کتاب شغل آینده ی من نوشته ی مندی راس و رونه رندل و ترجمه ی فرزاد امامی و تصویرگری اما داد توسط نشر افق به چاپ رسیده است.
شغل آینده ی من، شامل یازده جلد کتاب در یک مجموعه می باشد که هدف اصلی قصه های آن معرفی مشاغلی نظیر پزشک، معلم، پرستار، آتش نشان، آرایشگر، راننده، پلیس و... در قالب داستان های جذاب به کودکان می باشد. دیک دامپزشک، پِنی پرستار، فابیو فوتبالیست، مونا معلم، دیزی دکتر، رالف راننده، مَک مزرعه دار، بیل بنّا، پُلی پلیس، اَشلی آتش نشان و آنی آرایشگر عناوین هر یک از جلدهای آن می باشد که به صورت جداگانه نیز منتشر شده اند. دیزی دکتر عنوان یکی از داستان های آمده در آن می باشد که درباره ی پزشک با مسئولیتی به نام دیزی است. او در روز قلب سالم با کمک گوشی پزشکی خود به صدای ضربان قلب اَشلی، پُلی و بیلی گوش می دهد تا از کارکرد منظم آن اطمینان پیدا کند. کودکان با مطالعه ی این قصه ی کوتاه و آموزنده با ابزار و مخاطرات شغل پزشکی آشنا شده و می آموزند با ورزش کردن منظم و روزانه می توانند از بدن خود در مقابل بیماری ها محافظت کنند.در واقع هدف این کتاب معرفی مشاغل به کودکان برای انتخاب درست در سنین خیلی کم است. داشتن جلد سخت، زبان ساده، صفحات کاملا مصور از جنس کاغذ گلاسه و رنگ آمیزی شاد تصاویر از جمله ویژگی های مثبت این مجموعه می باشد.
برشی از متن کتاب
دیزی دکتر یک رروز صبح زود، دیزی دکتر از خواب بلند شد و گفت: امروز روز قلب سالم است. و بعد از در بیرون رفت تا قبل از صبحانه، حسابی بدود. دیزی دکتر صبحانه ی مفصلی خورد. وقتی می خواست سر کارش برود، گفت: نباید گوشی ام را فراموش کنم. امروز باید به صدای قلب خیلی از مردم گوش کنم. مرکز جراحی شهر خیلی شلوغ بود. مردم زیادی آمده بودند تا در روز قلب سالم، دکتر قلب شان را معاینه کند. اولین نفر، اَشلی آتش نشان بود. صدای قلبش خیلی منظم بود... بوم... بوم... بوم... بوم... دیزی دکتر پرسید: شما مرتب ورزش می کنید؟ ورزش برای قلب خیلی خوب است. اَشلی آتش نشان گفت: بله خیلی زیاد... من مرتب از نردبان بالا می روم... نفر بعد پُلی پلیس بود. قلب او هم صدای خیلی منظمی داشت. بوم... بوم... بوم... بوم... دیزی دکتر پرسید: شما مرتب ورزش می کنید؟ پُلی پلیس گفت: پس چی؟ من مرتب سگ های فراری را تعقیب می کنم و آنها را به صاحب های شان باز می گردانم. آخرین نفر بیلی بنّا بود که ساختمان ها را می ساخت. اما صدای قلبش خیلی عجیب بود. ایک... ایک... ایک... دیزی دکتر فریاد زد: این صدا، صدای قلب یک موش سالم است! یک دفعه، موش خانگی بنّا از جیب لباس کارش آمد بیرون و پرید روی زمین. دیزی دکتر فریاد کشی: وای! بیلی بنّا تمام مرکز جراحی را به دنبال موش دوید تا بالاخره او را گرفت. دیزی دکتر گفت: حالا خوب شد، می بینم که خیلی ورزش کردی! بنّا گفت: خیلی زیاد... از بس دنبال این موش کردم. بعد، دیزی دکتر به صدای قلب بیلی گوش داد. بوم... بوم... بوم... بوم... دیزی دکتر گفت: صدای قلب تو هم منظم است. قلب تو خیلی سالم است. بعد دیزی دکتر به خانه رفت تا یک فنجان چای بخورد. وقتی به آن جا رسید کارتی به شکل قلب جلوی در خانه اش پیدا کرد. دکتر دیزی! از این که مراقب قلب ما بودیاز شما متشکریم. بیلی، اَشلی، پُلی...
نویسنده: مندی راس - رونه رندل مترجم: فرزاد امامی انتشارات: افق
نظرات کاربران درباره کتاب شغل آینده ی من (مجموعه 11 جلدی)
دیدگاه کاربران