loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب رالف قصه می نویسد

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب رالف قصه می نویسد

"رالف" پسرک شیطون و بازیگوشی است که نمی تواند مثل بقیه هم کلاسی هایش موضوع مناسبی برای قصه نوشتن پیدا کند. او فکر می کند حتما باید اتفاق خاصی برایش بیفتد یا موضوع مهمی روی دهد که راجع به آن قصه بنویسد. بقیه هم کلاسی های رالف به راحتی کلی قصه می نویسند. اما رالف هر چه تلاش می کند هیچ ایده ای برای نوشتن به ذهنش نمی رسد. او هر بار ناامید به معلمش می گوید که قصه ای ننوشته است ولی خانم معلم، "رالف" را به تلاش بیشتر تشویق می کند.  بلاخره "رالف" تصمیم می گیرد از هم کلاسی اش "دیزی" در این زمینه کمک بگیرد. "دیزی" قصه های زیادی می نویسد و آن ها را به هم منگنه کرده و کتاب درست می کند! دیزی شیوه ی نوشتن قصه هایش را به رالف می گوید و همین ایده باعث می شود رالف هم مثل بقیه و چه بسا بهتر از دیگر هم کلاسی هایش قصه نوشته و آن را برای معلم و دوستانش بخواند... تصاویر بامزه و کمیک استریپ این کتاب در درک مفهوم داستان به مخاطب کمک می کند. همچنین کتاب فوق با بیان داستانی کوتاه و به ظاهر ساده، به والدین می آموزد که تشویق کردن کودکان سبب ایجاد خودباوری و بالا بردن اعتماد به نفس در آن ها می شود.

برشی از متن کتاب رالف قصه می نویسد


برای همین، سرم را با چیزهای دیگر گرم می کردم. مثلا هی می رفتم سراغ شیر آب خوری. یا توی راهرو می چرخیدم. و همه ی کارها را امتحان می کردم. یک روز بعد از این که خانم معلم من را برگرداند سر جای خودم، به دیزی التماس کردم کمکم کند. «من نمی توانم قصه بنویسم ... چون که هیچ اتفاق جالبی برایم نمی افتد!» دیزی گفت: «الکی نگو! خودم تا حالا کلی قصه درباره ات نوشتم.» دیزی قصه هایش را از داخل میزش کشید بیرون و گفت: «آهان این یکی را ببین ... یادت می آید. آن دفعه موهایت را شانه کردم؟ یا این یکی را! یادت می آید همه یس مداد شمعی ها را پرت کردی روی زمین؟ اوه اوه! یا مثلا آن دفعه ناخن هایت را ماژیکی کردی؟ توی دلم گفتم: من هیچ وقت نمی توانم مثل دیزی نویسنده ی محشری شوم. چق چق! دیزی همه ی نوشته هایش را به هم منگنه کرد و گفت: «وای کتابم تا الان سیزده صفحه شد!»

از دیزی پرسیدم: «می شود من هم منگنه کنم؟» چون که حسابی توی این کارها ماهر بودم. دیزی بهم گفت: «اما تو که چیزی نداری منگنه کنی! اول باید دنبال قصه بگردی.» من هم رفتم دنبال قصه ها و از پنجره بیرون را نگاه کردم ... به آکواریوم زل زدم ... کشوی میزم را گشتم ... حتی وقتی خانم معلم حواسش نبود، زیر میز هم دنبال قصه گشتم. اما از قصه خبری نبود که نبود. وقتی زیر میز دراز کشیده بودم، یاد آن دفعه ای افتادم که روی چمن پارک دراز کشیده بودم. چشمانم را بستم و خیال کردم که توی پارک هستم ... قشنگ مثل همان موقع یک کرم کوچولو روی زانویم وول خورد. آفتاب صاف می خورد توی چشمم. همین جور که کرم داشت پیچ می خورد برش داشتم و با چشمان نیمه بازم حسابی از نزدیک نگاهش کردم. توی همین خیال ها بودم که خانم معلم پیدایم کرد و پرسید: «قصه ی تو درباره ی چیست؟» چشمم را باز کردم و گفتم: «امممم ... اممم من یک کرم دیدم.» خانم معلم گفت: «چه قدر شگفت انگیز! بی صبرانه منتظرم تا قصه ات را بخوانم!»

 

  • نویسنده: ابی هنلن
  • مترجم: احمد تصویری
  • انتشارات: پرتقال

 

 


مشخصات


محصولات مرتبط

درباره ابی هنلن نویسنده کتاب کتاب رالف قصه می نویسد


نظرات کاربران درباره کتاب رالف قصه می نویسد


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب رالف قصه می نویسد" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل