loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب رویازاد آهنین 1

پادشاه آهنین

5 / -
موجود شد خبرم کن

معرفی کتاب پادشاه آهنین 

مگان چیس دختر نوجوانی است که به همراه مادر، ناپدری و برادر ناتنی اش در دهکده ای زندگی می کنند. برادر مگان، ایتن تنها چهار سال دارد و با وجود این که آن ها خواهر برادر ناتنی هستند، رابطه ی عاطفی خوبی با هم دارند. ایتن بعضی از شب ها هراسان به اتاق مگان می آید و از وجود هیولایی داخل کمدش می گوید. مگان که فکر می کند این حرف های ایتن تنها از تخیلات کودکانه اش نشات می گیرد، سعی می کند که به او بفهماند هیولاها فقط در قصه ها هستند و اصلا وجود ندارند.

تا این که یک روز بعد از برگشتن از مدرسه متوجه می شود که بو، سگ وفاداری که سال ها در خانه ی آن ها زندگی می کند به ایتن کوچولو حمله کرده و حسابی به او آسیب زده است. از آن جایی که بو سگ بسیار آرامی است و در میان اعضای خانواده بهترین رابطه را با ایتن دارد، باور این موضوع برای مگان بسیار سخت است. ایتن به خواهرش می گوید که بو به او حمله نکرده و تنها قصد دفاع از ایتن، در برابر هیولایی که به او حمله کرده را داشته! چند روز بعد از این حادثه، مگان با جسم بی جان مادرش که بیهوش و با صورتی غرق در خون کف آشپزخانه افتاده روبرو می شود و ایتن را با لبخندی شیطانی بالای سر مادر می یابد.

ظاهرا ایتن کوچولو روغن را کف آشپزخانه ریخته و مادر بر اثر لیز خوردن بر زمین افتاده و از حال رفته است! همان روز وقتی مادر برای درمان به بیمارستان می رود، ایتن در حین بازی، به مگان حمله کرده و پای او را به شدت گاز می گیرد به طوری که مگان به سختی می تواند او را از پایش جدا کند. این رفتارهای ایتن و اتفاقات اخیر همگی به نظر مگان بسیار عجیب هستند.

مگان، دوستش راب را که در همسایگی آن ها زندگی می کند و در یک کلاس درس می خوانند در جریان همه ی این اتفاقات قرار می دهد. اما ظاهرا راب بیشتر از مگان درباره ی اتفاقات پیش آمده می داند! او به مگان می گوید که رویازادها یا همان جن و پری ها، گاهی اوقات، بچه های خود را با بچه ی آدمیزاد جا به جا می کنند بنابراین شاید ایتن را با بچه ی خودشان عوض کرده و او را به سرزمین رویازادها برده اند. بعد از مدت کوتاهی راب به مگی می گوید که خودش نیز یک رویازاد است و می تواند او را به سرزمین جن و پری ها برده تا برادرش ایتن را بازگردانند ...

مگان چیس سرنوشتی بسیار مرموز دارد. در روز تولد شش سالگی اش، پدرش به طرز عجیبی ناپدید می شود و حالا بعد از ده سال از گم شدن پدرش در آستانه ی شانزده سالگی اتفاقاتی برایش روی می دهد و توسط صمیمی ترین دوستش وارد دنیایی تازه می شود، در آن جا  متوجه می شود، پدرش یک پادشاه رویازاد افسانه ای بوده و خودش نیز رویازاد است. در این سرزمین مگان به عنوان مهره ای اصلی وارد جنگی بزرگ بین جن ها و پری ها می شود. او باید تمام تلاشش را برای از بین بردن موجودی شرور که هیچ رویازادی قدرت مبارزه با او را ندارد به کار گیرد و برادرش ایتن را نجات دهد.

 

برشی از متن کتاب پادشاه آهنین 


در حالی که سعی می کردم تا حد امکان پیکر سایه وار گریمالکین را تعقیب کنم، جنگل را می شکافتم و شاخه ها و برگ ها به صورتم می خورد. پشت سرم شاخه ها خرد می شد و صدای غرش طنین می انداخت و صدای فحش های خشمناک رئیس جن ها در گوشم بلندتر می شد. نفسم در سینه ام صدا می داد و ریه هایم می سوخت ولی پاهایم را مجبور کردم به حرکت ادامه دهند، چون می دانستم اگر سکندری بخورم یا بیفتم کشته خواهم شد.

