کتاب تخم مرغ خال خالی (کتاب کوچک از غاز و اردک) - 0
کتاب تخم مرغ خال خالی (کتاب کوچک از غاز و اردک) - 1
کتاب تخم مرغ خال خالی (کتاب کوچک از غاز و اردک) - 2
کتاب تخم مرغ خال خالی (کتاب کوچک از غاز و اردک) - 3

کتاب تخم مرغ خال خالی (کتاب کوچک از غاز و اردک)

5 / _
star offstar offstar offstar offstar off
5 / _
star offstar offstar offstar offstar off
comment
like
share
bookmark
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن
توضیحات محصول
مشخصات
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران

کتاب تخم مرغ خال خالی از مجموعه ی کتاب کوچک از غاز و اردک نوشته ی تد هیلز و ترجمه ی معصومه اکبری توسط انتشارات گیسا به چاپ رسیده است.

شخصیت های اصلی کتاب یک غاز و اردک هستند که در حال گشت و گذار در چمنزار، تخم بزرگ و زیبای را پیدا می‌کنند. هر دو آن ها خود را صاحب تخم می دانند و با یکدیگر برسر نگهداری تخم دعوا می‌کنند. دعواهای آن دو بر سر تخم ادامه پیدا می کند و هیچ کدام حاضر به کوتاه آمدن نیستند. در نهایت آن ها تصمیم می گیرند که هر دو به نگهداری از تخم بپردازند. آن ها از رویاهایشان برای بزرگ کردن جوجه ی درون تخم صحبت می کنند و کارهایی که می‌خواهند انجام دهند را به یکدیگر می گویند. آن ها شب و روز در زیر باران و گرمای خورشید از تخم شان نگهداری می کنند. روزی تخم بزرگ شان شروع به حرکت می‌کند. آن ها خوشحال می‌شوند و فکر می‌کنند زمان تولد جوجه درون تخم فرا رسیده است. اما متوجه می‌شوند که این دوست شان پرنده آبی بوده که به تخم آن ها لگد زده است و می خواسته که با آن ها بازی کند. هر دوی آن ها از این کار پرنده آبی عصبانی و ناراحت می‌شوند و تازه در این موقع متوجه می‌شوند که چیزی که تمام مدت از آن نگهداری کرده بودند یک تخم نیست بلکه...

تصاویر زیبای کتاب در کنار قصه روان، ساده و دل نشین، اندازه کوچک و صفحات محدود آن را برای کودکان جذاب می کند. به طوری که بارها از والدین شان می خواهند تا کتاب را مجددا برایشان بخوانند. کتاب مختص گروه سنی الف و ب است.

 

 

