کتاب قصه آنجلینو براون - نشر ایران بان
- انتشارات : ایران بان
- مترجم : شهلا انتظاریان
محصولات مرتبط
کتاب قصه آنجلینو براون (پری کوچکی که از جیب راننده اتوبوس درآمد) به قلم دیوید آلموند و تصویرگری آلکس ت. اسمیت با ترجمه ی شهلا انتظاریان از سوی نشر ایران بان به چاپ رسیده است.
برت براون راننده ی اتوبوسی که مدت زیادی هم به زمان بازنشستگی اش نمانده، یک روز در حین کار متوجه تغییراتی در قفسه سینه اش می شود؛ و احساس فشار می کند. برت با خودش فکر می کند که شاید دچار حمله ی قلبی شده، ولی با کمی تامل متوجه اشتباهش می شود چرا که چیزی در جیب پیراهنش حس می کند و با تعجب می بیند که در حال رشد کردن است. برت دستش را در جیبش فرو برده و پری کوچکی را در آن می یابد. پری بال هایی بسیار شفافی دارد و به اندازه ی کف دست برت است. او پری کوچولو را به عنوان هدیه برای همسرش بتی به خانه می برد. آن ها که سال ها قبل تنها فرزندشان را از دست داده اند تصمیم می گیرند تا پری کوچولو را به عنوان پسرشان بزرگ کنند و او را آنجلینو می نامند. بتی که به عنوان آشپز در یک مدرسه ابتدایی کار می کند؛ تصمیم می گیرد آنجلینو را همراه خودش به مدرسه ببرد تا از فضای آموزشی آنجا استفاده کند و چیزهایی بیاموزد. اما ورورد پری کوچولو به مدرسه آن قدرها هم که بتی فکر می کند آسان نیست و او را درگیر اتفاقات جالب و البته خنده داری می کند ...
برشی از متن کتاب
وقتی خانم مول وارد آشپزخانه می شود، بتی می گوید: «برت او را پیدا کرده، خانم.» «پیدا کرده؟» «توی جیبش بوده. توی اتوبوس.» بتی کمی می لرزد ... پیش مدیر موقت کمی نگران است. «شوهرت همیشه از این جور چیزها پیدا می کند؟» «اوه، نه خانم. همیشه چتر پیدا می کند و دستکش. یک بار هم یک تفر یادش رفته بود پای مصنوعی اش را ...» بتی لبش را گاز می گیرد. خانم مول به آنجلینو زل می زند که حالا روی پیشخوان است. آنجلینو دسته ی ظرف سس را می گیرد و به طرف راست خم می شود تا بتواند مثل مدیر موقت به او زل بزند. یک قطره فرنی روی لبش است. آن را می لیسد. خانم مول به آنجلینو کوچولو می گوید: «اوه، هیچ چیزی نمی تواند حرف بزند خانم.» «نمی تواند حرف بزند؟» «نه خانم.» «مطمئنی؟» «نه خانم.» «و چه کارهای دیگری نمی تواند بکند؟» «نمی دانیم خانم. ولی دوست دارد پاستیل و فرنی بخورد.» خانم مول می لرزد. به آنجلینو می گوید: «حرف بزن، تکرار می کنم، چه داری که بگویی؟ از کجا آمده ای؟ اسمت چیه؟» بتی می گوید: «اسمش آنجلینوست.» «آنجلینو؟ تو از کجا می دانی؟» «ما روی جعبه اش نوشتیم.» «روی جعبه اش؟» «بله خانم. با ماژیک برت. آنجلینو.» خانم مول نگاهی به دوروبر آشپزخانه می اندازد و اخم می کند. در راهنمای مدیران موقت چیزی نخوانده است که برای چنین چیزی آمادگی داشته باشد. می گوید: «کمی وقت لازم دارم تا در این باره فکر کنم. در این فاصله باید ناهار مدرسه آماده شود. موجودی داریم که باید درباره ی او و دنیای او بیشتر بدانیم. باید در کلاس ها شرکت کند.» بتی می گوید: «آنجلینو؟» «بله، اگر واقعا اسمش همین باشد.» «ولی او فقط ...» «شبیه بچه هاست؛ بچه ای که باید بیشتر یاد بگیرد، و وزیر آموزش و پرورش ما، آقای نارکیسوس اسپلین، درست گفته اند، هر بچه ای که سر کلاس نرود، چیزی یاد نمی گیرد. باید بقیه صبح در کلاس 5 ک با استاد اسملی انگلیسی یاد بگیرد.» نفس عمیقی می کشد. از خودش خیلی راضی شده است. بله، یک مدیر موقت باید چنین رفتاری داشته باشد. می گوید: «نانسی میلر را بیاور. او ادعا می کنداین چیز نادان را می شناسد. می تواند پری را پیش استاد ببرد.» استاد اسملی مرد خیلی باهوشی است. از دانشگاه باتلاق بی شعورها به مدرسه ی سنت مونگو معرفی شده است. برای کمک به پیشرفت مدرسه آمده است. با بچه های با هوش کار می کند تا باهوش تر شوند و بتوانند به دانشگاه او بروند و باهوش تر شوند . بعد استادهایی مثل خودش بشوند و در آینده به بچه هایی درس بدهند که آن ها هم استادانی مثل خودشان بشوند. موی فرفری قرمزی دارد. کت و شلواری سیاه و چروک و حالتی کمابیش گیج دارد، طوری که انگار چیزی را فراموش کرده، یا انگار در نزدیکی اش گودالی تاریک و عمیق حس می کند. مثل درست همین حالا که به سقف زل زده است. کلاس ساکت است. استاد آهسته و شمرده حرف می زند. متوجه نمی شود نانسی یواشکی وارد می شود و آنجلینو روی کف دستش ایستاده است.
(اثر درخشان دیگری از برنده جایزه "هانس کریستین اندرسون" و "مدال کارنگی") نویسنده: دیوید آلموند مترجم: شهلا انتظاریان تصویرگر: آلکس ت.اسمیت ناشر: ایران بان
نظرات کاربران درباره کتاب قصه آنجلینو براون - نشر ایران بان
دیدگاه کاربران