
کتاب گرگوشک؛ گرگ کوچولو در خانواده ی خرگوش ها
-
انتشارات :
پرتقال
- مترجم : شبنم حیدری پور
محصولات مرتبط
کتاب گرگوشک؛ گرگ کوچولو در خانواده ی خرگوش ها اثر ایمی دایکمن با تصویرگری زکرا اوهارا و ترجمه ی شبنم حیدری پور از سوی انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
یک روز خانواده ی خرگوش ها وقتی از گردش به خانه باز می گردند متوجه سبدی مقابل در خانه شان می شوند. پدر خرگوشه سبد را برمی دارد و در نهایت تعجب می بیند که بچه گرگی کوچولو درون سبد است. آن ها بچه گرگ را به خانه شان می آورند و تصمیم می گیرند او را مانند فرزند خودشان بزرگ کنند. اما در این بین خرگوش کوچولو، فرزند خانواده که اصلا احساس خوبی نسبت به عضو جدید خانواده ندارد، دائما غر می زند و اعتراض می کند. او به پدر و مادرش می گوید؛ یک روز گرگ بزرگ خواهد شد و همه ی ما را یک لقمه ی چپ خواهد کرد! گرگ روز به روز بزرگ تر و قوی تر می شود و هر روز غذای بیشتری می خورد تا این که هر چه هویج در خانه ی خانواده ی خرگوش ها بود تمام می شود. مادر خرگوش کوچولو از او می خواهد تا به فروشگاه برود و کمی هویج بخرد. گرگ هم به اصرار فراوان همراه او می رود. خرگوش کوچولو از این که مجبور است با گرگ برادر به فروشگاه برود خیلی ناراحت می شود غافل از این که قرار است در فروشگاه اتفاقی برایشان پیش بیاید که روی رابطه ی آن دو تاثیر گذاشته و به شدت نگاه خرگوش کوچولو را به گرگ تغییر دهد ... تصاویر این کتاب در نهایت سادگی بسیار زیبا و با معنا هستند و در کنار متن بسیار کوتاه داستان به درک بیشتر مخاطب از مفهوم داستان کمک می کنند.
برشی از متن کتاب
همین که تویش را نگاه کردند، نفسشان بند آمد. یک بچه گرگ توی قنداق بود. مامان گفت: «نازی! چقدر دوست داشتنی!» بابا گفت: «از این به بعد بچه ی ماست!» خرگوشی گفت: «اگر همه ی ما را یک لقمه ی چپ نکرد!» اما مامان و بابا ان قدر ذوق زده بودند که اصلا نمی شنیدند. گرگی تمام شب را خوابید. اما خر گوشی خوابش نمی برد. مامان صبحانه هویج آماده کرد. او گفت: «خیلی از هویج ها خوشش آمده!» بابا گفت: «چه خوش اشتها!» خرگوشی گفت: «اگر همه ی ما را یک لقمه ی چپ نکرد!» ولی مامان و بابا آن قدر سرگرم عکس گرفتن بودند که هیچ چیزی نمی شنیدند. دوستان خرگوشی به خانه ی آن ها آمدند تا برادر جدیدش را ببینند. مامان آهسته گفت: «نی نی خوابیده.» بابا هم یواش گفت: «چه خوش خواب!» بچه ها جیغ کشیدند: «الان همه ی ما را یک لقمه ی چپ می کند.» خرگوشی گفت: «آره برویم خانه ی شما بازی کنیم!» هر روزی که می گذشت گرگی بزرگ تر می شد و اشتهایش بیشتر می شد. یک روز صبح که مامان در کابینت را باز کرد، حسابی غافلگیر شد. «پس هویج ها چی شدند؟» بابا گفت: «وای نه!» خرگوشی گفت: «همه ی آن ها را گرگی یک لقمه ی چپ کرده!» بعد کیف خرید را روی دوشش انداخت. ولی گرگی نمی گذاشت که برود. مامان گفت: «گرگی می خواهد کمکت کند!»
- نامزد جایزه
- در فهرست کتاب های پر فروش
- نویسنده: ایمی دایکمن
- تصویرگر: زاکرا اوهارا
- مترجم: شبنم حیدری پور
- انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب گرگوشک؛ گرگ کوچولو در خانواده ی خرگوش ها
دیدگاه کاربران