معرفی کتاب قوقولی قوقو، صبح شد
صبح یک روز تابستان، یاسمن در ایوان خانه خوابیده بود که صدای قوقولی قوقو آقا خروسه خواب ناز او را بر هم زد. یاسمن هر چه تلاش کرد که بتونه بخوابه نشد. بلاخره با ناراحتی از خواب بیدار شد و به آقا خروسه گفت: چرا این قدر سر و صدا می کنی؟ آقا خروسه در جواب یاسمن گفت که خیلی وقته هوا روشن شده و یکی از جوجه های او بیدار نشده است. خروس از یاسمن خواست به لانه اش برود تا شاید جوجه با دیدن او بیدار شود! یاسمن وقتی از رختخواب بلند شد و به لانه ی خروس رفت یادش افتاد که امروز خیلی کار برای انجام دادن داشته و چون زیاد خوابیده دیگر وقت کافی ندارد ... تصاویر رنگی در برخی از صفحات کتاب بر زیبایی و جذابیت آن افزوده است.
مجموعه ی قصه های یاسمن، اتفاقاتی که برای دختری به نام یاسمن پیش می آید را روایت می کند. یاسمن همراه پدر و مادرش در روستایی زیبا زندگی می کنند. او تنها فرزند خانواده است و به خاطر تنهایی اش همیشه خود را با مرغ و خروس هایشان سرگرم می کند. از این مجموعه کتاب های یاسمن و یادگاری، گیوه های یاسمن، درخت سیب و یک روز مهم نیز به چاپ رسیده است. همچنین همه ی کتاب های این مجموعه در قالب یک کتاب با جلد سخت نیز منتشر شده است. کتاب قوقولی قوقو صبح شد دومین جلد از قصه های یاسمن اهمیت سحرخیزی را به کودکان می آموزد.
برشی از متن کتاب
یاسمن بلند شد. دلش می خواست لنگه گیوه منگوله دارش را به طرف آقا خروسه پرت کند. دلش می خواست خود را از صدای او راحت کند. دور و برش چیزی برای پرت کردن نبود. به همین خاطر با ناراحتی گفت: «آقا خروسه خیلی بدصدایی! هم زشت و هم خیلی بد ادایی!» آقا خروسه بال و پرهایش را باز کرد و گفت: «من به این حرفها کار ندارم. من فقط می دانم صبح شده، وقت کار شده» بعد هم برای یاسمن تعریف کرد که چرا این قدر قوقولی قوقو می کند. او گفت که هنوز یکی از جوجه هایش خوابیده و از لانه بیرون نیامده است. یاسمن شانه هایش را بالا انداخت و گفت: «اینکه چیزی نیست. این که غم و غصه ندارد. خوب بگذار بخوابد. نگاه کن، این طوری!» و بعد دراز کشید و پلکهایش را بست. آقا خروسه گفت: «آخه نمی شود! همه ی جوجه ها با مادرشان بیرون رفته اند. سراغ آب و غذا رفته اند.» یاسمن با ناراحتی بلند شد. سرش را خاراند.
دور و برش را نگاه کرد. نه پدرش بود . نه مادرش. فهمید آن ها سر مزرعه رفته اند تا کار کنند. او دلش می خواست باز هم بخواب. برای همین از آقا خروسه پرسید: «نمی شود جوجه ی تو کمی بیشتر بخوابد؟ گناه دارد!» آقا خروسه از روی نرده پایین پرید و گفت: «نه نمی شود! آخر اگر زیاد بخوابد تنبل می شود، بی حوصله می شود.» یاسمن بلند شد و ایستاد. یک خمیازه کشید و پرسید: «خوب، حالا من چه کار کنم؟ جوجه ات را بیدار کنم؟» آقا خروسه سرش را تکان داد و گفت: «قوقولی قوقو! صداش کن، بیدارش کن.» یاسمن خم شد و پرسید: «اگر بیدار نشد چی؟» آقا خروسه خندید و گفت: «حرف تو را گوش می کند. تو را ببیند خواب را فراموش می کند. بگو که صبح زود بیدار شدن چقدر خوبه!» یاسمن با شنیدن این حرف ها از جایش پرید. انگار که خواب از چشمهایش برای همیشه پریده بود. یاد کارهایش افتاد. آخر امروز یک عالم کار داشت.
(معرفی شده در کتاب درسی دبستان) (کتاب های فندق) نویسنده: ناصر یوسفی تصویرگر: محسن حسن پور انتشارات: افق
نظرات کاربران درباره کتاب قوقولی قوقو، صبح شد
دیدگاه کاربران