loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب این ناقوس مرگ کیست؟ | ارنست همینگوی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره‌ی کتاب این ناقوس مرگ کیست؟ اثر ارنست همینگوی

کتاب این ناقوس مرگ کیست؟ از مجموعه رمان‌های ارنست همینگوی با ترجمه‌ی مهدی غبرایی توسط نشر افق به چاپ رسیده است. کتاب "این ناقوس مرگ کیست؟" رمانی روایت‌کننده‌ی سرنوشت مردی می‌باشد که در جنگ داخلی کشورش به دفاع از سرزمین مادری و عقاید خویش می‌پردازد.

شخصیت اصلی داستان، "رابرت جوردن"، مردی  امریکایی تبار با قدی بلند و اندامی لاغر است که در انفجار مواد منفجره تخصص دارد. وی با وقوع جنگ داخلی در کشورش، جهت مبارزه با نیروهای فاشیستی، به عضویت ارتش در آمده و به عنوان سربازی فعال و موثر در "بریگاد"، یکی از یگان های نظامی ارتش، شروع به فعالیت می کند. "ماریا"، نام معشوقه ی روبرتو می باشد که علاقه ی فراوانی به او دارد؛ اما وقوع جنگ، موجب ایجاد نا امنی و دوری آن ها از یک دیگر می شود.

روبرتو، در یکی از نقشه های جنگی، از جانب "گولتس" ماموریت می یابد تا یکی از پل هایی را که محل عبور و مرور دشمنان است، منفجر کرده و در پیشبرد موفقیت نظام سرعت ببخشد. گولتس، فرمانده ی یگان، مردی با بینی بزرگ و چشمانی تیز بین است که "انسلمو"، پیرمردی کوتاه قد و اهل بارکوی آویلا را به عنوان راهنما، برای تعیین مسیر صحیح روبرتو تعیین نموده و آن ها را رهسپار عملیاتی سری می کند؛ عملیاتی حساس و خطرناک که ممکن است موجب مرگ این دو شخص گشته و جان سربازان را به خطر اندازد.

بخشی از کتاب این ناقوس مرگ کیست؛ نشر افق

چانه روی بازوهای تا کرده روی کف پوشیده از سوزن برگ قهوه یی کاج جنگل دراز کشیده بود و آن بالا بالاها باد با کله های درختان کاج بازی می کرد. آن جا که دراز کشیده بود کمرکش کوه شیبی ملایم داشت، اما پایین شیب تندتر می شد و او سیاهی راه چرب را می دید که از گردنه می پیچید. نهری موازی راه بود .و خیلی پایین تر کنار نهر، یک چوب بری و آبشار سر ریز شده از سد را دید که در نور تابستانی سفید می زد.

پرسید: «چوب بری همین است؟»

«آره»

«یادم نمی آید قبلا بوده باشد.»

«وقتی که نبودی، ساختندش. چوب بری کهنه پایین تر است. خیلی پایین تر از گردنه.»

نقشه ی عکس برداری شده دی نظامی را پهن کرد کف جنگل و به دقت وراندازش کرد. پیرمرد از روی شانه اش نگاه کرد. پیرمردی بود قد کوتاه و استخوان درشت، پالتوی زمخت و شلوار خاکستری خشک و زبر به تن و صندل به پا. از صعو به نفس نفس افتاده بود و دستش روی یکی از دو کوله ی سنگینی بود که با خودشان آورده بودند.

«پس پل را نمی شود از این جا دید؟»

پیرمرد گفت: «نه. این قسمت صاف گردنه است و جریان نهر این جا آرام است. پایین تر که راه در میان درخت ها می پیچد و دیده نمی شود، یکهو می ریزد و آن جا دره ی عمیقی است ...»

«یادم می آید»

«پل روی همین تنگه است.»

«پاسگاه کجاست؟»

«یک پاسگاه همین چوب بری است که می بینی.»

مرد جوان که داشت منطقه را وارسی می کرد، دوربین را از جیب پیراهن فلانل خاکی کم رنگش درآورد، عدسی هایش را با دستمالی پاک کرد، چشمی را میزان کرد تا تخته های چوب بری یک هو واضح شد و نیمکتی چوبی را کنار درش دید؛ تل عظیم خاک اره، پشت انباری بی سقف که کارگاه چوب بری دایره وار در آن قرار داشت، سر بر آورده بود و گستره ی آب راهه کنده ها را از کناره ی آن طرف نهر در کمرکش کوه می آورد. نهر توی دوربین زلال و آرام نشان می داد و زیر خم آبشار پشنگه های آب سد دست خوش باد بود.

«آن جا نگهبان نیست.»

