loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب فرال ها 1

(انتقام زبان کلاغی)

5 / -
موجود شد خبرم کن

معرفی کتاب فرال ها 1 (انتقام زبان کلاغی)

کاو نوجوانی سیزده ساله و یک فرال است، او در کنار کلاغ هایش در پارکی متروک و بالای درخت ها زندگی می کند و از غذاهای به دست آمده از سطل های زباله امرار معاش می کند. یکی از شب ها که برای پیدا کردن غذا به سطل های رستوارنی سر می زند با نوجوانانی بی سرپرست مواجه می شود که مانند او از باقی مانده ی  غذاهای درون سطل ها استفاده می کنند. آن ها با کاو درگیر می شوند و مرد جوانی که با کبوترها ارتباط دارد کاو را از دست آن نوجوانان نجات می دهد، این اولین باری است که کاو با یک فرال دیگر برخورد می کند.

پارک محل زندگی کاو در نزدیکی زندان شهر قرار دارد و کاو برخی اوقات به تماشای خانواده ی مسئول زندان که خانه شان نزدیک به زندان است از بالای درخت ها می پردازد، شبی متوجه می شود که چند زندانی خطرناک از زندان شهر فرار کرده اند و آقای استریکهم مسئول زندان یکی از زندانیان را در کوچه ای نزدیک آن جا به دام می اندازد، کاو هم در همین زمان از بالای دیوارهای کوچه مشغول تماشای آن هاست که خالکوبی عجیبی بر روی بدن یکی از زندانیان متواری توجه او را جلب می کند که بسیار شبیه عنکبوت است و با تصویری که او در کابوس های شبانه اش می بیند تطابق دارد.

زمانی که استریکهم در حال مبارزه با زندانی فراری است ، ناگهان دختر کوچک او وارد کوچه می شود و کاو که تا به حال در حال تماشای آن هاست نمی تواند بی تفاوت در تاریکی بنشیند و به کمک کلاغ هایش سعی می کند جان استریکهم مسئول زندان و دخترش لیدیا را نجات دهد. کاو موفق می شود به آن ها کمک کند اما زندانیان فراری از کوچه های پیچ در پیچ فرار می کنند. آشنایی کاو با لیدیا سر آغاز اتفاقات بسیاری در زندگی اوست که او را با فرال های بسیاری آشنا می کند و .... .

کتاب فرال ها مجموعه ای تخیلی است که به زندگی انسان هایی می پردازد که قدرتی فراتر از انسان های دیگر دارند و هر یک توانایی صحبت کردن و کنترل حیواناتی را در دست دارند. کاو نوجوانی است که از پنج سالگی در کنار کلاغ ها زندگی کرده است. زمانی که او کودکی پنج ساله بوده شبی پدر و مادرش او را از پنجره ی اتاق خوابش به پایین پرتاب می کنند و تعدادی کلاغ او را در میان زمین و هوا گرفته و به پرواز در می آیند.

کاو هرگز معنی کار آن شب پدر و مادرش را درک نمی کند و از آن زمان تا به حال که سیزده سال دارد در کنار کلاغ ها و در پارکی متروکه که کسی در آن جا رفت و آمد ندارد زندگی می کند. زمان آن رسیده که کاو از وجود دیگر فرال ها با خبر شود و بداند که همه ی فرال ها انسان های خوبی نیستند و برخی از آن ها بسیار خطرناک بوده و زندگی را برای دیگران سخت می کنند.

 

برشی از متن کتاب فرال ها 1 (انتقام زبان کلاغی)


فصل هشتم مامبا گفت: «بچه ها راه فرار ندارند.» کاو به جسد بی جان خانم والاس اشاره کرد و پرسید: «چرا او را کشتید؟» آرواره لبخند بزرگی زد و گفت: «چون مجبور بودیم. البته لذت هم بردیم.» سپس به بقیه نگاه کرد و گفت: «بهتر است کارمان را تمام کنیم، باشد؟» مرد کوتاه قد لبخندی زد و بشکنی زد. کاو صدای همهمه ی عجیبی شنید و بعد چیزی از لبه آستین بارانی اسکاتل بیرون افتاد. آن چیز با سرعت روی زمین حرکت کرد.

