درباره کتاب راز رخشید برملا شد
"راز رخشید برملا شد" رمانی پرکشش و بیانگر سرگذشت زندگی شخصی راوی داستان می باشد. شخصیت اصلی قصه، علی فارغ التحصیل رشته ی مکانیک است که پس از اتمام تحصیلات، در یکی از شرکت های کشور آلمان به طور قراردادی استخدام شده و حالا توانسته پس از گذشت یک سال و دو ماه دوری از وطن، با کسب اجازه از رئیس خود، به سمت ایران عازم شود. وی بی صبرانه برای رسیدن به تهران و دیدار با عشق جاودانش، رخشید لحظه شماری می کند و در طول این مسیر با یادآوری خاطرات گذشته، آن ها را به گونه ای زیبا برای مخاطب تشریح می نماید. علی با تنها برادرش، بهمن که از او بزرگتر است، دارای اختلاف ها و تفاوت سلیقه های بسیاری می باشد. بهمن به کار لوله کشی و تعمیرات تاسیسات پرداخته و از این راه امرار معاش می کند.
اما علی بر خلاف اصرارهای خانواده اش مبنی بر ترک تحصیل و فراگیری فعالیت های کاری هم چون تعویض روغنی و تعمیرات ماشین، با تلاش های بی وقفه در رشته ی مندسی مکانیک پذیرفته شد و برای پاس کردن واحدهایش شبانه روز درس می خواند در یکی از ایام دوره ی دانشجویی اش که سرسختانه جویای کار بود، با برادرش همراه گشته و به عنوان یک کارگر برای بهمن مشغول به کار می شود. از قضا در یکی از همین فعالیت های کاری که علی جهت تعمیر لوله های حمام خانمی به نام دلگشا، به خانه اش رفته بود، با وی آشنا شده و این آشنایی زندگی او را به شدت تحت تاثیر قرار داده و روایتی جذاب و خواندنی را ارائه می دهد.
برشی از متن کتاب راز رخشید برملا شد
از دوسلدورف تا تهران تقریبا شش ساعت پرواز داشتم و تنها چیزی که مضطربم می کرد بی خبری رخشید از من توی آن شش ساعت بود. در تمام طول آن یک سال و دو ماه، بیش ترین زمانی که از من بی خبر مانده بود به دو ساعت متوالی نمی رسید. این مدام در ارتباط بودنمان دلیل خیلی عجیبی نداشت، انگار چیزی شبیه حس گرهایی که هنگام آتش سوزی فعال می شوند توی دلم کار گذاشته بود که یک سرش وصل بود به مغزم، به فکرم، به ذهنم، و به هر چیزی که باعث می شد تصویر رخشید لحظه ای از خاطرم نرود، تصویری که هم چون صحنه ای آهسته ی یک پلان به یاد ماندنی در یک فیلم دراماتیک و فاخر بود و شخصیت اصلی این سینمای کلاسیک را رخشید به عهده داشت.
من این سینما را، این قصه را، این موسیقی روان رازآلود را با تک تک سلول هایم، با هر دو نیم کره ی مغزم، و با تمام حواسم از بر بودم. کتاب می دیدم یاد نحوه ی کتاب خواندنش می افتادم، فنجان می دیدم یاد طرز قهوه نوشیدنش، قدم می زدم یاد راه رفتنش، و ساز که می دیدم یاد موسیقی گوش دادنش با چشم های بسته. زخشید در ابتدا برای من دنیایی از ابهام بود و من مانند مسافری نا بلد برای کشف این جزیره ی ناشناخته. برای شناختن این جغرافیای ناشناس پا در پر پیچ و تاب ترین مسیری گذاشتم که تا آن روز در هیچ جهانی تجربه نکرده بودم. من برای پیدا کردن حسی که درونم ریشه دوانده بود گم شدم.
تکیه دادم به صندلی و از شیشه ی هواپیما بیرون را تماشا کردم. تقریبا ده دقیقه به پریدن هواپیما مانده بود. در واتس آپ برای رخشید نوشتم: «عزیزم تا چند ساعت به گوشی دسترسی ندارم.» انگار که دست به چانه و نگران زل زده باشد به گوشی و منتظر پیام باشد بلافاصله جواب داد: «از صبح انگار توب دلم رخت می شورن. علی. تو خوبی؟ رخشید دلت خوبه؟ عاشقی؟» از این همه بی پناهی اش بغضم گرفت. در جوابش نوشتم: «از علی دلت بپرس.»...
خرید کتاب راز رخشید برملا شد
کتاب راز رخشید برملا شد نوشته علی سلطانی توسط نشر نیماژ به چاپ رسیده است. برای خرید این کتاب میتوانید به سایت کتابانه مراجعه نمایید.
نظرات کاربران درباره کتاب راز رخشید برملا شد
دیدگاه کاربران