پیرمرد گفت: «از چوب بری دود بلند می شود. از بند رخت هم لباس ها آویزان است.»

«می بینم شان. اما نگهبانی نمی بینم.»

پیرمرد شرح داد: «شاید توی سایه است. حالا آن جا گرم است. لابد آن ته توی سایه است که ما نمی بینیم.»

«شاید. پاسگاه بعدی کجاست؟»

«پایین پل. تو کلبه ی تعمیرکارهای راه در کیلومتر پنج بالای گردنه.»

«چند مرد آن جا هستند؟« به چوب بری اشاره کرد.

«شاید چهار نفرو یک سرجوخه.»

«پایین چی؟»

«بیش ترند. تحقیق می کنم.»

«سر پل چی؟»

«همیشه دو نفر. یکی تو هر دهنه.»

«چند تا مرد می خواهیم. چند نفر می توانی پیدا کنی؟»

پیرمرد گفت: «هر قدر که بخواهی. تو این کوهستان خیلی ها هستند.»

«مثلا چند نفر؟»

«صد تا بیش ترند. اما تو گروه های کوچک. چند نفر می خواهی؟»

«وقتی پل را وارسی کردیم، بهت می گویم...



  • نویسنده: ارنست همینگوی
  • مترجم: مهدی غبرایی
  • انتشارات: افق

ارنست همینگوی

ارنست همینگوی کیست؟

«ارنست میلر همینگوی» نامی آشنا برای هر اهل مطالعه‌ای است که به ادبیات علاقه‌مند باشد. این نویسنده‌ی شهیر امریکایی یکی از غول‌های رمان‌نویسی قرن 19 است که هم اکنون به شرح خلاصه‌ای از وقایع زندگی پرماجرای وی خواهیم پرداخت؛ برای خواندن بیوگرافی وی با سایت فروشگاه اینترنتی کتابانه همراه باشید. ارنست همینگوی

زندگی نامه ارنست همینگوی

همینگوی در 21 ژوئیه 1899 در یکی از نواحی ساکت و آرام روستای «اوک پارک» واقع شده در «ایلینوی» امریکا متولد شد. پدرش «ادموندز همینگوی» پزشک عمومی بود. از تفریحات پدرش علاقه‌ی شدید وی به ماهیگیری و شکار بود که تنها پسر خود را نیز به سمت این علاقه کشاند. مادر ارنست زنی متدین و مذهبی بود و همواره به کلیسا می‌رفت، او استعداد قابل توجهی در موسیقی داشت، و امیدوار بود پسرش در این عرصه بدرخشد؛ او ارنست را مجبور به یادگیری ویولن‌سل کرد و به عضویت آواز کُر کلیسا در آورد.

کودکی ارنست همینگوی

سال‌های اول زندگی همینگوی در تضاد بین سلایق پدر و مادرش سپری می‌شد. در دوران کودکی، پدر به هنگام تابستان‌ها خانواده را به سفر و گردش سمت جنگل‌های میشیگان می‌برد. ارنست در این سفرها بود که حس ماجراجویی و درگیری با خطر را در وجودش پیدا کرد و در نهایت از زیر نفوذ مادر درآمد و موسیقی را کنار گذاشت.

او تصمیم گرفت سفر و ماجراجویی را در زندگی انتخاب کند. عشق ارنست به شکار و ماهیگیری سال‌ها در او ماندگار بود و در آثارش این علاقه را نیز به تصویر کشید. وی اولین اسلحه شکاری خود را از پدربزرگش به مناسبت  تولد 12 سالگی هدیه گرفت و با پدرش که تیراندازی ماهر بود به شکار می‌رفتند. کودکی ارنست همینگوی

دوران تحصیل همینگوی و شروع روزنامه نگاری

ارنست مدرسه رفتن را دوست نداشت. در دبیرستان بود که به فوتبال روی آورد اما به خاطر جثه‌ی ریزش به سمت بوکس رفت. در این دوران استعداد نویسندگی‌اش را برای اولین بار شکوفا کرد. به نوشتن داستان‌های کوتاه برای مجله‌ی دبیرستان دست زد. آثار «رینگ لاردنر» را مطالعه می‌کرد و از جملات ساده و کوتاه به زبان کارگری او خوشش آمد. در سال 1917 پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان، به دانشگاه نرفت. پدرش به وی برای ادامه تحصیل اصرار نکرد در عوض با تماس به ستاره «کانزاس سیتی» درخواست کرد که پسرش را به عنوان خبرنگار مبتدی قبول کنند. در این نشریه درجه یک به جوانان می‌آموختند که از جملات کوتاه، صریح و قاطعانه استفاده کنند تا بتوانند داستان‌های خوبی بسازند. روزنامه نگاری با ذوق او جور درآمد و بدین گونه سبک همینگوی در حال شکل گیری بود. جوانی ارنست همینگوی

