کتاب نیل آرمسترانگ چه کسی بود؟

کتاب نیل آرمسترانگ چه کسی بود؟ نوشته ی رُبرتا ادواردز و ترجمه ی علیرضا سریری توسط نشر فاطمی به چاپ رسیده است.

" نیل آرمسترانگ " فضانورد آمریکایی، نخستین انسانی است که بر کره ی ماه گام نهاد. وی فضانورد ناسا، خلبان آزمایش کننده، مهندس هوا فضا، استاد دانشگاه و خلبان نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا بود و در جنگ کره خدمت کرد و نخستین انسانی بود که زمین را از فضا مشاهده کرد. وی قبل از فضانوردی، در نیروی هوایی ایالات متحده آمریکا به عنوان یک خلبان آزمایش کننده در کمیته ی رایزنی ملی هوانوردی، حدود 900 پرواز با انواع هواپیما را انجام داد. آرمسترانگ پس از ترک نیروی دریایی در سال 1962 به ناسا پیوست؛ اولین پرواز او و فرماندهی جمینای 8 در سال1966 بود و به نخستین غیر نظامی آمریکایی تبدیل شد که به فضا سفر کرده است. دومین و آخرین پرواز فضایی او، آپولو 11 و فرماندهی ماموریت بود که سرانجام به همراهِ باز آلدرین در تاریخ 20 ژوئیه سال 1969 برای اولین بار بر روی کره ی ماه فرود آمدند و دو ساعت و نیم بر روی آن کاوش کردند؛ در حالی که مایکل کالینز دیگر همکارشان، در سفینه ی فضایی منتظر آنها بود. به آرمسترانگ، آلدرین و کالینز مدال آزادی ریاست جمهوری از ریچارد نیکسون، مدال فضایی کنگره از رئیس جمهور جیمی کارتر و مدال طلای کنگره در سال 2009 اهدا شد. وی در سال 2012 بر اثر عوارض ناشی از جراحی دربیمارستانی واقع در اوهایو درگذشت. با مطالعه مطالب آمده در این کتاب کودکان و نوجوانان با زندگی نامه، مشکلات، پشتکار، تلاش و... این فضانورد بزرگ آشنا می شوند.

نیل آرمسترانگ چه کسی بود؟ جلد دیگری از مجموعه ی چه کسی بود؟ می باشد که در چند جلد از جمله توماس آلوا ادیسون، آلبرت اینشتین، هلن کلر، ولفگانگ موتسارت، ویلیام شکسپیر، مارکو پلو و... تهیه و به چاپ رسیده است. این مجموعه با نگاهی داستان گونه، بیانی شیرین و اطلاعاتی دقیق تمام ویژگی های یک زندگی نامه ی خوب را دارد. تصاویر ساده و دلنشین آن نیز از دیگر جذابیت هایش می باشد.

 

فهرست

• نیل آرمسترانگ چه کسی بود؟
• پسری که عاشق پرواز بود
• هواپیماهای واقعی
• جهانِ وسیع
• خلبان هواپیماهای آزمایشی
• مسابقه ی فضایی
• نیل آرمسترانگِ فضانورد
• اولین سفر فضایی طولانی
• ایستگاه بعدی،ماه
• قدم گذاشتن روی ماه
• بازگشت به زمین
• زندگی آرمسترانگ در یک نگاه

 

برشی از متن کتاب

خلبان هواپیماهای آزمایشی جنگ کره در سپتامبر 1952، تمام شد. نیل در 22 سالگی برای ادامه ی تحصیل به دانشگاه برگشت؛ وقتی برای اولین بار در کالج ثبت نام کرده بود،از همه دانشجوها کوچک تر بود؛ اما به خاطر شرکت در جنگ سه ساله، درسهایش را نیمه کاره رها کرده بود. حالا او از بیش تر دانشجوها بزرگ تر بود و با تجربه تر. نیل در دو سال آخرتحصیلش توانست بالاترین رتبه ها را به دست آورد و عضو هیئت علمی شود.در همین زمان بود که برای اولین بار به دختر هجده ساله ای که در سال اول دانشگاه پردو درس می خواند،  علاقه مند شد. نام او جانت شیرون بود، ولی همه او را جَن صدا می کردند. برخلاف نیل که مردی ساکت و آرام بود، جَن دختری اجتماعی بود و دوست داشت دور و برش شلوغ باشد. نیل چند ماه بعد از پایان تحصیلاتش در سال 1956، با جانت ازدواج کرد. نیل امیدوار بود خلبان هواپیمای آزمایشی شود؛ اگر این اتفاق می افتاد نه تنها می توانست بامدلهای مختلف و جدیدی از هواپیماها پرواز کند؛ بلکه می توانست راه های جدیدتری برای ساخت بهتر هواپیما پیشنهاد دهد. پایگاه هوایی ادوارد، در صحرای موجاوه کالیفرنیا قرار داشت. جدیدترین هواپیماها آن جا آزمایش می شدند. نیل دوست داشت در این پایگاه کار کند. برای همین با همسرش جانت به کالیفرنیا نقل مکان کردند و جَن مجبور شد درسش را پردو رها کند. یکی از هواپیماهایی که نیل در پایگاه هوایی ادوارد با آن پرواز می کرد، (15- X) بود که در واقع یک راکت بود ولی به جای آن که از روی باند فرودگاه پرواز کند از روی هواپیماهای دیگر که در حال پرواز بود، پرتاب می شد. این راکت با سرعت چهار هزار مایل در ساعت، می توانست تا ارتفاع 500، 207 پایی بالا برود. (امروزه جت های معمولی مسافربری سرعتی حدود 600 مایل در ساعت دارند و می توانند تا ارتفاع 40000 پایی اوج بگیرند.) راکت (15- X) در ارتفاع 50 مایلی از سطح زمین پرواز می کرد؛ این ارتفاعی است که برای مرز بین زمین و فضا مشخص شده است. بنابراین پرواز با 15- X به نوعی آزمایش برای رفتن به فضا بود. نیل می گفت: هواپیماها ابزاری برای جمع آوری اطلاعات مختلف هستند؛ مثل تلسکوپ برای ستاره شناس. ما کم پرواز می کنیم اما وقتی پرواز می کنیم بسیار هیجان انگیز است. حتی وقتی نیل روی زمین بود،در جایی بالاتر در کوه های سن گابریل زندگی می کرد. نیل و جَن خانه ی کوچکی بیرون از شهر خریدند. این خانه حتی آب گرم هم نداشت. گاهی نیل با هواپیماهای کوچکی روی کوه ها پرواز می کردو جَن برایش دست تکان می داد. جَن شناگری ماهر بود و کارش آموزش شنا به کودکان بود. از سوی دیگر جَن و نیل دلشان می خواست خانواده ی خودشان را داشته باشند. در سال 1957 اولین فرزند آنها به دنیا آمد که نامش را ریک گذاشتند. دو سال بعد از تولد ریک؛ یعنی 1959، آنها صاحب یک فرزند دختر شدند. نام او را کارِن گذاشتند؛ اما مافی صدایش می کردند. کارِن یا مافی بسیار شیرین و دوست داشتنی بود. نیل به او بسیار علاقه داشت. در تابستان 1961، وقتی مافی دو ساله بود، زمین خورد و سرش به پیاده رو برخورد کرد. هر چند ضربه سخت نبود؛ اما کمی بعد؛ چشم هایش لوچ شد و بینایی اش کم شد...      

• نویسنده: ربرتا ادواردز
• مترجم: علیرضا سریری
• انتشارات: فاطمی