معرفی کتاب جالی پستچی کوچک می شود
صبح یک روز تابستانی، جالی پستچی از خواب بیدار شد و پس از خوردن صبحانه، خواندن روزنامه و غذا دادن به سگش، کتش را پوشید و بیرون رفت تا مثل هر روز، نامه ها را به دست صاحبانشان برساند؛ اما وقتی خواست سوار دوچرخه اش بشود، دید که یکی از چرخ هایش پنچر شده! جالی مجبور شد پای پیاده به راه بیفتد. نامهی اول مال آقای آسیابان بود که به دستش رسید، دومی مال موش کوچولوها، سومی مال گربهی چکمه پوش و بعدی نامهی راپونزل بود و... جالی نامه های زیادی را به صاحبانشان رسانده و کمی خسته شده بود؛ بنابر این زیر سایهی درختی نشست تا استراحت کند.
برشی از متن کتاب
جالی پستچی خمیازه ای کشید و از خواب بیدار شد. صبحانه اش را خورد، به سگش غذا داد، روزنامه اش را خواند و قورباغه اش را بوسید.* بعد کتش را پوشید، کلاهش را برداشت و از در بیرون رفت. یکهو چشمش به دوچرخه اش افتاد که یکی از چرخ هایش پنچر شده بود. دوچرخهی بیچاره انگار می گفت: "مرا باد کن!" جالی پستچی دستی به چانه اش کشید و سرش را خاراند. چاره ای نداشت، باید پیاده راه می افتاد و نامه ها را می رساند. *(شوخی کردم.) یکی از نامه ها مال آسیابان بود. یکی مال موش کوچولوها. یک بسته هم مال گربهی پشمالو.* (توی بسته یک جفت چکمهی قشنگ بود.) یک نامه مال دختر مو بلند بود.
(کتابهای زعفرانی) نویسنده: الن البرگ تصویرگر: جانت البرگ مترجم: شیدا رنجبر انتشارات: زعفران
نظرات کاربران درباره کتاب جالی پستچی کوچک می شود
دیدگاه کاربران