ارنست همینگوی و شرکت در جنگ جهانی اول

چند ماه گذشت و همینگوی علی رغم علاقه به روزنامه نگاری اصرار به شرکت در ارتش برای جنگ جهانی اول را داشت. او شور پیوستن به جنگ و عطش مبارزه را در شرکت به ارتش می‌دید چیزی که پدر با آن مخالف بود. از آنجا که همینگوی جوان بر اثر مبارزات بوکس ضعف بینایی در چشم چپ داشت، در نهایت ارتش او را رد صلاحیت کرد. اما با اصرار وی و با کمک آشنایان در نهایت توانست به عنوان راننده آمبولانس صلیب سرخ داوطلب، در جنگ شرکت کند.

زمان خدمت در ایتالیا در سال 1918 همینگوی 19 ساله هنگامی که مجروحی را بر پشت حمل می‌کرد تا به پناهگاه ببرد، خمپاره‌ای منفجر شد و صدها ترکش در پاهایش فرو رفت. آسیب دیدگی او شدید بود. در بیمارستان شهر میلان حدود دویست تکه ترکش از بدن وی خارج کردند و تا آخر عمر هم تعدادی در پای وی باقی ماند. مجروحیت ارنست همینگوی

عشق ناکام ارنست همینگوی

ارنست همینگوی در تمام مدت بهبودی‌اش در بیمارستان میلان عاشق و دلباخته‌ی پرستاری به نام «اگنس فون کورووسکی» شد. این دوران از جنگ و خاطرات همینگوی در کتاب وداع با اسلحه به خوبی قابل مشاهده است. عشق این دختر برای بهبودی او قوت قلب می داد. هنگامی که دوباره توانست راه برود به جبهه برگشت، اما طولی نکشید که بیماری «یرقان» او را دوباره به بیمارستان میلان بازگرداند.

چندی نگذشت که جنگ پایان گرفت و ارنست با پای لنگ به خانه بازگشت. از او به عنوان یک قهرمان شجاع استقبال شد و مدال افتخار نیر کسب کرد. عشق او به اگنس همچنان پابرجا بود و در راستای رسیدن به او تلاش می‌کرد تا درآمد مناسبی را به دست آورد و سپس با وی ازدواج کند. در نامه‌ای به اگنس قلبش شکست، چرا که اگنس به مرد دیگری دلباخته بود. همینگوی برای فراموشی غم خویش رو به سوی می‌گساری و شهوت‌رانی آورد به طوری که مادر وی می‌گفت او روح خود را به شیطان فروخته است. ارنست همینگوی کیست؟

بازگشت همینگوی به زندگی

پس از بهبود یافتن از اعتیاد به الکل در سال 1920 در تورنتو کار پیدا کرد و معلم یک پسر معلول شد. درهمان شهر ویراستار هفته‌نامه تورنتو، همینگوی را به عنوان نویسنده استخدام کرد. در پاییز همان سال به شیکاگو نقل مکان کرد به عنوان نویسنده در مجله ماهانه فعالیت کرد.

همینگوی آرزو داشت داستان‌نویس شود، بنابراین تعدادی از داستان‌هایش را به مجلات ارسال کرد اما با استقبال چندانی مواجهه نشد. سپس از طریق دوستان مشترک توانست با «شروود اندرسون» داستان‌نویس، آشنا شود که او پس خواندن آثار ارنست تحت تاثیر قرار گرفت و او را ترغیب به حرفه‌ی نویسندگی کرد. زندگی نامه ارنست همینگوی

ازدواج اول ارنست همینگوی

در شیکاگو با زنی به نام «هادلی ریچاردسون» آشنا شد و این آشنایی منجر به ازدواج آنها در 3 دسامبر 1921 گردید. هادلی 29  ساله بود ارنست تنها بیست دوسال داشت. به پیشنهاد شروود اندرسون این زوج به پاریس سفر کردند تا ارنست استعداد نویسندگی‌اش را ارتقا دهد. در پاریس یک آپارتمان ارزان قیمت اجاره کردند و از طریق ارثیه هادلی و درآمد گزارش نویسی همینگوی زندگی می‌کردند.