صدای فریاد گریمالکین را شنیدم که داخل یک بوته ی تیغ دار پرید. «از این طرف! اگه بتونیم به رودخونه برسیم نجات پیدا می کنیم! جن ها نمی تونن شنا کنن!» به دنبال او وارد خاربن ها شدم و خودم را آماده کرم تیغ ها در گوشتم فرو بروند و لباس هایم را پاره کنند. ولی مثل زمانی که با پوک بودم، شاخه ها به راحتی برایم باز شدند و با حداقل خراش از میان آن ها عبور کردم.

وقتی از میان خاربن ها بیرون آمدیم، صدای برخوردی سهمگین پشت سرم طنین انداخت و پس از آن نعره ها و بد و بیراه ها بلند شد. به نظر می رسید پیدا کردن مسیر عبور برای جن ها چندان کار ساده ای نبود و من از هر نیرویی که باعث شده بود بتوانم به راهم ادامه بدهم، تشکر کردم. با وجود فریادهایی که در گوشم بود و صدای نفس های بریده بریده ی خودم، صدای آب خروشان را شنیدم. تلو تلوخوران از میان درخت ها بیرون آمدم و ناگهان زمینی که با شیبی تند به یک ساحل سنگی می رسید نمایان شد.

رودخانه ای بزرگ رو به رویم بود. تقریبا یک کیلومتر پهنا داشت و هیچ پل یا قایقی دیده نمی شد. دیواری از مه روی آب چنبره زده بود و تا جایی که چشم کار می کرد ادامه داشت. در نتیجه نمی توانستم آن طرف رودخانه را ببینم. گریمالکین که تقریبا در میان مه نامرئی به نظر می رسید، لب آب ایستاده بود و دمش را بی صبرانه به زمین می کوبید. در حالی که به طرف ساحل می لغزیدم و سکندری می خوردم و پاهایم از خستگی می سوخت، گریم دستور داد: «عجله کن قلمرو پادشاه آن طرف رودخونه ست.

باید شنا کنی، سریع!» مردد بودم. اگر در برکه های آرام اسب های هیولایی می پلکید، رودخانه های خروشان بزرگ چه چیزی در خود داشت؟ تصاویر ماهی های بزرگ و هیولاهای دریایی در ذهنم گذشت. چیزی از کنار بازویم رد شد و با صدایی بلند به سنگ ها برخورد کرد. وحشت کردم. نیزه ی یکی از جن ها بود. نوک استخوانی سفیدش در میان سنگ ها برق می زد. رنگم پرید.

می توانستم یا همین جا بمانم و به سیخ کشیده شوم یا شانسم را با آب امتحان کنم. چهار دست و پا پایین رفتم و خودم را در آب انداختم. سردی آب غافلگیرم کرد و نفسم بند آمد. به سختی در برابر جریانی مقاومت کردم گه سعی می کرد مرا به پایین رودخانه ببرد. من شناگر ماهری بودم ولی احساس می کردم عضلاتم شل شده و ریه هایم به زور تلاش می کنند اکسیژن بیشتری جذب کنند. دست و پا زدم و زیر آب رفتم. آب در بینی ام فرو رفت و باعث شد ریه هایم فریاد بزنند. جریان مرا از ساحل دورتر می کرد و به سختی سعی می کردم با وحشتم مبارزه کنم.    

نویسنده: جولی کاگاوا مترجم: نجلا محقق انتشارات: باژ  

 


مشخصات

  • نویسنده جولی کاگاوا
  • مترجم نجلا محقق
  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 4
  • سال انتشار 1401
  • تعداد صفحه 344
  • انتشارات باژ
  • شابک : 9786009871650

درباره جولی کاگاوا نویسنده کتاب کتاب رویازاد آهنین 1


نظرات کاربران درباره کتاب رویازاد آهنین 1


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب رویازاد آهنین 1" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل