دربارهی کتاب سرینیتی 3
کتاب "تسویه حساب" جلد سوم از مجموعه داستانهای تخیلی و هیجانانگیز "سرینیتی" میباشد که برای مطالعهی مخاطب نوجوان به نگارش درآمده است.
"آمبر لاسکا"، "مالیک"، "الی" و "توری" شخصیتهای اصلی قصه هستند که هر یک از ویژگیهای خاص و متفاوتی برخورداند. الی، بسیار باهوش، آمبر، تلاشگر و راسخ، توری، هنرمند و مالیک، نیرومند و قوی است. این نوجوانان، از دوران کودکی با یکدیگر دوست هستند و رابطهی صمیمانهای میانشان برقرار میباشد. نکتهی قابل توجه در رابطه با چهار دوست قصه، این است که آنها، انسانهای واقعی نیستند. بلکه همگی با استفاده از تکنولوژی و علم، از روی ظاهر جسمی عدهای تبهکار، شبیهسازی شدهاند. سپس، در شهر "سرینیتی"، و کنار خانوادههای تقلبیشان، پرورش یافتهاند.
پس از وقوع اتفاقاتی پیدرپی، آمبر، الی، توری و مالیک، متوجه میشوند که جهت نجات جان خویش، باید از شهر سرینیتی فرار کنند. آنها همواره باید خود را از چشمان دشمنانشان پنهان نگاه دارند. شبیهسازی این نوجوانان، بر اساس پروژهای مخوف و سری به نام "اوسیریس" صورت گرفته است؛ پروژهای که در صورت اثبات آن، شخصیتهای داستان میتوانند جان خود را نجات بدهند. ولی آنها، هیچ سند و مدرکی در دست ندارند. بنابراین باید به دنبال راهکاری موثر، برای اثبات این پروژه بگردند. تنها راهی که میتواند نوجوانان قصه را به یک سند قطعی و قابل اتکا برساند، برقراری رابطه با تبهکارانی است که بر اساسشان شبیهسازی شدهاند.
تحت چنین شرایطی، شخصیتهای اصلی قصه، به دو گروه تقسیم میگردند. الی و توری و سپس، آمبر و مالیک با یکدیگر متحد میشوند و هر گروه به طور جداگانه، در مسیری پرپیچوخم و خطرناک پا میگذارد؛ مسیری که روایتهای مهیج و جذاب را پیش روی خواننده قرار میدهد.
برشی از متن کتاب سرینیتی 3 (تسویه حساب)
12
الی فریدن
دومین باری که بلیک آپتون را میبینم در کلبهی کوچکمان در محوطهی استودیوی اتومیک است. توری او را با خودش میآورد و مینشاند روی کاناپه. با این که توری گفته بود همین کار را میکند، باید اعتراف کنم که وقتی واقعا اتفاق میافتد مخم سوت میکشد. ظاهرا به همان راحتی که دست ایوونماری دلاکروئا به پول آدمها میرسید، دست توری به خود آدمها میرسد.
بلیک معذب به نظر میرسد، ولی الان اینجاست و مهم همین است.
سعی میکنم خیالش را راحت کنم و میگویم: «ببخشید وانمود کردم توئم. لازم بود توجهت رو جلب کنیم.»
غرولندکنان میگوید: «خب، جلب شد. مدیر برنامههام از صبح داره جواب شکایت آدمهایی رو میده که میگن امضاهای من تقلبی هستن چون با امضای تو، که همهی توییتر رو برداشته، نمیخونن. دستت درد نکنه.»
دوباره میگویم: «ببخشید.» فکر کنم در دنیای بیرون، توییتر حتی از آن چیزی که فکر میکردم هم مهمتر است.
توری حرفمان را تند قطع میکند و میگوید: «نکته اینه که شما دوتا شبیهتر از اونی هستین که بشه بهش گفت تصادف. هر دوی شما چه بخواین چه نخواین با بارئولومیو گلن نسبت دارین.»
بلیک قبول نمیکند، ولی رد هم نمیکند. «طبق چیزی که مامان و بابام میگن نه. علاوه بر این بهم گفتن توی خونوادهی ما هیچکسی نیست که به قیافهش بخوره قل من باشه.»
توری بهش یادآوری میکند و میگوید: «اون همه آدم توی توییتر جور دیگهای فکر میکنن.»
شانههای بلیک فرو میافتند. «از من چی میخواین؟»
من جواب میدهم: «بارئولومیو گلن توی زندان ایالتی نوراندا، حدود صد و بیست کیلومتری همین جاست. باید بریم دیدنش.»
چشمهای بلیک گشاد میشوند. «شما میخواین برین زندان ملاقات یه قاتل زنجیرهای؟ واسه چی؟»
«اون حتما حلقهی گمشدهی بین ماست.»
بلیک بحث میکند و میگوید: «اگه ما این همه شبیه هم هستیم دیگه من رو برای چی لازم داری؟ برو بهش بگو تو رو ضربدر دو کنه.»
همان قصهی یتیم بودنم را پی میگیرم و با اصرار میگویم: «تو هم باید باشی. من هیچ گذشتهای ندارم، ولی تو داری. اگه بتونیم اون رو به حرف بکشیم تا از گذشتهش بگه شاید تو بتونی یه خاطرهی خونوادگی قدیمی با یکی از اعضای دور خونواده یا یه چیز دیگه رو تشخیص بدی.»...
کتاب تسویه حساب سومین جلد از مجموعهی سرینیتی نوشته ی گوردن کورمن و ترجمهی کیوان سررشته توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
- نویسنده: گوردن کورمن
- مترجم: کیوان سررشته
- انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب سرینیتی 3
دیدگاه کاربران