ارنست در پاریس به شدت کار کرد تا غیر از گزارش، آثار جدیدی را خلق کند. به لطف معرفی نامه‌ی اندرسون، همینگوی با دیگر نویسندگانی مطرح زمانه خود از جمله «گرترود استاین»، «جان دوس پاسوس» ، «اسکات فیتز جرالد» و «جیمز جویس» دوست و آشنا شد. گرترود این نویسنده‌ها و شاعران را «نسل سرگشته» لقب داد. نسلی که خدایان و آرمان‌هایش را، پس از افشای ماهیت انسان در جنگ جهانی اول از دست داده بود. ارنست همینگوی و همسر اولش ارنست همینگوی در کنار همسر اولش

انتشار داستان های ارنست همینگوی

همینگوی مجموعه‌ای از داستان‌های اولیه خود را با عنوان کتاب در زمانه‌ی ما منتشر کرد اما کتاب فروش نرفت. به کتاب بعدی‌اش با نام سیلاب‌های بهاری نیز همچون هجونامه‌ای بی‌محتوا نگریسته شد. ولی کتاب خورشید همچنان می‌دمد زمانی که منتشر شد، منتقدان پذیرفتند رمان‌نویس جدیدی، با مهارتی بدیع در نگارش گفتگوهای شخصیت‌های داستانی و روایتی، ظهور کرده است. همینگوی از گفته گرترود که نسل جوان، نسلی سرگشته است برای نوشتن کتاب خورشید همچنان می‌دمد استفاده کرد.

اشاره‌ی او به از «دست رفتن عشق و امید پس از دوران جنگ»، برای خوانندگان جوان این کتاب بسیار بامعنا جلوه کرد. همینگوی دائما در سفر بود. به اسپانیا و دیدن مراسم گاو بازی می‌رفت. بعد از آن به اتریش سفر کرد تا داستان‌های بیشتری درباره‌ی «نیک آدامز»، قهرمان داستان‌هایش، بنویسد. سپس به کانادا رفت تا پسر تازه متولد شده‌اش را ببیند. بیوگرافی ارنست همینگوی

ازدواج دوم ارنست همینگوی

ارنست طی سفرهایش در سال 1926 متوجه دلبستگی «پائولین فایر» که روزنامه نگار امریکایی بود، به خودش شد. پس از این آشنایی و علاقه، ارنست از هادلی در 1927 طلاق گرفت. در طی سفر به آفریقا به همراهی پائولین تصمیم گرفتند با هم ازدواج کنند. آنها به امریکا بازگشتند و با هم به «شرایدن» در ایالت وایومینگ رفتند و پس از مدتی پسرشان به نام «پاتریک» به دنیا آمد.

همینگوی با خانواده‌اش خانه‌ای در «فلوریدا» اجاره کرد و همان جا نخستین نسخه‌ی کتاب وداع با اسلحه را به پایان رساند و سال بعد کتاب منتشر شد. با خبر خودکشی ناگهانی پدرش که بر اثر مشکلات مالی و رفاهی بود شوکه شد و مادرش را که در وضع مناسبی نبود تنها نگذاشت. وی ماحصل فروش از کتاب وداع با اسلحه را به او نیز می‌داد. سال 1929 با پائولین به فرانسه بازگشت.

در سپتامبر همان سال به جشن گاوبازی در «پامپلونا» رفت. پی در پی به مراسم گاوبازی می‌رفت و آن قدر با مراسم و آیین‌های گاوبازی آشنا شد که در سال 1932 ماجرای شورانگیز مرگ در بعدازظهر را نگاشت. او گاوبازها را با شور و حرارت تحسین می‌کرد. این مراسم و خطرات آن، به گونه‌ای مرگ‌گرایی یا روی آوردن به مرگ، او را مجذوب خود می‌کرد. ارنست همینگوی و همسر دومش ارنست همینگوی در کنار همسر دوم خود

همینگوی به علت نوع زندگی‌ای که داشت دائما در خطر مرگ و جراحات بسیاری بود. وی منکر این بود که آدم بدبیاری است، با این حال ضعف بینایی‌اش پی‌درپی حوادث ناگواری را برای او به وجود می‌آورد؛ حوادثی مانند سقوط چندباره به هنگام اسکی. از دیگر اتفاقات ناگوار، در سال 1930 پس از یک ماه شکار و ماهیگیری در مزرعه‌ای واقع در «مونتانا» با اتومبیل فورد روبازی راهی جنوب شد، نور چراغی اتومبیلی که از رو به رو می‌آمد بینایی‌اش را مختل کرد و به درون گودالی سرنگون شد.

اتومبیل واژگون شد. یک بازویش شکست و چنان زخم‌هایی برداشت که هفت هفته را در بیمارستان گذراند. با این همه از پا ننشست. در سال 1933 یک گروه شکار را در آفریقا رهبری کرد. در این سفر به اسهال خونی دچار شد اما به شکار ادامه داد. چنان ضعیف شد که ناگزیر او را برای معالجه به سوی «کنیا» فرستادند. وی بعدها شرح سفر به آفریقا را در کتاب تپه‌های سبز آفریقا بازگو کرد. معرفی ارنست همینگوی

جنگ داخلی اسپانیا و ازدواج سوم ارنست همینگوی

همینگوی در حالی که در تابستان 1936 در یک سفر شکار و ماهیگیری در ایالات متحده بود خبر جنگ‌های داخلی اسپانیا را شنید. ارنست خود را از نیروهای وفادار یعنی ضد فاشیست اعلام کرد. با استفاده از شهرتش چهل هزار دلار جمع آوری کرد تا چندین آمبولانس برای سربازان مجروح آنان خریداری کند.

