loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب باغ ناپیدا - فرنسیس هاجسن برنت

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب باغ ناپیدا نوشته فرنسیس هاجسن برنت با ترجمه شهلا ارژنگ در نشر نو به چاپ رسیده است.

این کتاب که اولین بار در سال 1911 منتشر شد، ویژگی های مهمی از ادبیات داستانی انگلستان را در خود گنجانده است. همچنین تفکرات نویسنده در مورد تاثیرگذاری روح و روان بر جسم، کتاب حاضر را به یک رمان چند بعدیِ خواندنی تبدیل کرده است. باغ ناپیدا دارای تصویرهای زیبایی از ارنست شپرد می باشد که کنار هم قرار گرفتن داستان رمان و این تصویرها اثری متفاوت و خاص به وجود ‌آورده است. فرنسیس هاجسن برنت که در منچستر متولد شده و دوران کودکی سختی را در محله های فقیرنشین این شهر گذرانده، تجربه های زندگی اش در منچستر و علاقه اش به افسانه های کهن را در این رمان به تصویر کشیده است. وی را عموما به عنوان نویسنده حوزه کودک و نوجوان می شناسند و با اقتباس از آثارش فیلم های مشهوری نیز ساخته اند. کتاب حاضر که رمانی برای رده سنی بزرگسالان است، درباره دختر بچه ای به نام مری لناکس می باشد که در هند به دنیا آمده اما پدرش اصالتا انگلیسی است. از آن جایی که پدر مری، پرمشغله و مادرش هم اصولا خوش گذران است و علاقه ای به نگهداری دخترش ندارد، مری را به یک دایه هندی می سپارند و وقتی دخترک کمی بزرگ می شود، برای زندگی با شوهر عمه اش به ملک اربابی او فرستاده می شود. نویسنده، شخصیت این دختر را با تجربه زیستی خودش درهم آمیخته و شخصیتی خاص و دوست داشتنی خلق کرده است. مهارت داستان گویی برنت در این کتاب به اوج خود رسیده است و مخاطب را به گونه ای شگفت زده می کند که تا مدت ها خاطره این باغ ناپیدا از ذهنش بیرون نمی رود. روند قصه گویی آن قدر ملموس پیش می رود که خواننده به راحتی خودش را جای شخصیت های داستان می گذارد و با آن ها هم ذات پنداری می کند.


برشی از متن کتاب


در ساعت هایی که مری به خوابی سنگین فرو رفته بود اتفاق های گوناگونی رخ داد اما او از هیچ کدام از رفت و آمدها و جابجایی ها باخبر نشد. مری که بیدار شد در بسترش ماند و به دیوار خیره شد خانه آرام آرام و چنین سکوتی را هرگز تجربه نکرده بود نه صدای گفت و گوی و نه صدای پای و در این فکر بود که آیا کسی از وبا جان سالم به در برده و خطر برطرف شده است؟ به این فکر می کرد حالا که ایاه مرده چه کسی از او مراقبت خواهد کرد شاید دایه دیگری بیاید و قصه هایی تازه بلد باشد مری از قصه های قدیمی دیگر خسته شده بود او بچه ای عاطفی نبود و به کسی وابستگی چندانی نداشت سر و صداها و رفت و آمدها و داد و فریاد های وبا وبا او را ترسانده بود و از این که به نظر می رسید کسی در فکر زنده بودن او نبود خشمگین بود. همه آن قدر وحشت زده بودند که به فکر دخترک نیفتادند چون کسی دوستش نداشت. وبا که به جان آدم ها می افتد انگار کسی به فکر دیگری نیست اما اگر همه سلامتی شان را باز می یافتند شاید کسی به یاد او می‌افتاد و پی اش می گشت. اما هیچ کس نیامد و همچنان که مری چشم انتظار دراز کشیده بود انگار خانه هرچه بیشتر در سکوت فرو می رفت. احساس کرد چیزی بر حصیر کف می خزد و هنگامی که پایین را نگاه کرد دید توله ماری با چشم های جواهرنشان تماشایش می کند مری وحشت نکرد زیرا آن توله مار تهدیدی محسوب نمی شد و نمی توانست آسیبی به او برساند. به نظر می‌ رسید که برای بیرون رفتن از اتاق شتاب دارد و همچنان که مری نگاهش می کرد از زیر در بیرون خزید. مری گفت: چقدر ساکت و عجیب و غریب است انگار در ویلا جز من و آن مار کسی نیست. اندکی بعد در حیاط و آنگاه در ایوان صدای گام هایی را شنید. صدای پاها مردانه بود و مردانی وارد ویلا شدند و به پچ پچ افتادند کسی سراغی از مری نگرفت و با او حرف نزد. چنین می‌ نمود که مردها در ها را باز می کنند و توی اتاق ها را تماشا می کنند مری شنید که صدایی گفت چه فلاکت اندوه باری. آن زن زیبای طناز به گمانم مصیبت دامن کودک را هم گرفته.گرفتن خط شنیدم کودکان بود شنیدم یک کودک هم بود اگر چه کسی هرگز او را ندید. دمی بعد هنگامی که مردان در اتاق کودک را گشودند مری وسط اتاق ایستاده بود زشت و آشفته و تهدید آمیز به نظر می رسید. زیرا گرسنه بود و با تنفر احساس می‌ کرد او را از یاد برده اند اولین مردی که وارد اتاق شد افسری درشت اندام بود که مری او را یک بار ضمن گفت و گو با پدرش دیده بود خسته و مصیبت زده به نظر می رسید اما وقتی مری را دید چنان حیرت کرد که بفهمی نفهمی به عقب جست. فریاد زد بارنی این جا یک بچه هست بچه ای تنها در جایی مثل این جا جای خوشحالی، اون کیه ؟ دخترک که به سختی روی پا بند بود گفت من مری  لناکس هستم. مری فکر کرد مردی که ویلای پدرش را به عنوان جایی مثل این جا عنوان کند باید خیلی گستاخ باشد. وی گفت وقتی همه به وبا مبتلا شدند من خواب بودم و همین الان از خواب بیدار شدم چرا کسی نمیاد؟

فهرست


  • کسی باقی نمانده است
  • مری خانم یکدنده
  • آن سوی خلنگزار
  • مارتا
  • صدای گریه در راهرو
  • ((کسی گریه می کرد مطئنم!))
  • کلید باغ
  • سینه سرخی که راه را نشان داد
  • عجیب ترین خانه ای که تا کنون کسی در آن زندگی کرده است
  • دیکون
  • آشیانه توکا
  • ((می تونم قطعه زمینی داشته باشم؟))
  • ((من کالین هستم))
  • راجای جوان
  • آشیانه سازی
  • مری گفت: ((من نمی خوام!))
  • حمله عصبی
  • ((تو نباید وقت تلف کنی))
  • ((اومده!))
  • ((من تا ابد زنده می مونم تا ابد _ تا ابد!))
  • بن و درستاف
  • غروب آفتاب
  • معجزه
  • ((بگذار بخندن))
  • پرده
  • ((این مادره!))
  • در باغ


نویسنده: فرنسیس هاجسن برنت ترجمه: شهلا ارژنگ انتشارات: نشر نو

مشخصات

  • نوع جلد جلد سخت (گالینگور)
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 3
  • سال انتشار 1396
  • تعداد صفحه 366
  • انتشارات نشر نو
  • شابک : 9786008547419


نظرات کاربران درباره کتاب باغ ناپیدا - فرنسیس هاجسن برنت


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب باغ ناپیدا - فرنسیس هاجسن برنت" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل