معرفی کتاب مرد، پول و شکلات
در آغاز داستان، مایا دختری که اهل پرتغال بود، از زندگی اش ناراضی بود، اما نمی دانست چگونه آن را تغییر دهد. در دام ترس، شک و تردید افکار منفی اش گرفتار شده بود و هرگز باور نداشت روزی ضاحب زندگی ای شود که عاشق آن باش. مایا با چند فرد خارق العاده ملاقات کرد، کسانی که رازهای خوشبختی را به او آموختند. مایا با کمک آنان شچاعت، اشتیاق و خلق زندگی ای سرشار از شادی را یافت.
برشی از متن کتاب مرد، پول و شکلات
زمانی که دو هفته به پایان رسید مایا می دانست که برای بازکردن کافه آماده نیست. او هنوز آماده نبود تا خوشحالی و شادی را رها کند. و این بار هیچ شک و تردیدی هم در ذهنش نداشت. مایا با عجله به طبقه پایین رفت تا تاریخ بازشدن کافه را که بر رتابلویی رو در نوشته بود عوض کند. او که به سرعت از پله ها پایین می رفت، متوجه شد که شکمش خیلی کمتر از حد معمول در چشم است. مایا به سرعت دوید و به در رسید، تابلو را برگرداند، تاریخ را عوض کرد و آن را سرجایش گذاشت.
سپس درست وقتی می خواست برگردد، به بالا نگاه کرد و او را از پشت پنجره دید. جک خندید و مایا آب دهانش را قورت داد. مایا همان طور که او در برابرش ایستاده بود، از خودش می پرسید که در باز کند یا نه، ناگهان دریافت این فرصتی است که شاید دیگر به دست نیاید. او در نهایت شادمان، سرشار و خوشنود بود. می دانست که به مرد احتیاجی ندارد، اما همچنان یکی را می خواست و شادی مایا، به او شجاعت بخشیده بود.
نویسنده: مناون پراگ مترجم: مهراوه فیروز انتشارات: البرز
نظرات کاربران درباره کتاب مرد، پول و شکلات
دیدگاه کاربران