او همچنین برای تهیه گزارش از درگیری‌ها با سمت خبرنگار جنگی از سمت روزنامه‌های امریکای شمالی راهی اسپانیا گشت. در اسپانیا با روزنامه نگاری به نام «مارتا گلهورن» وارد رابطه شد. پائولین که از رفتارهای ارنست خسته شده بود درخواست طلاق داد و با دو پسرش، همینگوی را رها کرد و تنها پس از چند ماه طلاق ارنست با مارتا در 1940 ازدواج کرد و راهی کوبا شدند و در مزرعه‌ای واقع در 15 کیلومتری هاوانا سکونت کردند. ارنست همینگوی و همسر سومش همینگوی و همسر سومش

همینگوی در جنگ جهانی دوم و ازدواج چهارم

بهترین کتاب همینگوی به نام این ناقوس مرگ کیست؟ را براساس جنگ‌های اسپانیا و آنچه که در جنگ تجربه کرد نگاشت و آن را به مارتا تقدیم کرد؛ این کتاب در سال 1940 پس از انتشارش به پرفروش‌ترین کتاب تبدیل شد. مارتا نیز برای خودش نویسنده و زنی صاحب اندیشه بود به زودی از خلق و خوی ارنست که زنان باید تابع مردان باشند خسته شد. پس از مشاجرات زیاد مارتا تصمیم گرفت شغل خبرنگار خارجی را از سر گیرد و او را ترک کرد. ارنست در تنهایی به می‌خوارگی شدید افتاد تا هنگامی که جنگ جهانی دوم آغاز شد و به عنوان خبرنگار در جنگ شرکت کرد.

همینگوی در جنگ جهانی دوم در چندین ماموریت بمباران از سمت انگلیس‌ها و امریکایی‌ها بر فراز آلمان پرواز کرد. بعد به لشکر چهارم پایده نظام امریکا پیوست و با شجاعتی که داشت سربازان را به خود علاقه‌مند کرد. اغلب در اتومبیل جیپ خودش می‌نشست و پیشاپیش پیاده نظام حرکت می‌کرد.

به هنگام آزادسازی پاریس در خط اول بود. در جنگ با روزنامه نگاری به نام «مری ولش» آشنا شد. و زمانی که مارتا از رابطه‌ی آنها مطلع گشت، به طور رسمی، از او طلاق گرفت. ارنست در اواخر 1944 به امریکا بازگشت و در مزرعه‌ی خود در کوبا اقامت کرد. ماری ولش به نزد او آمد و  در سال 1945 ازدواج کردند.ارنست همینگوی و همسر چهارمش همینگوی و مری ولش، همسر چهارم وی

حوادث و سوانح همچنان به دنبال ارنست بودند. در 1946 هنگامی که با ماری به هاوانا می‌رفت، اتومبیل با درختی تصادف کرد سرش جراحات سختی برداشت، چهار دنده‌اش ترک خورد و مفصل زانوی چپش خونریزی کرد. با این حال او همچنان از مرگ نجات می‌یافت.

همینگوی از حوادث این چنین نتیجه می‌گرفت: «ترتیب سرنوشت را هم می‌توان داد». در ژانویه 1951 همینگوی نوشتن کتابی را آغاز کرد که به یکی از معروف‌ترین آثار وی تبدیل شد؛ کتاب پیرمرد و دریا. این رمان به عنوان پرفروش‌ترین کتاب شناخته شد و همان سال «جایزه‌ی پولیتزر» را که مدت‌ها ارنست منتظر آن بود برایش به ارمغان آورد.

منتقدان داستان را تمثیلی از مبارزه انسان با دشواری‌های زندگی تعبیر کردند. شادی ارنست دائمی نبود و این افتخار نیز خوشبختی را برایش تداوم نداد. در 1953 با ماری به مراسم گاو بازی رفت و بعد از آن به سفر چهار ماهه‌ای به آفریقا رفتند. همینگوی با آنکه عینک می‌زد اما همچنان شکار می‌رفت و به استقبال خطر می‌شتافت. در 1954 با هواپیمایی که با آن به طرف آبشار « مارچیسون» می‌رفتند هواپیما به سیم تلگراف برخورد و سقوط کرد اما هیچ یک از آنها آسیب شدید ندیدند.

