ماجرا برای اسنیپ خنده دار باشد. به محض شنیدن نام پروفسور لوپین آتش خشم در چشمانش شعله ور می شد و این روزها خیلی بیش تر از قبل به تهدید و تحقیر نویل می پرداخت.
هری دیگر تحمل کلاس دم کرده و خفه ی پروفسور تریلانی را نداشت. اصلا حوصله نداشت از راز و رمز شکل ها و نشانه های کج و معوج سردرآورد. هربار که چشم پروفسور تریلانی به هری می افتاد چشم های درشتش پر از اشک می شد و هری سعی می کرد به او توجهی نشان ندهد. با این که بسیاری از شاگردان کلاس، پروفسور تریلانی را به سرحد پرستش دوست داشتند هری به او علاقه ی چندانی نداشت. پروتی پتیل و لاوندر براون هر روز ظهر هنگام صرف ناهار به سراغ پروفسور تریلانی می رفتند و هر بار که از آن برج مطرود دم کرده باز می گشتند چنان بادی به غبغب می انداختند که گویی از اخباری اطلاع دارند که دیگران از آن ها بی خبرند. تازگی ها هنگام صحبت کردن با هری باحالتی ملایم و دلسوزانه حرف می زدند انگار هری را در بستر مرگ تصور می کردند.
درواقع بعد از اولین جلسه ی پرماجرا و جنجال برانگیز مراقبت از موجودات جادویی هیچ کس به این درس علاقه ی چندانی نداشت زیرا کلاس هاگرید بسیار خشک و کسل کنند شده بود.
هاگرید اعتماد به نفسش را ازدست داده بود. چندین جلسه ی پی در پی را به آموزش چگونگی مراقبت و نگهداری کرم های فلوبر گذرانده بود که یکی از کسل کننده ترین موجودات جهان به شمار می آمدند. در یکی از این جلسات که تکه های ریز کاهو را در دهان کوچک کرم فلوبر فرو می کردند ....
کتاب های هری پاتر و زندانی آزکابان اثر جی.کی.رولینگ، ترجمه ی ویدا اسلامیه از انتشارات کتابسرای تندیس به چاپ رسیده است.
نظرات کاربران درباره کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان (جلد سخت)
دیدگاه کاربران