معرفی کتاب موش سر آشپز
موشی به نام "رِمی" در مزرعه ای واقع در یکی از شهرهای فرانسه همراه خانواده و دارو دستهی موش ها زندگی می کند. او با موش های دیگر خیلی فرق میکند؛ بر خلاف دیگر هم نوعانش به پاکیزگی و نظافت اهمیت زیادی می دهد. "رمی " علاقهی زیادی به آشپزی دارد و از حس چشایی فوق العاده قوی برخوردار است. او هر روز سر ساعت مشخصی به آشپزخانهی پیرزنی که در مزرعه ساکن است رفته و برنامهی آشپزی آشپز مورد علاقه اش، گاستیو، را تماشا می کند و طبق دستورات او برای خودش غذا درست می کند. پدرش با این کار او مخالف است و دوست دارد که پسرش مانند یک موش عادی رفتار کند.
یکی از روزها که رمی به دیدن برنامهی مورد علاقه اش رفته بود، کتاب آشپزی سر آشپز گاستیو را در خانهی پیرزن پیدا می کند؛ وقتی پیرزن متوجه حضور او می شود، با تفنگش به سمت او شلیک می کند و موش های دیگری که در خانه بودند هراسان به این طرف و آن طرف رفته، صاحب خانه را متوجه خود می کنند و او هم به طرفشان شلیک می کند. پدر رمی که هدایت موش ها را بر عهده دارد، آن ها را به طرف آبراه برده و سوار قایقی می کند؛ اما رمی را جا می گذارند و تصور می کنند او مرده است. رمی سوار بر کتاب سر آشپز روی آب شناور شده و بعد از چند روز سر از پاریس، و آشپزخانهی رستوران گاستیو در می آورد! و ماجراهای عجیبی را در رستوران رقم می زند.
برشی از متن کتاب
رمی دیگر فرصتی برای ناراحتی نداشت. چون پیرزن بیدارشده بود و می خواست با تفنگ ساچمه ای اش آن ها را بکشد. هی به ان ها شلیک می کرد اما قادر نبود درست نشانه بگیرد. به همین خاطر به شلیک هایش آن قدر ادامه داد تا این که چند سوراخ بزرگ در سقف ایجاد کرد و بالاخره تکهی بزرگی از سقف پایین ریخت و همراه آن اتاق زیر شیروانی و تمام موش های وحشت زده به یک باره پایین ریختند. جانگو سعی می کرد خونسرد بماند و در حال کنترل اوضاع بود. او دستور داد: "همگی سریع به طرف قایق ها حرکت کنید." به محض این که موش ها آن جا را ترک کردند، رمی با سرعت به آسپزخانه برگشت تا کتاب آشپزی گاستیو را که خیلی دوست داشت برداشته و با خود ببرد.
درست در این موقع در آبراه، جانکو موش ها را برای فرار توسط قایق ها هدایت می کرد. اما قایق ها رمی را جا گذاشته بودند. همه چیز رو به بدتر شدن بود و اوضاع داشت بی ریخت می شد؛ زیرا پیرزن دوباره پیدایش شده بود. انفجار شلیک گلوله آن قدر قوی و نزدیک بود که رمی را توی آب انداخت. او خودش را به کتاب رساند و شروع کرد به پارو زدن در راه آب، تا به بقیهی موش ها برسد. اما هرچه کرد، به آن ها نرسید و قبل از این که بتواند نفس راحتی بکشد، به یکباره خود را بالای آبشار بزرگی دید. سعی کرد با پارو زدن از سقوطش جلوگیری کند اما فشار آب خیلی زیاد بود.
او سعی کرد خود را به خشکی کنارهی آبراه پرت کند اما نشد و به داخل آب افتاد و ناگهان همه چیز تاریک شد. رمی درون فاضلاب افتاده و از هوش رفته بود. نیمه های شب بود که بیدار شد، گرسنه و خسته بود. کتاب آشپزی را که حالا دیگر برایش قایق شده بود، به خشکی کشید. با آن کتاب احساس جرات و امنیت می کرد. به محض این که نگاهش به غذاهای خوشمزه افتاد، معده اش شروع به قار و قور کرد. وقتی به عکس گاستیو خیره شد، اتفاق عجیبی افتاد...
نویسنده: شرکت والت دیزنی مترجم: مهسا طاهریان انتشارات: پینه دوز
نظرات کاربران درباره کتاب موش سرآشپز | پینه دوز
دیدگاه کاربران