روز بعد با هواپیمای دیگری عازم بودند. هنگامی که هواپیما از زمین بلند شد سقوط کرد و آتش گرفت. زانوی ماری به شدت صدمه دید، سر همینگوی هم مجروح شد و ضربه مغزی دید. اعضای داخلی بدنش آسیب دید و بینایی شنوایی سمت چپش را از دست داد. در همه جا شایعه شد که هردو کشته شده‌اند. پس از چند روز به کوبا برگشتند و همینگوی درمان جدی را سپری کرد. درباره‌ی ارنست همینگوی سال 1954 در 28 اکتبر مفتخر به کسب جایزه‌ی نوبل گشت. در سال 1956 یک گروه تلویزیونی را در به تصویر کشیدن پیرمرد و دریا هدایت کرد.

مرگ ارنست همینگوی

همینگوی به هنگام درگیری‌های کوبا و واشنگتن به «ایداهو» نقل مکان کرد. او که در آن زمان نزدیک به 60 سال داشت از فشار خون بالا و اثرات منفی سال‌ها مصرف زیاد مشروبات الکلی رنج می‌برد و همچنین افسردگی و بداخلاقی در او به وجود آمده بود. او که زمانی دست‌ها و بازوان و پاهای نیرومندی داشت حالا ضعیف شدن و لاغری‌شان را می‌دید و رنج می‌برد و حتی از اینکه بازهم بتواند خوب بنویسد ناامید شده بود.

در 30 نوامبر 1960 او را برای درمان علائم روحی و جسمی به کلینیک در «مینه سوتا» بردند. آزمایش‌ها نشان می‌داد که دیابت دارد و کبدش بزرگ شده. به کمک پرهیز غذایی و درمان به شوک الکتریکی تا اندازه‌ای بهبود یافت. در 1961 ژانویه 22 مرخص شد و به خانه نزد ماری برگشت. نوشتن را از سر گرفت اما فشار خون بالا مانع از نوشتن او شد. یاس در او تشدید شد و فکر خودکشی وی را رها نمی کرد.

سه بار قصد خودکشی کرد که هربار نجات پیدا کرد. دوباره به کلینیک برده شد و به مداوا تن داد. بعد از بازگشتن به خانه چند روز پس از ترخیص از کلینیک، در دوم ژوئیه 1961 ، درصدد یافتن تفنگ، به انباری رفت و تفنگ دولولی را پر کرد، قنداق را روی زمین گذاشت لوله را به پیشانی فشرد و در نهایت مرگ را به خود تحمیل کرد. مرگ ارنست همینگوی


مطالعه‌ی بیشتر: آثار و زندگی نامه ویکتور هوگو


سبک نگارش ارنست همینگوی

سبک همینگوی به طور گسترده در قرن بیستم مورد تقلید قرار گرفت. شخصیت‌های همینگوی به وضوح، ارزش‌ها و دیدگاه خودش  را در مورد زندگی مجسم می‌کنند. شخصیت‌های اصلی جوانانی هستند با وجود قدرت و اعتماد به نفسی که دارند به دلیل تجربیات در جنگ به شدت ناامیدند و حس پوچی دارند. همینگوی جهان را آن‌گونه که احساس می‌کرد، تجربه می‌کرد و سپس درمورد آن می‌نوشت به گونه‌ای که خواننده به همان روش او حس کند. حرفه‌ی روزنامه نگاری‌اش، سبکی ساده، مستقیم و صریح را در پاراگراف‌ها وجملات و واژه‌های به او تقدیم کرد.

او ماهیت انسان را نه از طریق بحث و استدلال نظری، بلکه از طریق روایت حوادثی که به شدت و به تمامی قابل درک و احساس بود ارائه می‌کرد. همینگوی مرتب جملات کوتاه را در قسمت‌های مختلف اضافه می‌کرد تا خواننده را مشغول به خواندن نگه دارد. از دیگر عناصر سبک او استفاده از کلمات ساده به جای دشوار است. گرچه داستان‌هایش ساده به نظر می آمدند اما پیچیدگی‌های جدید نثر او برای دیگران تازگی داشت. همینگوی به گونه‌ای کلمات ساده را در کنار هم قرار می‌داد که گویی همه‌ی آنان یک کل جدا نشدنی‌اند و آوایی که کلمات در کنار هم ایجاد می‌کند باعث به خاطر سپرده شدن آن کلمات در ذهن خواننده می‌شود. سبک نگارش ارنست همینگوی

کتاب های ارنست همینگوی

رمان‌ها رمان‌های همینگوی عبارت‌اند از:

