کتاب شیر تلخ نوشته ی الیف شافاک با ترجمه ی شالیز فدایی نیا و سیامک تقی زاده توسط نشر میلکان به چاپ رسیده است.
شخصیت اصلی قصه، زنی مستعد و مستقل می باشد که همواره به رمان نویسی علاقه مند بوده و بیش تر اوقات خویش را صرف نوشتن داستان می کند. وی به عنوان راوی، قصه ی زندگی خود را برای مخاطب روایت می نماید. این زن، در "استراسبورگ" متولد شده و در کنار مادر و مادربزرگش پرورش یافته است و در نقاط مختلفی هم چون "مادرید"، "آنکارا"، "استانبول" و ... اقامت داشته و هرگز قادر نیست، برای مدتی طولانی، در جایی ثابت زندگی کند.
اصل داستان زندگی او از جایی آغاز می گردد که علی رغم تمام ادعاهای شخصی خویش در تنفر و عدم تمایل برای تشکیل زندگی مشترک، در پی عشقی دوطرفه و بزرگ، به طور مخفیانه، و بدون اطلاع مادرش، در "برلین"، با "ایوب"، مردی آرام، منطقی و صبور، پیمان زناشویی می بندد. این اقدام او موجب تعجب تمامی طرفداران، دوستان، نزدیکان و مادرش می شود. وی مدتی پس از ازدواج، در "آریزونا" به تدریس پرداخته و هر چند هفته یک بار به استانبول و نزد همسرش آمده و سپس مجددا به آریزونا باز می گردد. تا این که دو سال پس از این رفت و آمدها، حامله شده و همین موضوع تمامی زندگی شخصی، کاری و آینده اش را تحت شعاع قرار داده و وقایعی پرماجرا را برای او خلق می کند.
برشی از متن کتاب
من و مادرم در پیچ و خم تلخ و شیرین احساسات گرفتار بودیم، احساساتی که تنها مادران و دختران قادر به دست و پنجه نرم کردن با آن ها هستند. اما برخورد مادرم با آن خبر ناگهانی تحسین مرا نسبت به او برانگیخته بود.
«اوه، عزیزم! به هیچ وجه یه حامی نیستم. فقط مثل یه ظرف شور فقیرم که بر حسب شانس یه بلیط بخت آزمایی توی پیاده رو پیدا کرده و می فهمه برنده ی بخت آزمایی یه.»
اگر چه به حرف های رمزی مادرم عادت داشتم، اما این یکی را آن لحظه متوجه نشدم. «متاسفم، نفهمیدم.»
«اما منظورم خیلی روشنه عزیزم! تو می ترسیدی وقتی خبر ازدواج مخفیانه ی تورو توی یه کشور دیگه بشنوم ناراحت بشم، ولی زمانی که کوچک ترین ناراحتی از این بابت بروز ندادم تعجب کردی. این طور نیست؟»
سرم را به نشانه ی تایید تکان دادم. «درسته.»
«ببین، تنها مادری که مطمئنه روزی دخترش ازدواج می کنه اگه بفهمه این کار بدون اطلاع قبلی او انجام گرفته ناامید می شه. صادقانه بگم، هرگز از تو در این زمینه هیچ انتظاری نداشتم. به نظر می رسید آخرین نفر روی زمین هستی که در این زمینه حرکتی انجام بدی. به همین دلیل، هر هفته بلیت بخت آزمایی نمی خریدم تا تمام آرزوهام رو حول اون رقم بزنم. متوجه ی منظورم هستی؟»
این شروع قضیه بود.
مادرم خرسند از این که تمام توجه مرا به خودش جلب کرده، با شور و شوق ادامه داد: «بنابراین پذیرفتم وضعیتم این طوریه و زندگی ام به همین شکل ادامه داره. بعد یه روز به شکل اتفاقی یک بلیت تو پیاده رو پیدا کردم و فهمیدم که تو مسابقه ی بخت آزمایی برنده شده م. وقتی که خبر عروسی تو رو شنیدم، به اندازه ی یک کارگر ظرف شور خوش شانس، شگفت زده و مبهوت بودم، شکل احساساتم این طوری بود!»
من به تازگی در برلین ازدواج کرده بودم. این اصلا تصادفی نبود که ما این شهر را برای ازدواج مان انتخاب کرده بودیم، چون ازدواج ما، حداقل برای خودمان، کم تر از اتحاد غیرمنتظره ی مجدد آلمان تعجب آور به نظر می رسید. مثل شرق و غرب برلین، ماف زمانی بیش از حد با هم بودیم، بعدا جدا شدیم، و حالا دوباره به هم بازگشتیم. تفاوت شخصیت من و همسرم در گذشته و حالا به اندازه ی تفاوت کمونیسم و سرمایه داری است. ایوب مردی آرام و با روحی والا است، یک مرد همیشه منطقی با تعادل درونی شگفت انگیز و صبری همانند ایوب پیامبر که نامش را از او گرفته است. در ارتباط با خودم، مجبور بودم تقریبا از همه ی خصلت های متضاد با خصوصیات او خلاص شوم؛ از عجول بودن گرفته تا تصمیم گیری ناگهانی، بی منطق بودن، احساساتی بودن و خلاصه از یک شر به تمام معنا بودن.
مراسم عروسی ای برگزار نکردیم، چون هیچ یک از ما علاقه ای به داشتن مراسم نداشت. بنابراین به سمت سفارت ترکیه در خیابان کابم رفتیم و ازدواج مان را ثبت کردیم. مردی بی خانمان کنار نیمکت در ورودی نشسته بود، سرش پر از شپش و افکارش بود، صورتش را به سمت آسمان گرفته بود ...
(از پر فروش ترین کتاب های تاریخ ترکیه)
نویسنده: الیف شافاک
مترجمان: شالیز فدایی نیا - سیامک تقی زاده
انتشارات: میلکان
نظرات کاربران درباره کتاب شیر تلخ - الیف شافاک
دیدگاه کاربران