کتاب آنی آرایشگر جلد یازدهم از مجموعه شغل آینده من نوشته رونه رندل و ترجمه فرزاد امامی، با تصویرگری اما داد توسط نشر افق به چاپ رسیده است.
آن روز صبح وقتی آنی آرایشگر داشت مغازه اش را باز می کرد با خوشحالی زیر لب شعر می خواند و بی صبرانه منتظر ساعت ده بود؛ آخر قرار بود ملکه کلارا به آرایشگاه بیاید تا آنی موهایش را برای مهمانی توی باغ درست کند. آنی آرایشگر تمام وسایلش را با دقت روی میز کارش چید تا موقع کار وقتش تلف نشود. بالاخره ساعت ده شد، ملکه کلارا از راه رسید و روی صندلی مخصوص نشست. آنی با شامپو کلی کف درست کرد و روی موهای ملکه مالید؛ پس از شستن موها نوبت به لوسیون فر شش ماهه رسید. آنی که این لوسیون را برای اولین بار مخصوص موهای ملکه خریده بود، تمام سر ملکه را با آن آغشته کرد و موها را با بیگودی پیچید تا منظم و زیبا فِر بخورند و سپس دستگاه مخصوص را بالای سرش روشن کرد تا موهایش خشک شود. بعد از گذشت زمان مشخص انی دستگاه را خاموش کرد تا بیگودی ها را باز کند که یک دفعه خشکش زد! باور کردنی نبود! تمام موهای ملکه به رنگ سبز در آمده بود. او با دیدن موهایش خیلی جا خورد و نگران مهمانی بعد از ظهر شد. آخر دیگر وقتی برای درست کردن موهایش نمانده بود. یک دفعه فکری به سر آنی زد و با عجله از مغازه بیرون رفت...
مجموعهی آشنایی با شغل ها در یازده جلد به معرفی و توضیح بعضی از شغل ها پرداخته و کودکان را با وظایف افرادی که مشغول به آن هستند آشنا می سازد. در شهر قصه همه با یکدیگر همکاری می کنند و هریک وظیفهای را بر عهده دارند که بر اساس شغلشان موظف به انجام آن ها هستند. در خلال انجام این وظایف کودکان با معایب و مزایای مشاغل گوناگونی همچون مزرعه داری، معلمی، دکتری،آتش نشانی و ...آشنا می کند.
برشی از متن کتاب
آنی آرایشگر وقتی داشت در سالنش را باز میکرد، با خودش می خواند: "قیچی ها ببرند برسها فر بدهند شانه ها صاف کنند تا من آرایش کنم." آنی امروز خیلی خوشحال است، چون قرار است ملکه کلارا برای آرایش موهایش به آرایشگاه او برود. آنی آرایشگر با دقت تمام وسایلش را روی میز چید. قیچی ها، شانه ها، برسها، شامپو، تافت، بیگودی و گیره ها. آنی با خودش گفت: "من باید همه چیز را آماده کنم و منتظر ملکه کلارا باشم." ساعت ده ملکه کلارا از راه رسید. آنی آرایشگر گفت: "صبح بخیر ملکه!" ملکه کلارا گفت: "صبح بخیر آنی، امیدوارم بتوانی امروز مرا برای مهمانی توی باغ آرایش کنی." آنی گفت: "ملکه کلارا، اول باید موهای شما را بشویم، لطفاً تاجتان را بردارید." ملکه کلارا خندید و گفت: "فراموش کرده ام بگویم که موهایم کمی به هم چسبیدهاند." آنی با شامپو کف پر حبابی درست کرد. بعد لوسیون فر شش ماهه را به موهای ملکه کلارا زد و گفت: "این نوع جدید و عالی این لوسیون است. یعنی فکر میکنم بهترین نوع باشد!" ملکه کلارا گفت: "خوب است، چون امروز می خواهم زیباتر شوم!" وقتی آرایشگر موهای ملکه کلارا را می پیچید، زیر لب زمزمه می کرد: "بیگودی ها، گیره ها!" وقتی آرایشگر موهای ملکه کلارا را میپیچید گفت: "شما زیباترین موهای شهر را خواهید داشت." ملکه کلارا خندید. بعد، همان طور که ملکه کلارا نشسته بود تا موهایش خشک شود، مجله میخواند، آنی آرایشگر دستگاه را خاموش کرد و گفت: "موهایتان مرتب شد. حالا بگذارید این فرهای زیبای فنری را باز کنم تا ببینیم." آخ! خدای من! وقتی انی آرایشگر موهای ملکه را دید، خیلی نگران شد. ملکه کلارا هم تا توی آینه به خودش نگاه کرد، از تعجب فریاد زد: "نه!" موهای ملکه کلارا فرفری بود، اما عجیب این که...
- کتاب های فندق
- نویسنده: رونه رندل
- مترجم: فرزاد امامی
- انتشارات: افق
نظرات کاربران درباره کتاب آنی آرایشگر (شغل آینده ی من 11)
دیدگاه کاربران