  • کتاب آن سوی رودخانه زیر درختان
  • کتاب پیرمرد و دریا
  • کتاب پاریس جشن بیکران
  • کتاب باد سه روزه
  • کتاب بهترین داستان‌های کوتاه ارنست همینگوی
  • کتاب وداع با اسلحه
  • کتاب داشتن و نداشتن
  • کتاب ارنست همینگوی (آخرین مصاحبه و دیگر گفتگوها)
  • کتاب بزرگ رودی دودل
  • کتاب قاتلان
  • کتاب تپه‌های سبز آفریقا
  • کتاب شادینامه کوتاه فرانسیس مکامبر
  • کتاب پروانه و تانک
  • سرزمین غریب
  • کتاب گربه‌ای زیر باران
  • کتاب آن خورشید عصرگاهی
  • کتاب بابای من
  • کتاب در زمان ما
  • کتاب سیلاب‌های بهاری
  • کتاب خورشید همچنان می‌دمد
  • مرگ در بعدازظهر
  • این ناقوس مرگ کیست؟
  • کتاب ستون پنجم
  • کتاب از روی دست رمان نویس
  • کتاب پرنده‌ی اسب چوبی
  • کتاب زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آیند؟

داستان‌های کوتاه شاید بتوان گفت پیچیده‌ترین آثار همینگوی در دل همین داستان‌های کوتاه وی خلق شد. خوانندگان با شخصیت‌های چند لایه‌ای مواجه می‌شوند که در گفتگوهای آنان رازهایی پنهان است و تنها با دقت بسیار می‌توان آنان را برملا ساخت. از جمله داستان های کوتاه وی :

  • تپه‌هایی مثل فیل‌های سفید
  • برف‌های کلیمانجارو
  • برنده سهمی نمی‌برد
  • مردان بدون زنان
  • در زمانه ما

 

خرید کتاب های ارنست همینگوی

آثار مهم و برجسته ارنست همینگوی

کتاب پیرمرد و دریا

خرید کتاب پیرمرد و دریا کتاب پیرمرد و دریا روایتگر داستان ماهیگیری پیر و مهربان است که پس از آنکه با از همراه بردن پسرک خوبی که می‌خواهد با او برود امتناع می‌کند، به تنهایی در دریا پارو می‌زند تا به آخرین و بزرگترین صیدش دست یابد. در این سفر طولانی پیرمرد ماهی بزرگی را به سختی شکار می‌کند اما راه بازگشت به خانه را طولانی می‌بیند و حفاظت از آنچه که صید کرده در این مسیر دشوار است...

کتاب خورشید همچنان می دمد

خرید کتاب خورشید همچنان می دمد کتاب خورشید همچنان می‌دمد درباره‌ی مهاجران امریکایی است که به جشنواره گاوبازی در پامپلونا سفر می کنند. شخصیت اصلی داستان کهنه سربازی به نام «جیک بارنز» است. این رمان تجربه‌های همینگوی از سفر به کشورهای مختلف و دیدن آیین گاوبازی است.

کتاب این ناقوس مرگ کیست؟

خرید کتاب این ناقوس مرگ کیست؟ کتاب این ناقوس مرگ کیست؟ داستان زندگی «روبرت جردن» امریکایی است که درگیر جنگ های داخلی اسپانیا است. او وظیفه دارد یک پل را منفجر کند. جردن در جریان این جنگ و ماموریت‌هایش عاشق زنی به نام «ماریا» می‌شود که جان وی توسط فاشیست ها در خطر افتاده است.

کتاب وداع با اسلحه

خرید کتاب وداع با اسلحه کتاب وداع با اسلحه در جریان جنگ جهانی واقع در ایتالیا شروع می‌شود. داستان از زبان «فردریک هنری» راننده‌ی آمبولانس جنگ روایت می‌شود. او از عشق خود به یک پرستار می‌گوید و بعد از آن شرح آنچه که جنگ و عشق برایش به ارمغان آورد. وداع با سلحه بسیار با تجربیات خود نویسنده یکسان است و تقریبا خاطرات همینگوی از جنگ و زندگی‌اش را بیان می کند.

بهترین کتاب ارنست همینگوی

به عقیده‌ی بسیاری، کتاب پیرمرد و دریا بهترین اثر نگاشته شده توسط  همینگوی است؛ این کتاب که منجر به اهدای جایزه‌ی نوبل ادبی به این نویسنده‌ی توانمند شد، قصه‌ی مرد پیری را روایت می‌کند که در دریایی به تلاش برای صید یک نیزه‌ماهی می‌پردازد.

