کتاب تغییر شهامت می خواهد

معرفی کتاب تغییر شهامت می خواهد

"تغییر شهامت می خواهد" کتابی در زمینه ی کسب موفقیت می باشد. جهان از گذشته های بسیار دور تا به امروز، همواره در حال تغییر و دگرگونی هایی است و روز به روز نیز بر شدت تغییرات آن افزوده می شود. تحولات مذکور، گریز ناپذیر بوده و بشریت را نیز به تبعیت از خود وادار می کند. بنابراین تحت این شرایط، تنها فردی می تواند به سعادت و خوش بختی دست یابد که توانایی تغییر را در خود به وجود آورد.

اما به طور معمول اکثر مردم از این که تحولاتی را در خود ایجاد کنند به شدت می هراسند و از آن روی گردانند زیرا یارای رویارویی با تغییر و ریسک را خود نمی بینند و غافل از این هستند که، عدم انعطاف پذیری و دگرگونی، آن ها را با عقب ماندگی بیش از پیش و شکست در زندگی مواجه خواهد ساخت.

در سویی دیگر، سازمان ها و بنگاه ها نیز، هم گام با دگرگونی های جامعه، مدام دچار تحول می شوند و مدیرانی که این تغییرات را پذیرفته و با آن همراه می گردند، مدیرانی توانا و کارآمد هستند که هم خود و هم سازمان تحت سرپرستی شان را از نابودی حتمی نجات می دهند. در همین راستا مولف با بهره گیری از زبان و قلم گویا و توانای خویش، با ارائه ی مثال ها و داستان های پندآموز و زیبا، خواننده را در ایجاد شهامت برای تغییر آماده کرده و وی را به سوی موفقیت و آرامش محض هدایت می کند.

برشی از متن کتاب تغییر شهامت می خواهد

به دنیا آمده ایم تا آن را تغییر دهیم شاید بتوان گذشته را تجزیه و تحلیل کرد، اما آینده را هرگز نمی توان تجزیه و تحلیل کرد. شما برای آینده تان فقط دو راه در پیش دارید، نخست این که مانند اغلب آدم ها منتظر بمانید تا آینده برای شما اتفاق بیفتد، و دیگر آن که مانند انسان های برتر آینده ای را که دوست دارید، در کارگاه ذهن خلاق تان طراحی کنید و با صبر و شکیبایی به آفرینش آن بپردازید. پیش گامان دنیا را آن طور که هست، نمی پذیرند آن ها لب های فرو بسته در کنسرت باشکوه خلقت نیستند.

ارتعاشات ذهن عصیان گر مانند نت هایی جدایی در فضا شناور می شوند و به سمفونی باشکوه کائنات می پیوندند تا آوایی شگفت انگیز بیافرینند. سال 1978 شرکت وسترن یونیون در جواب الکساندر گراهام بل، مخترع تلفن که از ان ها خواسته بود روی اختراعش سرمایه گذاری کنند، گفت: «چه سودی می یتوان برای این اسباب بازی برقی متصور شد تا ما بخواهیم با سرمایه گذاری روی آن خطر کنیم؟»

ناپلئون بناپارت هنگامی که روبرت فولتون، مخترع موتور بخار، برای عرضه ی اختراعش نزد او رفته بود، پس از شنیدن سخنانش با خشم گفت: «چه کاری؟! شما می خواهید یک کشتی را با آتش زدن زغال سنگ در زیر عرشه ی آن به حرکت درآورید؟ این احمقانه ترین سخنی است که تاکنون شنیده ام. من برای شنیدن سخنان بیهوده وقت ندارم.» سال 1927 زمانی که فیلم های سینمایی صامت بودند، هری وارنر، صاحب استودیوی برادران وارنر، در مصاحبه ای با عصبانیت گفت: «کدام آدم احمقی است که بخواهد صدای هنرپیشه ها را در یک فیلم بشنود!؟»

سال 1943 توماس واتسون، بنیان گذار شرکت ای بی ام، گفت: «ظرفیت تمام دنیا برای رایانه فقط پنج عدد از آن است!» سال 1977 کن اولسن، مدیر شرکت دیجیتال اکوئیپمنت، گفت: «هیچ دلیلی وجود ندارد که افراد عادی بخواهند در خانه های شان یک رایانه ی شخصی داشته باشند» سرهنگ ساندرز پس از بازنشستگی از ارتش، یک روش برای پخت مرغ سوخاری ابداع کرد و وقتی شصت و پنج سالگی را پشت سر گذاشته بود، سوار خودروی قدیمی اش شد و هزاران کیلومتر پیمود تا شاید بتواند دستورذ پخت آن را به کسی بفروشد. 1009 صاحب رستوران به او «نه» نگفتند تا آن که سرانجام یک پاسخ «آری» دریافت کرد و توانست نخستین رستوران عرضه ی مرغ سوخاری به نام کی. اف.سی را افتتاح کند. هیچ انسانی بر روی کره ی زمین...

نویسنده: سعید گل محمدی با مقدمه: داریوش مهاجر انتشارات: نسل نو اندیش