برشی از متن کتاب


اردک پرهای سینه اش را پف داد و گفت: «این تخم مال من است؛ چون من از اول دیدمش.» غاز یکی از پاهایش را روی تخم گذاشت و گفت: «مال من است؛ چون من اول لمسش کردم.» اردک غرغر کرد: «هوی! پای کثیفت را نباید بگذاری روی تخم! تو اصلا می دانی چه جوری از تخم مواظبت می کنند؟» غاز فریاد کشید: «معلوم است که می دانم!» اردک جیغ کشید: «داد نزن!» و بعد با صدای آرامی گفت: «جیغ و ویغت جوجه را از خواب بیدار می کند. او دوست دارد توی تخم چرت بزند.» غاز سرش را نزدیک تخم برد و آهسته زمزمه کرد: «ای وای! ببخشید کوچولو، برو بخواب.» پرنده آبی، که روی شاخه‌ای بالای رودخانه نشسته بود، گفت: «وای! شما چه چیز خوشگلی دارید!» اردک گفت: « ممنون. مال من است.» غاز گفت: «البته راستش مال من است. ممنون.» اردک گفت: «حالا باهاش چیکار کنیم؟» و بعد غاز و اردک فکر کردند. غاز گفت: «باید تخم را گرم نگه داریم تا این کوچولوی کرک دار بیرون بیاید.» اردک ذوق کرد و گفت: «چه فکر خوبی!» اردک غاز را هل داد و گفت: «برو کنار.» غاز هم اردک را هل داد. بعد از این عالم جیغ و ویغ غرغر و اه و اوه سر خوردن و قل خوردن کوآک کوآک و قادقاد آخرش پشت شان را به هم کردند و روی تخم نشستند. اردک گفت: «یکم برو آن طرف. هیچ جایی برای من نمانده.» غاز گفت: «تو جای بیشتری گرفته ای یا من؟» اردک گفت: «توی گوش من داد نکش!» غاز به اردک گفت: «هیس!» و به تخم گردی که زیرشان بود، اشاره کرد. اردک گفت: «بله، بله. باید حواسمان باشد. ساکت، ساکت. نباید مزاحم این کوچولو بشویم.» و بعد ساکت و آرام نشستند و منتظر شدند. آن ها به صدای جیر جیر جیر جیرک ها و قور قور قورباغه ها گوش دادند. اردک گفت: «من دلم می‌خواهد به این جوجه کوچولو کوآک کوآک یاد بدهم.» غاز گفت: «نه می خواهم قاد قاد یادش بدهم.» غاز گفت: «من می‌خواهم به جوجه کوچولو تاتی تاتی یاد بدهم.» اردک گفت: «من هم همین طور.» آن ها چیک چیک باران را شنیدند. اردک گفت: «من می‌خواهم به جوجه کوچولو شنا یاد بدهم.» غاز گفت: «من هم همین طور.» آنها زیر آفتاب، گل ها را بو کشیدند و خورده نان هایشان را با هم تقسیم کردند. غاز به اردک قاد قاد یاد داد. غروب خورشید را تماشا کردند و اردک به غاز کوآک کوآک یاد داد. آن ها ستاره های آسمان شب را شمردند. غاز گفت: «بیا به جوجه مان پرواز یاد بدهیم.» اردک گفت: «باشد. اگر جوجه مان به من و تو رفته باشد، خیلی زود یاد می‌گیرد.» آن ها با هم منتظر ماندند تا اینکه... غاز گفت: «وای اردک! فهمیدی؟» اردک گفت: «تو حسش کردی؟» غاز سرش را تکان داد. اردک جیغ زد: «وقتش است! الان بیرون می آید.» اردک از روی تخم پایین پرید و دور آن دوید و با خوشحالی گفت: «حالا باید چیکار کنیم؟» غاز با هیجان گفت: «فکر کنم باید آرام باشیم.» صدای نازکی گفت: «ببخشید!» اردک ایستاد و فهمید پرنده ی آبی بوده که به تخم مرغشان لگد زده. پرنده آبی گفت: «می‌شود من هم با شما بازی کنم؟» اردک فریاد زد: «بازی؟ الان که وقت بازی نیست!» غاز هم داد زد: «الان وقت بازیگوشی نیست. چرا بهش لگد زدی؟» پرنده آبی گفت: «من فقط می خواستم با شما بازی کنم.»

 

 

نویسنده


" تد هیلز " نویسنده و تصویرگر کتاب های کودکان متولد سال 1963  آمریکا می باشد. او در یک خانواده خلاق و هنرمند به دنیا آمد و بزرگ شد و تحصیلاتش را در کالج اسکید مور به پایان رساند. آثار او طرفداران زیادی دارد و به خاطر کتاب هایش جوایز متعددی را به دست آورده است. جوایزی مانند ایرما بلک، نشان نقره ی بنیاد انتخاب والدین و جایزه ی پر فروش ترین های نیویرک تایمز را از آن خود کرده است. همچنین مراکز بزرگ فروش کتاب در دنیا مانند سایت آمازون آثارش را به عنوان بهترین و پرفروش ترین کتاب های سال برگزیده اند.

(برنده 4 لاک پشت پرنده) نویسنده: تد هیلز مترجم: معصومه اکبری انتشارات: گیسا

 

مشخصات























نظرات کاربران درباره کتاب تخم مرغ خال خالی (کتاب کوچک از غاز و اردک)