دربارهی کتاب گریز دلپذیر آنا گاوالدا
کتاب گریز دلپذیر اثر آنا گاوالدا با ترجمهی الهام دارچینیان توسط نشر قطره به چاپ رسیده است. کتاب گریز دلپذیر، رمانی کوتاه 146 صفحهای است که داستانِ گرانس، خواهرش لولا و برادرشان سیمون به همراه همسرش کارین را روایت میکند که مسیری را در ماشین برای سفری به خارج از پاریس طی میکنند تا در عروسیِیکی از بستگانشان شرکت کنند.
سفری که در آن ناخواسته راههای مختلفی که هریک برای زندگی انتخاب کردهاند را بار دیگر به یکدیگر پیوند میدهد و هنگامی که ناامیدانه یکدیگر را دور و جدا از یکدیگر فرض میکنند، در زمانی که باهم صرف میکنند آنها را به دوران کودکی و رابطهی گذشتهشان برمیگرداند.
ویژگی بارز رمانهای گاوالدا، نثر گیرا و جملات کوتاه و دلنشین است که رمانی کوتاه اما اثری بزرگ را به ما هدیه میدهد. داستانِ گریز دلپذیر مملو از توصیفاتِ گاوالدا از احساسات زنانهی آمیخته به عشق، روابط بین خواهرها و برادرها و حتی حس رقابت میان زنان است و جملات صریح و کوتاه و توصیفات زیبا از زندگی گذشته و دوران کودکیشان است، که باعث شده این رمان، خواننده را خسته نکند.
آنا گاوالدا نویسندۀ جوان و ماهر فرانسوی در سال 1970 در حومۀ پاریس به دنیا آمد. گاوالدا اولین کتاب خود را به نام « دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد » منتشر کرد و مورد توجه منتقدین قرار گرفت، پس از انتشار کتابِ «باهم بودن» جایگاه خود را به عنوانِ نویسندهای محبوب و چیرهدست ثابت کرد. از دیگر آثار او میتوان « دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد»، « من او را دوست داشتم »و « پس پرده» را نام برد.
بخشی از کتاب گریز دلپذیر؛ نشر قطره
ادامهی داستان نفرتانگیزتر است. وکیل گرفتنها، گریستنها، سکوتهای اجباری،اندوه، شب بیدار ماندنها، خستگی، وا دادن، احساس گناه، درد آن دیگری درد خود، جبهه گرفتنها، پرخاشها، شکایت دادنها، دادگاهها، خانوادهها، احضاریه، احساس خفگی و سر بر دیوار کوفتن. در میان این همه دو پسر کوچک با چشمان بسیار روشن که به خاطر آنها لولا تمام این مدت شبها همچنان دلقکبازی در میآورد تا آنها را بخنداند. قصه شاهزادههای گوزو و شاهزاده خانمهای خنگ را برایشان میگفت.
همین دیروز بود و اخگرها هنوز گرم هستند. غمهایی که از دلِ غم نخست زاده میشوند، به آسانی او را دوباره درهم میشکنند، میدانم برخی روزها به او خیلی سخت میگذرد.
چند روز پیش گفت وقتی بچهها پیش پدرشان میرفتند مدتها خودش را در آیینه ورودی خانه نگاه کرده و گریسته. برای آنکه خودش را سبک کند.
به همین خاطر نمیخواست به این عروسی بیاید. برخورد با فامیل. خالهها و داییهای پیر و خالهزادههای دور. آدمهایی که طلاق نگرفتهاند، که با هم کنار آمدهاند. کسانی که راه دیگری انتخاب کردهاند. قیافههاشان که به طرز مبهمی دلسوزی یا بهت آنها را نشان میدهد. فرهنگ آباواجدادی. دوشیزه باکره در پیراهن سفید، تصنیفهای باخ، سوگند وفاداری جاودانی که عروس و داماد از بر کردهاند، گفتوگوهایی شبیه شاگرد دبیرستانیها، دو دستی که روی یک چاقوست و دانوب آبی زیبا وقتی دیگر پای آدم از این ادا و اصولهای طولانی درد میگیرد. بله همه اینها لولا را میآزارد. اما از این همه بیشتر،بچهها و بچههای دیگران.
آنها که تمام روز این سو و آن سو میدوند، گوشهایشان کمی سرخ است چون یواشکی نه لیوانها را مزه کردهاند، لباسهای قشنگشان را کثیف کردهاند و التماس میکنند که نمیخواهند زود بخوابند.
بچهها دلیل خوبی برای رفتن به جمعهای خانوادگی هستند و دل ما را گرم میکنند.
آنها همیشه زیباترین صحنهبرای تماشا کردن هستند. همیشه اولین کسانی هستند که روی پیست رقص میروند و تنها کسانی که جرئت میکنند بگویند کیک عروسی مزخرف است. در عروسیها برای نخستین بار درزندگیشان دیوانهوار عاشق میشوندو خسته و کوفته روی زانوی مادرشان به خواب میروند. بنا بود پییر پسر لولا یکی از ساقدوشهای کوچولوی دنبال عروس و داماد باشد، مادرش را شیرفهم کرده بود که شمشیر فضاییاش به خوبی زیر لباس مخصوص که باید میپوشید، جا میشود.
درگیر این بود که بعد از رژه رفتن دنبال عروس و داماد، میتواند چند نفری را با شمشیرش از پا درآورد، اما لولا تقویم را اشتباه دیده بود، این آخر هفته نوبت او نبود، بچهها باید پیش پدرشان میرفتند. از سبدگل و بازی بچهها خبری نبود. سعی کردیم لولا را شیر کنیم که به شوهر (سابقش) تلفن کند ببیند میتواند آخر هفتهها را جابهجا کند.
اما لولا خودش را به نشنیدن زد.
- نویسنده: آنا گاوالدا
- مترجم: الهام دارچینیان
- انتشارات: قطره
نظرات کاربران درباره کتاب گریز دلپذیر | آنا گاوالدا
دیدگاه کاربران