درباره کتاب چشم گربه
کتاب دارای موضوع اجتماعی، روانشناسی بوده و موضوع آن در مورد زن نقاش میانسالی به نام الین است که برای برپایی نمایشگاه نقاشی به شهر دوران کودکی خود، تورنتو باز می گردد. بازگشت به تورنتو شهری که الین از آن فرار کرده بود باعث هجوم خاطرات گذشته به ذهن او می شوند.
الین به همراه خانواده سه نفری خود به دلیل شغل پدر همیشه در حال سفر بوده و او به عنوان یک دختر، شخصیت و رفتار دخترانه نداشته و تنها دوست و همبازی او برادر بزرگترش بوده است. خانواده آنها بعد از مدت ها در جایی ساکن می شوند و الین می تواند تفاوت خود را با دخترهای دیگر حس کند و دوستانی برای خود پیدا کند. دوستانی که اگر چه الین را در جمع خود می پذیرند اما رفتار و حرکات او را نمی پسندند و همواره مورد تمسخر و انتقاد آنها قرار می گیرد. الین تصمیم می گیرد دیگر با این دخترها دوست نباشد و شخصیتی جدید برای خودش ایجاد کند.
کتاب چشم گربه به قلم مارگارت اتوود و ترجمه ی سهیل سمی در انتشارات مروارید به چاپ رسیده است.
بخشی از کتاب چشم گربه
در نیمه راه زندگی ام هستم. زندگی ام را مثل یک مکان در نظر مجسم می کنم، مثل نیمه راه یک رودخانه، وسط یک پل، نیمی از مسیر پیش رو، نیمی پس سر. تا به حال می بایست برای خودم اندوخته ای جمع می کردم. داشته هایی، مسئولیت هایی، دستاوردهایی و تجارب و عقل و شعوری. حالا دیگر باید آدم ثروتمند و موجهی باشم. اما احساس می کنم از وقتی که به اینجا برگشته ام، سنگین تر نشده ام. احساس می کنم سبک تر شده ام، انگار گوشت ام می ریزد، تعداد مولکول هایم کم می شود، کلیسم استخوان هایم، سلول های خونم؛ انگار دارم آب می روم، انگار وجودم از هوای سرد آکنده می شود، یا شاید دانه های برفی که نم نمک فرو می بارند. به رغم این سبکی، بلند نمی شوم، فرو می روم یا بهتر است بگویم به پایین کشیده می شوم، به عمق لایه های این مکان، به دل گل و لایی آبکی. واقعیت این است که از این شهر متنفرم. نفرتم چنان دیرینست که احساس می کنم هرگز احساس دیگری نسبت به آن نداشته ام.
در گالری را باز می کنم و با همان حس غوطه ور شدن که همیشه در گالری ها به سراغم می آید، واردش می شوم. فرش ها، سکوت و فضای زاهدمابانه گالری ها چنین حسی را به من القا می کند: گالری خیلی شبیه کلیساها هستند، آمنده از حس تکریم و تقدیس، آدم احساس می کند عده ای باید در گوشه ای زانو زده باشند. از اینکه سرانجام تابلوهای نقاشی به این جور جاها آورده می شوند هم خوشم نمی آید، روی این دیوارها با ته رنگ های تیره و مات و چراغ های سوار بر ریل های متحرک، شسته و رفته، به دور از خطر و قابل قبول. انگار کسی روی آنها اسپری زده تا آن بو را از بین ببرد. بوی خوتن بر روی دیوار.
- نویسنده: مارگارت اتوود
- مترجم: سهیل سمی
- انتشارات: مروارید
نظرات کاربران درباره کتاب چشم گربه | اثر مارگارت اتوود
دیدگاه کاربران