این مرد مسن که روزگاری دریا جولانگاه وی بوده و هر صیدی را به سهولت اسیر تور ماهیگیری خود می‌نموده، حالا قصد دارد که عظیم‌الجثه‌ترین شکار خود را از دریا صید کند اما نیروی جوانی در او رو به فرسودگی رفته و توان کشاندن این صید به ساحل در وجودش زوال یافته است... پیرمرد و دریا در دسته‌ی رمان‌های کوتاه جای می‌گیرد و در زمان انتشارش طی فقط 2 روز بیش از 5 میلیون نسخه فروش رفت. بهترین کتاب ارنست همینگوی

نظرات سایرین درباره‌ی ارنست همینگوی

«ویلیام فاکنر» نویسنده‌ی هم عصر با همینگوی پس از خواندن کتاب پیرمرد و دریا راجع‌به آن گفت:

«زمان ثابت خواهد کرد که این کتاب از تمام آثار ما برتر است...»

«اسکات فیتز جرالد» درباره‌ی او گفته است:

«من با دیده‌ی احترام به او می‌نگرم... او یک تکه جواهر است».

اهمیت آثار ارنست همینگوی

ترجمه های فارسی از آثار ارنست همینگوی

کتاب پیرمرد و دریا توسط «نجف دریا بندری» به کوشش «انتشارات خوارزمی» ترجمه شد. سپس ترجمه‌ی دیگری از این کتاب توسط «نشر افق» و به دست «نازی عظیما» صورت گرفت. کتاب وداع با اسلحه توسط نجف دریابندری ترجمه شد و «انتشارات نیلوفر» و همینطور «انتشارات علمی و فرهنگی» آن را به چاپ رسانده‌اند. کتاب این ناقوس مرگ کیست؟ توسط «مهدی غبرائی» ترجمه گشته و در نشر افق به چاپ رسید. «انتشارات نگاه» نیز به ترجمه‌ی «رحیم نامور» آن را چاپ نمود. کتاب خورشید همچنان می‌دمد به دست «احسان لامع» در نشر نگاه ترجمه و چاپ شد. نشر نیلوفر نیز به ترجمه‌ی «محمد حیاتی» این کتاب را به چاپ رساند. کتاب مجموعه داستان‌های کوتاه ارنست همینگوی توسط «احمد گلشیری» انتخاب و ترجمه و در نشر نگاه چاپ شد.

سرگذشت ارنست همینگوی

تقویم زندگی ارنست همینگوی

  • 1899 (21 ژوئیه) ارنست همینگوی در ایلینویز به دنیا آمد
  • 1917 ورود به حرفه‌ی روزنامه نگاری
  • 1918 خدمت در ارتش در جنگ جهانی اول
  • 1921 با هادلی ریچاردسون ازدواج کرد
  • 1925 انتشار مجموعه داستان در زمانه‌ی ما
  • 1926 اولین رمان او به نام خوریشد همچنان می‌دمد منتشر شد
  • 1927 طلاق از هادلی و ازدواج با پائولین فایفر
  • 1929 انتشار وداع با اسلحه
  • 1932 انتشار مرگ در بعدازظهر
  • 1935   انتشار تپه‌های سبز افریقا
  • 1936 انتشار برف‌های کلیمانجارو
  • 1936 شروع جنگ‌های داخلی اسپانیا و رفتن همینگوی به عنوان خبرنگار خارجی به آنجا
  • 1937 انتشار داشتن و نداشتن
  • 1940 انتشار این ناقوس مرگ کیست
  • 1940 طلاق از پائولین فایفر و ازدواج با مارتا گلهورن
  • 1944 حضور در جنگ جهانی دوم در ارتش
  • 1945 طلاق از مارتا گلهورن
  • 1946 ازدواج با ماری ولش
  • 1952 انتشار پیرمرد و دریا
  • 1953 جایزه‌ی پولیتزر را کسب کرد
  • 1954 جایزه‌ی نوبل را دریافت کرد
  • 1961 (دوم ژوئیه) در منزل شخصی خود در سن 61 سالگی خودکشی کرد.

شرح حال ارنست همینگوی

خرید کتاب های ارنست همینگوی از کتابانه

امروزه خرید کردن راحت‌تر و دسترسی به محصولاتی که به آن‌ها نیاز دارید همچون کتاب‌ها امری آسان‌تر می‌باشد. شما هر جایی که باشید می‌توانید به راحتی جهت خرید اینترنتی کتاب‌هایتان اقدام کنید. فروشگاه اینترنتی خرید کتاب کتابانه یکی از راه‌های خرید اینترنتی انواع کتاب های داستان و رمان خارجی می‌باشد؛ کتب مورد نظر خود را در سایت کتابانه سفارش دهید و آن را درب منزل تحویل بگیرید.


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب این ناقوس مرگ کیست؟ | ارنست همینگوی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل