کتاب ماجراهای دانلد داک 2 (انگشتر مومیایی)

معرفی کتاب انگشتر مومیایی و دو قصه‌ی دیگر جلد دوم از مجموعه‌ی ماجراهای دانلد داک

عمو دانلدداک در حال خواندن مطلبی از روزنامه بود که برادر زاده هایش هم به دانستن در مورد آن علاقه مند شدند؛مطلب در مورد مومیایی هایی متعلق به مصر باستان بود که در موزه‌ی شهر نگهداری می شدند و قرار بود روز بعد به کشورشان باز گردانده شوند. عمو و بچه ها دوست داشتند قبل از برده شدن مومیایی ها، آن ها را از نزدیک ببینند؛ برای همین صبح زود راهی موزه شدند تا نگاهی به آن ها بیندازند. وقتی نزدیک موزه رسیدند، یک مرد غریبه خواست انگشتری را به عمو دانلد بفروشد، اما او هیچ وقت از دست فروش های دوره گرد چیزی نمی خرید! مرد غریبه گفت که از وقتی انگشتر را به دست آورده، مدام بدشانسی می آورد. برای همین آن را مجانی به تیک، یکی از برادر زاده های دانلد داد. تیک انگشتر را توی دستش کرد و دیگر نتوانست آن را در بیاورد. وقتی به موزه رسیدند، برای دیدن مومیایی ها به طرف تابوت های کنده کاری شده و زیبای آن ها رفتند. تیک یکی از علامت های تابوت را که با علامت روی انگشترش مطابقت داشت، به عمو نشان داد؛ بعد همگی حدس زدند که احتمالا انگشتر یک ربطی به مومیایی ها دارد! و به فکر فرو رفتند. موقع برگشت از موزه، بچه ها متوجه غیبت تیک شدند و همه جا را دنبالش گشتند، ولی خبری از او نبود. اما تیک کجا می توانست رفته باشد؟ مومیایی ها هم در حال انتقال به کشتی بودند. آیا گم شدن تیک ربطی به مومیایی ها دارد؟

مجموعه ی دانلد داک، قصه های جالب و سرگرم کننده ای را برای کودکان به تصویر کشیده است. عمو دانلدداک و سه برادر زاده اش، شخصیت های اصلی این داستان ها هستند. دانلد مرد بسیار ثروتمند و ماجراجویی است که در هر قصه همراه برادر زاده هایش وارد ماجرای تازه ای شده و تجربیات جدیدی را کسب می کنند. قصه ها به صورت کمیک استریپ تالیف شده و متن و تصاویر در کنار یکدیگر مجموعه ای جذاب و دوست داشتنی برای کودکان به وجود آورده است. از این مجموعه کتاب های گنج دزد دریایی، انگشتر مومیایی و دو قصه ی دیگر، مرداب کوتوله ها و یک قصه ی دیگر، اژدهای دریایی و دو قصه ی دیگر، سرزمین کوه های آتشفشانی و یک قصه ی دیگر به چاپ رسیده اند.

برشی از متن کتاب

هی پسر! باید چنین چیزی را... برویم و ببینیم! آره، ولی امروز آخرین روزی است که این مومیایی ها را به نمایش می گذارند. فردا آن ها را به مصر می فرستند. در روزنامه نوشته بود که چهار هزار سال پیش اگر کسی آرامش مومیایی ها را به هم می زد یا چیزی از اشیاء و هدیه های داخل مقبره هایشان می دزدید، دچار نفرین ابدی فرعون می شد و به هیچ شکلی هم نمی توانست از بد یمنی آن نفرین خلاص شود. یعنی چنین چیزی ممکن است حقیقت داشته باشد؟ پیس...پیس! بیا! آن مرد... با تو کار دارد... عمو دانلد! می خواهید یک انگشتر فوق العاده بخرید؟ قیمتش 50 دلار است! اما من آن را 25 دلار می فروشم. نخیر! من این جور چیز ها را از دوره گردهای خیابانی نمی خرم. فقط ،25 دلار آقا! این دیگر مفت است! برای خریدن یک تاج هم حاضر نیستم این قدر پول بدهم. پس مجانی بگیریدش! از وقتی که این را دزد... یعنی خریده ام، برایم بد شانسی آورده. این جا را ببین، عمو دانلد! روی انگشتر،... سر سه تا مار است. مار؟ توی آن روزنانه هم یک چیز هایی درباره‌ی سه تا مار نوشته بود. هی، بچه ها! آن مردک چی به شما داد؟ به شما ربطی ندارد! خیلی هم به من ربط دارد! یالا، جان بکن! آن کجاست؟ نمی دانم! حرف بزن، کوچولو! زود باش! من وقت ندارم همه‌ی روزم را این جا سر کنم. کواک...کو...ک... هیچ چیز... نگو... عمو دانلد! وآآآی! لعنتی چه می سوزد! حالا یک چیز دیگر روشن است! این باید... انگشتر آن مومیایی ها باشد! چرا باید این طور باشد؟ به خاطر آن نفرین! بد یمنی انگشتر... این طوری شروع شده! پَه! بد یمنی! این حرف ها یک مشت مزخرف است! انگشتر را بده به من، تیک! نمی توانم درش بیاورم! چه بهتر! این طوری دیگر گم نمی شود. حالا برویم موزه!...    

(کتاب های فندق)  نویسنده: کارل بارکس مترجم: هوشنگ گل محمدی انتشارات: افق