کتاب خبر هدهد (قصه های پیامبران 10)

کتاب خبر هدهد دهمین جلد از مجموعه ی قصه های پیامبران بازنوشته ی لاله جعفری با تصویرگری سحر حق گو توسط انتشارات افق به چاپ رسیده است.

در روزگاران دور، پادشاهی عادل و مهربان به نام سلیمان زندگی می کرد. سلیمان به قدری پرهیزگار و درستکار بود که از طرف خداوند به پیامبری برگزیده شد. به اراده ی خداوند، حضرت سلیمان زبان تمام حیوانات را می فهمید و پرندگان بسیاری داشت. در بین پرندگانش هدهدی بود که وظیفه اش نامه رسانی بود. هدهد یک مدت ناپدید شد و هیچکس خبری از او نداشت، سلیمان با خودش فکر کرد که حتما هدهد او را ترک کرده؛  اما چند وقت بعد هدهد با خبری بسیار جالب نزد حضرت سلیمان بازگشت. او در این مدت به سرزمینی به نام سبا رفته بود و برای حضرت تعریف کرد که پادشاه سبا، زنی به نام بلقیس است که در قصری بزرگ و بسیار مجلل زندگی می کند. بلقیس  و مردم سرزمینش خورشید را می پرستند و هیچ چیزی از پرودگار یکتا نمی دانستند. حضرت سلیمان بعد از شنیدن حرف های هدهد تصمیم می گیرد که به هر ترتیبی شده بلقیس را به خداپرستی دعوت کند ...

مجموعه ی قصه های پیامبران همان طور که از نامش پیداست شامل چند جلد کتاب با محوریت زندگی پیامبران است که با کلماتی ساده و نثری روان برای گروه سنی "ب" تالیف شده است. چهل عنوان کتاب از این مجموعه به چاپ رسیده است که در هر یک از آن ها یک قصه ی بسیار زیبا از زندگی پیامبران یا معجزات آن ها برای هدایت انسان ها را بیان می کند. وجود تصاویر بسیار زیبا در تمام صفحات بر جذابیت این کتاب ها افزوده و آن ها را برای کودکان بیش از دبستان نیز قابل استفاده می سازد.

برشی از متن کتاب

پرندگان دور و بر را گشتند . به حضرت سلیمان که زبان همه ی حیوانات را بلد بود گفتند: «هدهد این جا نیست، معلوم نیست کجاست!» بعد برای این که او زیاد ناراحت نشود گفتند: «حتما به آن دورها رفته تا تازه ترین خبرها را برای تان بیاورد.» بعد از مدتی هدهد بال زنان پیش حضرت سلیمان آمد و گفت: «سلام ای پیامبر خدا.» حضرت سلیمان گفت: «سلام هدهد نامه بر، تا حالا کجا بودی؟» هدهد جواب داد: «برای تان خبر جالبی دارم ...» حضرت سلیمان گفت: «زود بگو ببینم چه خبر تازه ای داری؟» هدهد گفت: «از کشور سبا خبر آورده ام. آن جا سرزمین زیبایی است. وسط این کشور قصر بسیار بزرگی است و وسط قصر، تختی بزرگ و قشنگ. این تخت، تتخت پادشاه است. پادشاه سبا زنی به نام بلقیس است.» اما هدهد یک دفعه غمگین و ساکت شد. حضرت سلیمان پرسید: «چه شد؟ چرا غمگین و ساکت شدی؟» هدهد جواب داد: «چون بلقیس خداپرست نیست. او خورشید را می پرستد. پادشاه سبا و مردمش خورشید پرست هستند!»

(کتاب های فندق) بازنوشته ی : لاله جعفری تصویرگر: ماهنی تذهیبی انتشارات: افق