Name: کتاب لطفا گوسفند نباشید
Brand: نامن
SKU: 14984
Price: 3500000 IRR
Availability: InStock
Rating: 5 (1 reviews)

درباره کتاب لطفا گوسفند نباشید!

خود شناسی یکی از مهم ترین مسائل انسان در همه اعصار بوده است. این کتاب پیش از آن که کتابی در حیطه روانشناسی باشد با یک نویسنده مشخص، کتابی است در باب خودشناسی که با اهتمام محمود نامنی گرد آوری شده و در اختیار خواننده قرار گرفته است. "لطفا گوسفند نباشید" سرشار از حکایت، پند و اندرز های تاریخی، داستان، شعر و جملات قصار است که از بسیاری اشخاص همچون علی شریعتی، پائولو کوئلیو، حضرت مولانا، آنتونی رابینز، آلبر کامو و بسیاری دیگر نقل شده است.

نویسنده سعی دارد تا با طرح سؤالات و مسائلی ذهن خواننده را با این مسئله که "انسان چیست؟" درگیر کند. براستی که این گونه هم بوده، اما آیا واقعا خود شما می دانید انسان چیست؟ انسان موجودی است دارای دو دست، دو پا و یک سر که در پی رفع نیاز های خود باید برخی از کارها را انجام دهد. اما همین مسئله در این کتاب به صورت مفصل تری مورد بحث قرار گرفته و مثل ها و سخنان بسیاری از نویسندگان و اندیشمندان وام گرفته شده، چکیده شده و در اختیار خواننده قرار گرفته است تا او را با این واقعیت که، انسان واقعا چیست؟ رو به رو کند. اگر شما هم علاقه مند به شناخت بهتر خود هستید به شما پیشنهاد می شود این کتاب را تهیه کنید.

برشی از متن کتاب لطفا گوسفند نباشید!

پائولو کوئلیو با عشق زیستن را در غالب حکایتی چنین می نگارد: یکی بود یکی نبود، در روزگاری دور مردی بود که همه زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود، وقتی مُرد، همه می گفتند به بهشت رفته است، آدم مهربانی مثل او حتماً به بهشت می رود هر چند بهشت برای این مرد چندان مهم نبود امّا، به هر حال به بهشت می رود. روح مرد بر دو راهی بهشت و جهنم ایستاده بود، دربان نگاهی به اسامی کرد و چون اسم مرد را در میان بهشتیان نیافت او را به جهنم فرستاد، زیرا جهنم هیچ نیازی به دعوت نامه یا کارت شناسایی نداشت و بدین ترتیب مرد در جهنم مقیم گشت.

چند روز گذشت و ابلیس با ناراحتی و خشم به دروازه بهشت رفت و گریبان مسئول مربوطه را گرفت و گفت: این کار شما تروریسم خالص است! مسئول مربوطه با حیرت از شیطان دلیل خشم او را پرسید و شیطان با خشم گفت: آن مرد را به دوزخ فرستاده اید و از وقتی او آمده کار و زندگی ما را به هم زده. از وقتی که رسیده، به حرف های دیگران گوش می دهد، در چشم هایشان نگاه می کند و به درد و دل شان می رسد و با عشق آنان را می بوسد. حالا همه دارند که در دوزخ با هم گفت و گو می کنند، همدیگر را در آغوش می کشند و می بوسند، آخه! دوزخ که جای این کارها نیست! لطفاً این مرد را پس بگیرید! به خاطر بسپار: با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا بر تصادف در دوزخ افتادی، خود شیطان تو را به بهشت بازگرداند!