درباره کتاب زن همسایه
این رمان، داستان خانواده ای است که فرزند خود را گم کردهاند. قصه از آن جایی شروع می شود که یک روز همسایه ی آنها اصرار می کند که شب، به عنوان مهمان به خانه شان بروند اما بدون بچه. زن و شوهر جوان علیرغم میل باطنی مجبور می شوند فرزند شش ماهه خود را تنها بگذارند و به خانه همسایه که دیوار به دیوار هم بودند، بروند. آن ها برای امنیت بچه ی خود، دستگاهی مثل کنترل از راه دور را روشن گذاشته و ریموت آن را باخود می برند تا هر وقت بچه گریه کرد، مطلع شوند. با وجود این که زن و شوهر هر نیم ساعت به بچه شان سرمی زدند، مادر بچه در مهمانی احساس بدی داشت زیرا هم مشروب خورده بود و هم این که می دید زن همسایه خیلی با شوهرش گرم و صمیمی شده است. وقتی آن ها می خواستند به خانه برگردند، زنِ همسایه اصرار می کند که نروند.
ولی به هر حال، ساعت یک نیمه شب به خانه بر می گردند. هنگامی که وارد منزل شان شدند، دیدند که درِ خانه، کمی باز است، پس با عجله به داخل خانه رفتند. بچه سر جایش نبود . فوراً پلیس را خبر کردند. تحقیقات پلیس به جایی رسید که گفتند: ممکن است دلیل آدم ربایی با انگیزه اخاذی باشد، زیرا پدرِ زن فردی ثروتمند بود و یا ممکن است بچه را کشته باشند. پلیس تحقیقات خود را از همسایه ها، داخل خانه و با استفاده ازسگِ تجسس ادامه می دهد.
برشی از متن کتاب زن همسایه
کسی نمی داند که چطور از این مساله غفلت شده، اما کمی بعد از کنفراس مطبوعاتی که بیرون خانهی کانتی ها برگزار شد، افسری به کارآگاه راسبِک نزدیک می شود، در حالیکه با دو انگشت پوشیده در دستکش لاستیکی یک لباس سرهمی صورتی را گرفته است. چشم همه ی کسانی که در اتاق هستند راسبِک ،مارکو ،آنه آلیس و ریچارد به لباس دوخته می شود. راسبِک می پرسد:«کجا پیدایش کردین؟» آنه می گوید:« اوه» نگاه همه به آنه معطوف می شود. رنگ ازرخش پریده است. آنه از جا بلند می شود و می پرسد:«توی سبد لباس های کثیف اتاق بچه بود؟» افسر پلیس جواب می دهد:«نه، زیرکمد لباس بود، دفعه ی اول ندیدیمش.» راسبِک ناراحت می شود، چرا چنین سهل انگاری ای کرده اند. آنه گیج شده است.«متاسفم.حتما یادم رفته.عصر کورا این رو پوشیده بود.
آخرین بار که شیرش دادم، لباسش رو عوض کردم. روی این بالا آورده بود. الان بهتون نشون می دم.» به طرف افسر می رود تا لباس را بگیرد، اما افسر پلیس عقب می رود میگوید:«لطفا بهش دست نزنین.» آنه رو به راسبک می گوید:«اون لباس رو از تنش در آوردم و یکی دیگه تنش کردم. فکر می کردم انداختمشون تو سبد لباس های کثیف کنارکمد.» راسبک می گوید:«پس چی تنش بود؟» وقتی آنه دچار تردید می شود، راسبک سوالش را تکرار می کند:«پس چی تنش بود؟» من مطمئن نیستم. راسبک با لحنی تندتر می پرسد:«منظورتون چیه که مطمئن نیستین؟» نمی دونم. خسته بودم، تاریک بود.آخرین بار تو تاریکی بهش شیر دادم تابیدار نشه. روی لباسش بالا آورد، وقتی پوشکش رو عوض کردم، لباسش رو هم تو تاریکی عوض کردم.
فهرست کتاب زن همسایه
کتاب زن همسایه اثر شاری لاپنا و ترجمه عباس زارعی در نشر آموت به چاپ رسیده است . برای خرید به سایت کتابانه مراجعه نمایید.
مشخصات
- نویسنده شاری لاپنا
- مترجم عباس زارعی
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 5
- سال انتشار 1399
- تعداد صفحه 301
- انتشارات آموت
- شابک : 9786003840331
نظرات کاربران درباره کتاب زن همسایه
دیدگاه کاربران