دربارهی کتاب پتش خوارگر 1 (حماسه آغازگر)
مجموعهی کتاب های پَتَش خُوآرگر اثر آرمان آرین داستانی بر گرفته از فضای "اوِستا" و "بُندَهِش" ( از کتاب های دینی کهن) بوده و در پنج جلد به رشتهی تحریر در آمده است. تا کنون سه جلد از این مجموعهی جذاب و خواندنی، به نام های حَماسه؛ سرآغاز، مردی از تبار اژدها و بر بنیادهای هستی از سوی انتشارات افق به چاپ رسیده اند.
پَتَش خُوآرگر از نام کهن منطقه ای در شمال ایران که شامل قسمت هایی از سواد کوه، آلاشت، زیرآب و بخش های وسیع دیگری می شد، برگرفته شده و اسم موجودی نیمه انسان و نیمه اهریمن است که قدرت بی مانند اهورایی و اهریمنی دارد. پسری به نام آراستی از طرف فرّه مامور میشود که پیغامی را به پتش خوآرگر برساند. او به همراه چند تن از افراد شجاع و قابل اعتماد برای دیدن پتش خوآرگر راهی چَرات شده و و در پی یافتن او با افراد و حوادث گوناگونی دست به گریبان میشوند و داستانهای هر جلد از این مجموعه را شکل می دهند.
سالیان سال پیش، آفریدگار مهربان، به پاس عدالت و درستی کیومرث شاه، فرمانروای هفت اقلیم، گویی نورانی به نام فرّه که باعث خرمی و حاصلخیزی سرزمینهای هفت پادشاهی میشد را به او بخشید. این گوی، راهنمای پادشاهان و پاسدار خرمی هفت سرزمین بود و در برجی بالای کوههای ابَرزَیتی که فرّه جای نامیده میشد، قرار داشت.
فقط پادشاه و مَسمُغان (بزرگترین مقام دینی) از محل آن خبر داشتند. تا این که در زمان مانوش شاه، زنی به نام "فِریشتا" از طرف شیطان -که نام خود را "از تا نس تا" گذاشته بود، مامور شد به بارگاه شاه راه پیدا کند و گوی فّره را به چنگ آورد. فریشتا به کمک "از تا نس تا" توانست به شاه مانوش نزدیک شده و با او ازدواج کند. سپس با کمک "ماهداد" پسرِ وزیر و "زَوت" جانشین مسمغان، زهری به خورد پادشاه داد و او را کشت.
ماهداد که عاشق فریشتا شده بود، برای ازدواج با او باید فره جای را نابود کرده و گوی فره را برای فریشتا می بُرد. او فره جای را پیدا کرد و آن را نابود کرد اما همین که خواست گوی فره را بگیرد، فره نا پدید شد. او همه جا را به دنبال فره گشت تا این که در منطقه ای به نام چی چَست، پسری به نام "آراستی" را دید که فره با او ارتباط برقرار کرده و خود را به او نشان داده بود.
ماهداد طی حادثهای جان آراستی را نجات داده و با او همراه می شود تا بلکه نشانی از فره بیابد. از طرفی، "از تا نس تا" موفق شده بود اهریمنان بند شده در دل زمین را آزاد کرده و جان انسان ها را به خطر بیندازد. این اهریمنان، غول ها و گرگسرهایی بودند که به همه جا حمله کرده و انسان ها و جانوران را می خوردند. خانوادهی "آراستی" هم طعمهی آن ها شده و فقط او جان سالم به در برده بود. حالا آراستی پس از دیدن فره از طرف او مامور شده بود که "پَتَش خوآرگر" را پیدا کند. چرا که فقط او توان پاسداری از گوی فره، نجات جان انسان ها و شکست اهریمنان را داشت.
بخشی از کتاب پتش خوارگر 1 (حماسه آغازگر)
سرانجام کارد چنان به استخوانشان رسید که این بار وقتی نزدیک روستایی رسیدند، ماهداد گفت: "چاره ای نیست! باید نزدیک شویم و ببینیم که اوضاع چطور است. اگر هنوز پای آن جانورها به آنجا نرسیده باشد، می رویم و اسب و آذوقه ای می خریم."
با همین فکرها به روستا نزدیک شدند ولی بوی لاشه های سوخته و دود سیاهی که از روستا به هوا می رفت، به آن ها فهماند که تنها مرگ را در آنجا خواهند یافت. پس آهسته و ترسان بار دیگر راهشان را به سوی باتلاق های دورتر گرداندند و جانشان را به در بردند. عصر بود که لانه ی کبکی را در حاشیه ی باتلاق پیدا کردند که چند تخم در آن بود. با ولع آن ها را شکستند و در حلقشان ریختند. چهارتایش را ماهداد با حرص غریبی خورد و یکی را به آراستی داد! پسرک همان یکی را هم با بَبَر تقسیم کرد و حرفی نزد. خسته تر و غمگین تر از آن بود که بخواهد بر سر چند تخم خام، میان یک باتلاق متعفن با آن مرد خودخواه جدل کند!
شب، جایی در کنار بیشه ای ساختند و بی آنکه آتشی روشن کنند در آن جایی گرفتند. مطابق معمول جای خوب و راحت از آن ماهداد بود و جای دم باد و تنگ تر برای پسرک و سگش. اما آراستی آن شب خوابش نمی برد و مدام در جایش غلت می زد. بَبَر هم مانند او بی تاب بود و یک در میان روی بازوانش چشم می گشود و اطراف را می پایید. تا اینکه آراستی برای رفتن به دستشویی بلند شد و میان بوته های لب آبگیری رفت که نزدیک شان بود.
ماهداد خواب بود و چپقش در کنار او خاموش افتاده و خُرخُرش به هوا بلند بود. بَبَر زیر چشمی رفتن پسرک را تماشا کرد ولی از جایش بلند نشد. آراستی از خوابگاه شان در بیشه فاصله گرفت و در شیب اندک آبگیر تا بین بوته هایی که آنجا را از اطراف جدا می کرد پیش رفت. کارش که تمام شد، بار دیگر از شیب رو به بیشه بالا آمد که حس کرد پشت سرش خودشید بر می خیزد؛ خورشیدی در میانه های شب و بسی مانده به آغاز صبح!
با حیرت برگشت و دید که دیگر با فرّه بر فراز آن آبگیر راکد، معلق است و او را به سوی خویش می خواند. دیدگانش روشن شد و با شادمانی چرخید و به سوی آبگیر شتافت.
حس کرد بی تردید با حضور آن گوی فرشته وَش، اندکی از اندوه های ژرفش از شانه های نحیف او دور خواهند شد...
کتاب حماسه؛ سرآغاز اولین جلد از مجموعهی پَتَش خُوآرگَر نوشتهی آرمان آرین، توسط نشر افق به چاپ رسیده است.
فهرست
اَپام نَپات
آراستی
بیشهی اروس
چی چَست
اَز تا نَس تا
تازش تاریکی
ماهداد
مَسمُغان
سرآغاز سفر
زَوت
روشنایی؛ دیگربار
ناکامی
گُرگسرها
هشدارها و آرزوها
فِریشتا
فِریا
سنگه سوز
گریز در جنگل
برج فرّه جای
پرواز بر فراز همه چیز
در قلمرو آتشانِ بدون دود
تریش اژدها
همچون بیوَراَسپ
تَرتور جادوگر
از توت بُن تا گردو دره
مادر
عقرب کنار رودخانه
پایتخت
اَشوزوشتَ
تاریکی های سرخ
افشین فِرَشاوَرد
کوچک اما نیرومند
هرم
چَرات
جَهی
دژ شاه نشین
بر فراز ابرها
پَتَش خُوآرگَر
دربارهی برخی نام ها و واژه ها
- نویسنده: آرمان آرین
- انتشارات: افق
نظرات کاربران درباره کتاب پتش خوارگر 1 (حماسه سرآغاز)
دیدگاه کاربران