معرفی کتاب هارپر و ارکستر دیوانه 2 (سیرک رویاها)
یک شب بارانی "هارپر" دوباره هوای گردش در آسمان به سرش می زند، روی پشت بام می آید و سه نت زیر، که علامت رمز بین او و دوستانش است را به کمک سازش می نوازد. کمی بعد "نیت" و گرگش "دود" روی پشت بام می آیند و بعد هم "لیزل" و برادر بزرگ ترش "فردی" به آن ها می پیوندند. "هارپر و فردی" دسته ی چتر را می گیرند، گربه ی هارپر و لیزل کوچولو در سبدی کوچک که با نخ جادویی "نیت" به پایین چتر بسته شده می نشینند، برادر لیزل فردی هم با کایتش در کنار آن ها پرواز می کند.
آن ها در میان ابرهای زیبا حرکت کرده و هارپر که عاشق موسیقی است احساس می کند که در آسمان نت های زیبایی می شنود. در همین لحظه آن ها دخترک بندبازی را می بینند که در آسمان از ابری روی ابری دیگر می پرد. او به قدری این کار را ماهرانه انجام می دهد که آدم احساس می کند روی زمین در حال دویدن است. بچه ها وقتی بیشتر دقت می کنند می بینند که سر تا سر آسمان بندهای نقره ای بسته شده که دختر بند باز روی آن ها جا به جا می شود.
دختر خود را آشوبگر توفان معرفی می کند. او ادعا می کند که وقتی در آسمان روی بندها حرکت می کند باعث جا به جایی ابرها شده و توفان را به وجود می آورد. دختر بندباز به بچه ها می گوید که می تواند آن ها را به سیرکی رویایی در آسمان ها ببرد و چیزهای باورنکردنی را نشان شان دهد و...
مجموعه ی هارپر و ارکستر دیوانه ماجراهای دختر خیال پردازی به نام هارپر و دوستانش روایت می کند. هارپر دختری است که استعداد بی نظیری در موسیقی دارد؛ از لا به لای صدای باد، ترنم باران و بال زدن پروانه ها نوای موسیقی می شنود. هارپر می تواند هر سازی را بنوازد، آن هم بی آن که حتی یک بار آن را آموزش دیده باشد. خانم مهربانی به نام ساسی، سال ها پیش زمانی که هارپر دختر بچه ی کوچکی بوده او را روی پشت بام خانه اش پیدا می کند.
خاله ساسی همان شب نامه ای از طرف پدر و مادر هارپر در لباس او می یابد که درباره ی نیروی جادویی چتر سرخی که همراه دختر بچه است توضیح داده اند. هر کس که چتر جادویی را در دست بگیرد می تواند به راحتی در آسمان ها پرواز کند. یک گربه، پسرکی به نام نیت و گرگ خاکستریش، خواهر و برادری به نام های لیزل و فردی دوستان هارپر هستند که در ماجراجویی هایش او را همراهی می کنند.
برشی از متن کتاب هارپر و ارکستر دیوانه 2 (سیرک رویاها)
صبح روز بعد، هارپر بیدار شد و عجیب ترین منظره ی عمرش را دید. مهی سفید و غلیظ تمام شهر را پوشانده بود. هارپر با خودش فکر کرد: «چه عجیب! انگار شهر واقعا مثل اسمش شده! انگار پر از ابره.» اسم آن جا را شهرابرها گذاشته بودند به خاطر اینکه همیشه ابرهای جورواجوری در آسمانش دیده می شد. هارپر بیشتر ابرها را می شناخت، اما ابرهای محبوبش این ها بودند: دزد ستاره ها: ابری کلفت که جلوی ستاره ها را می گرفت.
سرخس پرپری: ابری نازک و کم رنگ که مثل پر سبک بود. دوداژدها: ابری آبی و پف پفی که بیشتر نزدیک طلوع آفتاب دیده می شد. کپه برف: ابر سفید بی پایانی به نرمی برف. خاله ساسی آمد توی آشپزخانه و با ناراحتی چمدانش را زمین گذاشت. نالید: «اپرای هلند یک هلیکوپتر فرستاده دنبالم، اما اون ها نمی تونن توی این مه ساختمون بلند رو پیدا کنن.» نصفه شب از لبه ی پنجره پایین پرید و دوید توی راهرو. با نوک سفید دمش چتر را گرفت و به سمت هارپر کشید.
هارپر به پارچه ی سرخ و زیبای چتر نگاهی کرد و لبخندی زد. «مشکلی نیست خاله ساسی.» خندید و حرفش را ادامه داد: «این رنگ سرخ ابریشمی توی مه هم دیده می شه. می تونیم از چتر مثل یک نشنه ی راهنما استفاده کنیم.» ده دقیقه بعد، روی پشت بام، نیت سربند جادویی را محکم به چتر بست. با غرور گفت: «باد به هیچ وجه نمی تونه تو رو ببره و اگه دوباره توفان شروع شد، سه تا نت بلند بزن و ما می کشیمت پایین.» هارپر هم در جواب نجوا کرد: «باشه.» و چشمانش را بست و چتر را فرستاد توی آسمان پر از کپه ی برف.
وقتی چتر به اندازه ی کافی بالا رفت، هارپر دوربین السی گراهام را گرفت جلوی چشمش و به دور و برش نگاه کرد. تنها چیزی که تا کیلومترها دورتر دیده می شد، ابرهایی بودند که مثل برف می درخشیدند. نی لبکش را در آورد و موزیک افسانه ها و کوهستان را نواخت، موسیقی یخ های جادویی. وقتی موسیقی شروع شد، باد آرامی وزید و دم نصفه شب را قلقلک داد. بعد صدای پرپرزدن شنیده شد.
هارپر از دیدن دو عقاب بال سفید که میان یک ابر سرخ پرپری بیرون آمدند، از تعجب خشکش زد. عقاب ها بزرگ ترین پرنده هایی بودند که هارپر تا آن زمان دیده بود، انگار پادشاهان آسمان بودند. پشت سر آن ها دسته ای از پرنده های توفان از راه رسیدند که ریبا و در عین حال خشمگین بودند. پرنده ها آواز می خواندند و در دایره ای می چرخیدند و وسط دایره دختری با شنلی از پرهای روشن پیدا شد، همان دختری که می توانست در آسمان بدود.
دختر میان گروه پرندگان شبیه ملکه بود. نت آرامی خواند و پرنده ها رو به پایین رفتند. نت بلندی خواند و پرنده ها پروازکنان به چپ رفتند. چهچهه زد و پرنده ها بی حرکت روی هوا معلق ماندند. هارپر آن قدر تعجب کرده بود که نمی توانست چیزی بگوید.
نویسنده: کری بورنل مترجم: بیتا ابراهیمی تصویرگر: لارا آلن اندرسون انتشارات: هوپا
نظرات کاربران درباره کتاب هارپر و ارکستر دیوانه 2
دیدگاه کاربران