درباره کتاب گرگی که از کتاب بیرون افتاد
کتاب فوق داستان گرگی را روایت می کند که درون یک کتاب در کتابخانه ی اتاق دخترکی به نام "زویی" زندگی می کند. کتاب خانه ی زویی پر از کتاب است به همین دلیل،کتاب آقای گرگ از بین بقیه کتاب ها روی زمین پرت می شود. در همین لحظه گرگ داستان از کتاب بیرون می آید. گرگ به محض ورود به این دنیا، چشمش به گربه ی چاق و چله ی زویی می افتد که ظاهرا به دنبال طعمه ای خوشمزه است، او از ترسش زیر کتاب رفته و پنهان می شود. گربه به سمت گرگ خیز برمی دارد و آقای گرگ سعی می کند از صفحه ی دیگری وارد کتابش شود، اما گرگ های آن صفحه اجازه ی ورود به او را نمی دهند.
برشی از متن کتاب گرگی که از کتاب بیرون افتاد
گرگ به گربه گفت: «به من دست نزن. من توی کتاب خودم یک گرگ وحشتناکم که همه از من می ترسند.» گربه جواب داد: «شاید، ولی الان که توی کتابت نیستی، توی اتاق زویی هستی و این جا هم قلمرو من است.» گرگ آن قدر ترسید که سعی کرد برگردد توی کتابش ... ... اما هنوز پایش را نگذاشته بود توی کتاب که یک گوسفند انداختش بیرون. چون گرگ خیلی زود داشت می رفت توی قصه. «تو این جا چی کار می کنی؟ خیلی زود رسیده ای! هنوز نوبتت نشده!
نویسنده: تیئری روبرشت مترجم: دینا کلباسی تصویرگر: گریگوار مبیر انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب گرگی که از کتاب بیرون افتاد
دیدگاه کاربران