کتاب قصه های شیرین جهان با شخصیت های حیوان با ترجمه ی بیژن نامجو و سبا بابایی توسط انتشارات قدیانی به چاپ رسیده است.
در مجموعهی قصه های شیرین، بیست و یک قصه از میان داستان های معروف دنیا که شخصیت های اصلی آن حیوانات هستند جمع آوری شده و به چاپ رسیده است. در این میان آثار نویسندگانی چون هانس کریستین اندرسن، مارک تواین و شاگاهیراتا به چشم می خورد که با زبانی شیرین و گیرا ترجمه و باز نویسی شده اند. هر یک از داستان های این مجموعه، قبلا به صورت جلدهای مجزا نیز به چاپ رسیده و در اختیار مخاطبان قرار گرفته است. یکی از داستان های خواندنی این مجموعه، سگ عجیب دهکده نوشتهی هانس کریستین اندرسن است که قصهی توله سگ کوچولویی به نام پوچی را بازگو می کند. پوچی سگ تنهایی بود که به سختی زندگی می کرد و به زحمت غذایی برای خوردن پیدا می کرد. یک روز پاییزی که پوجی حسابی زیر باران خیس شده بود و از گرسنگی و سرما می لرزید، با ضعف و بی حالی در خانه ای را زد. صاحب خانه که پیرمرد خسیسی بود در را باز کرد و با دیدن سگ گرسنهی بیچاره با بی رحمی او را از در خانه بیرون کرد. پوچی با ناراحتی از ان جا دور شد و به یاد صاحب قبلی اش که پیرمرد مهربانی بود افتاد. همین طور به راهش ادامه داد تا این که جلوی خانه ای گرسنگی دوباره امانش را برید و با ترس و لرز در زد. این بار پیرمرد و پیرزن مهربانی در را برایش باز کردند و بعد از خشک کردن بدنش به او غذا دادند. صبح روز بعد، وقتی پیرمرد و همسرش مشغول کار در مزرعه بودند، پوچی به طرفشان رفت و از پیرمرد خواست قسمتی از زمین را بکند. پیرمرد وقتی اصرار سگ را دید قبول کرد و با اولین برخورد کلنگش با زمین، با صحنهی عجیبی رو به رو شد...
فهرست
شنگول و منگول سگ عجیب دهکده هاچ، زنبور عسل تخم طلایی و میمون جادویی عقاب مغرور موش ها و گربه شکار ودشکارچی آتش در گندم زار مسابقهی خرگوش و لاک پشت لاسلی، سگ وفادار پرندهی آبی جوجه اردک زشت روباه بازیگوش گربهی چکمه پوش موش شهری و موش روستایی شیر و موش کلاغ و پرنده ها الاغ تنبل خرگوش باهوش و راکون بدجنس عروسی خانم موشه شیر نادان
برشی از متن کتاب
صبح روز بعد زن و شوهر پیر در مزرعه شروع به کار کردند. پوچی که از غذا و استراحت شب پیش، جان تازه ای گرفته بود، به آنجا رفت تا هم از آنها تشکر کند و هم در کندن تُرب سفید، کمکشان باشد. آنها گفتند: "تو چه حیوان مهربانی هستی که به ما کمک می کنی!" پیرمرد و پیرزن که تنها بودند، با آمدن پوچی سرگرمی پیدا کردند. پوچی هم برای جبران محبت های آنها، برایشان حسابی کار می کرد. یکی از روزها وقتی که پیر مرد زمین را شخم می زد، یک دفعه پوچی با "هاپ هاپ " شدید به نقطه ای از زمین اشاره کرد و گفت: "اینجا را بکن، یالا این تکه از زمین را بکن!" پیرمرد با تعجب گفت: "چرا اینجا را بکنم؟! این قسمت را قبلاً شخم زده ام." ولی پچی دست بردار نبود و اصرار می کرد که پیرمرد آن نقطه را گود کند. سرانجام پیرمرد تسلیم شد و به اصرار پوچی آن قسمت از زمین را کند و گود کرد. وقتی که بیل پیرمرد کمی پایین تر رفت، ناگهان صدای عجیبی به گوشس رسید. صدا، صدای برخورد بیل با سکه های درشت طلا بود. چیزی نگذشت که سکه های طلا از توی گودال فواره زد. پیرمرد که چشم هایش گرد شده بود، داد کشید: "وای، چه چیز عجیبی!" و رو به پوچی کرد و گفت: "خیلی ممنونم پوچی، که مرا مجبور به این کار کردی! وای چقدر سکه! زود برم به زنم خبر بدهم. حتماً از خوشحالی بال در می آورد." و با خوشحالی دوید و رفت تا زنش را خبر کند. زن و شوهر پیر که قلبی مهربان داشتند و در روزهای خوشی هیچ وقت دیگران را فراموش نمی کردند، از سکه هایشان به آدم های فقیر و بی چیز دهکده هم بخشیدند. مردم ده از آنها خیلی تشکر کردند. یکی از بچه های ده به دیگری گفت: "خدا را شکر! با این پول می توانیم برای مادر بیمارمان دارو تهیه کنیم." و اما بشنوید از آن پیرمرد بداخلاق و خسیس که در آن شب بارانی به پوچی غذا نداد و دل او را شکست. پیرمرد وقتی این خبر را شنید از شدت حسادت و ناراحتی آرام نگرفت. با خودش گفت: "اگر می دانستم این طوری می شود، آن شب به این سگ لعنتی غذا می دادم.
- کتاب های بنفشه
- مترجم: سبا بابایی - بیژن نامجو
- انتشارات: قدیانی
نظرات کاربران درباره کتاب قصه های شیرین جهان با شخصیت های حیوان - قدیانی
دیدگاه کاربران