یک سوسک. لیدیا عقب رفت و با کاو تصادف کرد و گفت: «چندش آور است.» اسکاتل گفت: «تعدادشان خیلی زیاد است.» چشمانش را بست. گویی دعا می خواند. سپس حشره ها چون امواج نفرت انگیز از پوسته های سیاه و پاهای متحرک از آستین هایش بیرون ریختند. صدها سوسک از لباس های او پایین خزیدندو بر زمین فرود آمدند. کاو وقتی دید سوسک ها از پاچه های شلوار اسکاتل نیز بیرون می آیند، با ناباوری نفسش را در سینه حبس کرد. سوسک ها چون امواج بی پایان روی یکدیگر می ریختند. لیدیا با صدایی وحشت زده، زمزمه کنان گفت: «کاو؟» کاو آهسته گفت: «امکان ندارد.» سوسک ها از کجا می آیند. سوسک ها بر کف اتاق چون موج حرکت می کردند و مستقیم به سوی آن ها می رفتند.

لیدیا جیغ زد. کاو دست او را گرفت و به سوی دری جانبی کشید. سوسک ها با صدای خش خش آن هار تعقیب کردند. آن هابه در نزدیک شده بودند که ناگهان لیدیا گفت: «کاو، بایست.» کاو ایستاد و لیدیا او را عقب کشید. سپس حرکاتی را در راهرو و طرف دیگر در تشخیص داد. سه موجود بزرگ دوان دوان از در وار شدند. سگ بودند، بدنشان زیر موهای کوتاه شان عضلانی و قوی بود. چشمان زردشان بالای پوزه های پرچین و چروکشان، برق می زد.

غرشی از ته سینه هایشان به گوش می رسید و آب دهانشان از روی دندان های تیز به روی لبان سیاه شان جاری بود. در حالی که سوسک ها به سوی آن ها می آمدند، کاو به روی میز پرید و لیدیا را بالا کشید. لیدیا که وحشت در چشمانش موج می زد، بازوی او را محکم گرفت. اسکاتل گفت: «می دانی سوسک ها می توانند بالا بیایند.» موج سیاه حشرات پایه میز را پوشاندند و از لبه میز پیش رفتند. کاو لگد می زد ونخستین موج سوسک ها را به زمین ریخت اما سوسک های بیشتری از همه طرف نزدیک شدند. لیدیا پایین پرید و با صدای قرچ و شکستگی میان سوسک ها فرود آمد.

کاو هم به دنبال او پایین پرید. پاهایش در میان پوسته ها و بال های شکسته فرو رفت. درست در همان لحظه، سوسک ها در امواجی چندش آور و خراش دهنده و غلغلک دهنده از پاهایش بالا رفتند. کاو روی امواج سوسک ها بالا و پاییند پرید و با هر قدم تعدا زیادتری از آن ها را له کرد. چیزی به پهلویش خورد و سقوط کرد. بوی بد نفس هایی را روی صورتش حس کرد و متوجه شد یکی از سگ ها به او حمله کرده است.

پاهای سگ دستان او را به زمین فشرده وزنش باعث تنگی نفسش شد. آرواره های سگ در چند سانتیمتری صورتش باز و بسته شد. مطمئن بود که لحظه بعد دندان های تیز در گونه اش فرو خواهد رفت. احساس کرد سوسک ها از روی بدنش فرار کردند. گویی آن ها نیز ترسیده بودند ....

نویسنده: ژاکوب گری مترجم: محمد قصاع انتشارات: باژ  

 


مشخصات

  • نویسنده ژاکوب گری
  • مترجم محمد قصاع
  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 5
  • سال انتشار 1401
  • تعداد صفحه 319
  • انتشارات باژ
  • شابک : 9786008939931

درباره ژاکوب گری نویسنده کتاب کتاب فرال ها 1


نظرات کاربران درباره کتاب فرال ها 1


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب فرال ها 1" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل