loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب رهش

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره کتاب رهش 

در این کتاب، داستانی با موضوعی تازه و جدید را می خوانیم. نام کتاب، رهش نامگذاری شده است که به معنی پرواز و رها شدن می باشد و در پایان داستان هم، این رهش و رها شدن، حاصل می ‌شود. به علاوه، موضوع اصلی کتاب درباره معماری و توسعه شهری است که به مسائل انتقادی و اثرات معماری بر زندگی مردم هم می پردازد و رهش را می توان معکوس واژه شهر دانست. این نام، حسن انتخاب و دقت نویسنده در انتخاب نام کتاب را می رساند و بر جذابیت و کشش این کتاب می افزاید. علت نوشتن ر ه ش به این صورت، جالب است که در کتاب ذکر شده است.

نحوه نگارش کتاب و نوشتن تک تک واژه ها متفاوت و طبق نظر امیرخانی است. این کتاب داستان زندگی خانواده کوچکی را نشان می دهد. این خانواده سه نفره، از زن و شوهر معماری که یک فرزند به نام ایلیا دارند، تشکیل شده است. لیا و همسرش در دانشکده معماری با هم آشنا شدند و درباره بسیاری مسایل گوناگون با هم صحبت می کنند. این کتاب از زبان لیا، زن خانواده بیان می شود که با همسرش علا، مرد خانواده، زندگی می کنند و فرزند آنها، ایلیا، دارای مشکل تنفسی است. این بیماری باعث می شود که ایلیا، گاهی نفسش می ‌گیرد و کلمات را شمرده شمرده، ادا می‌ کند .مثل ر ه ش. در این کتاب، داستان زندگی روزمره آنها را بازگو می شود که تاثیرات معماری، ساختار و توسعه شهری را در زندگی مردم با دقت به تصویر می کشد.

 

برشی از متن کتاب رهش


ایلیا سرش را برمی گرداند. با خجالت به من نگاه می کند و آرام چیزی می گوید. "یک کاری دارم!" نمی شنوم. می گویم "بلندتر بگو". دو دستش را بلند گو می کند دور دهان ش که در گوش م چیزی بگوید، اما کلاه ایمنی روی روسری نمی گذارد چیزی بشنوم. باد زوزه می کشد. نمی شنوم. فریاد می کشم: - عیب ندارد... بلندتر بگو چه کاری داری؟ فریاد می کشد: - مالیا! شماره یک! وای بر من... حالا وسط آسمان و زمین چه کار می‌توانم بکنم؟ ارمیا از پشت دارد می‌ خندد. این را از تکان هایش می فهمم. آرام به من می گوید: - این هفت صد و چهل و هفت مان همه چیز دارد، اما دست شویی ندارد دیگر! طول می کشد تا برسیم پایین. بچه گناه دارد... از همین بالا سر پاش بگیرید... با تعجب می گویم: - سرپاش بگیرم؟! - بله... چیزی نیست. من بریک ها را نیمه می گیرم و می رم تو اسلو فلایت... سرعت را کم می کنم که باد اذیت نکند.

یک کم ترشح دارد، ولی چیزی نیست... سرعت را کم می کند. از کوله ای که جلوی سینه ام بسته ام، دست مال کاغذی در می آورم و به سختی کمربند ایلیا را باز می کنم و شلوارش را می دهم پایین. حلقه ای ما را به هم متصل کرده است. می کشم ش سمت خودم. به ش می‌گویم: - راحت باش ایلیا... شماره یک را انجام بده... با خجالت می گوید: - می ریزد پایین روی شهر...   مردی که آگهی همشهری به دست دارد، همین جور که میان آگهی ها راه می رود، در خیابان پرسه می‌زند. یک هو یک قطره می چکد روی روزنامه و وسط آگهی های سربی، چاله ای درست می کند. مرد آرام با خودش می گوید: - آخ اگه بارون بزنه... بعد به آسمان نگاه می کند. هیچ ابری در کار نیست... با دقت نگاه می‌کند. آسمان صاف صاف است. آن بالا بالاها فقط نقطه سیاهی هست وسط آسمان. همین و بس... مرد سرد نمی‌آورد. به آگهی ها نگاه می کند و به راه خودش ادامه می‌دهد... مثل اسب ها و قزل آلاها و سگ ها و گربه ها و کبوترها و ماهی های آکواریوم...

نویسنده: رضا امیرخانی انتشارات: افق

 


مشخصات

  • نویسنده رضا امیرخانی
  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 20
  • سال انتشار 1403
  • تعداد صفحه 200
  • انتشارات افق
  • شابک : 9786003533950

درباره رضا امیرخانی نویسنده کتاب کتاب رهش

رضا امیرخانی کیست؟ رضا امیرخانی نویسنده و پژوهشگر معاصر ایرانی است که به سبب تالیف رمان‌ها و داستان‌های چالش‌انگیز و واقع‌گرای اجتماعی و سیاسی شهرت دارد. کتاب های او از جزء آثار پرمخاطب ادبی کشور محسوب می‌شوند که برخی از آن‌ها نیز به چندین زبان ترجمه شده‌اند. رضا امیرخانی دارای گواهی‌نامه‌ی خلبانی نیز هست و در سال 1371 عنوان جوان‌‌ترین خلبان ایرانی را از آن خود کرد. در ادامه به بررسی آثار و بیوگرافی رضا امیرخانی …

نظرات کاربران درباره کتاب رهش


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب رهش" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل