بخشی از کتاب عارفانه
توی محل از بچگی با هم بودیم. منزل احمدعلی توی کوچه چهل تن در ضلع شمالی مسجد امین الدوله بود؛ کوچه ای که حالا به نام شهیدان نیری نام گذاری شده. در دوران دبستان حال و هوای احمد با همه فرق داشت. رفتارش خیلی معنوی و خوب بود. احمد یکی از بهترین دوستان من بود. همیشه نون و پنیر خوشمزه ای با خودش به مدرسه می آورد. هیچ وقت هم تنها نمی خورد! به ما تعارف می کرد. من و بقیه ی دوستان کمکش می کردیم! رفتار و برخورد احمد برای همه ی ما الگو بود. احمد بهترین دوست دوران نوجوانی من بود. با هم بازی می کردیم، مدرسه می رفتیم. با هم برمیگشتیم و... از دوره ی دبستان تا دبیرستان با احمدعلی هم کلاس بودم. بهترین خاطرات من برمیگشت به همان ایام. می گفت: بیا توی راه مدرسه سوره های کوچک قرآن بخوانیم. در زنگ های تفریح هم می دیدم که یک برگه ای در دست گرفته و مشغول مطالعه است. یک بار از او پرسیدم: این کاغذ چیه؟ گفت: این برگه ی اسماءالله است. نام های خداوند روی این کاغذ نوشته شده. کم کم بزرگ می شدیم. فاصله ی معنوی من با او رفته رفته بیشتر می شد. او پله پله بالا می رفت و من ...
- زندگینامه و خاطرات عارف شهید احمدعلی نیری
- انتشارات: شهید ابراهیم هادی
نظرات کاربران درباره کتاب عارفانه | اثر احمدعلی نیری
دیدگاه کاربران