دربارهی کتاب ارمیا
رمان «ارمیا» نخستین اثر بلند داستانی نویسنده شناختهشده ایرانی، رضا امیرخانی، است. این کتاب که موفق به دریافت جوایز متعدد و توجه زیادی از سوی مخاطبان و منتقدان شده، داستانی عمیق و انسانی را در بستر سالهای پایانی جنگ ایران و عراق روایت میکند.
عنوان رمان از نام شخصیت اصلی آن، «ارمیا»، گرفته شده است. «ارمیا» در یک خانواده مرفه و با امکانات بالا در شمال تهران رشد کرده و در یک محیط کاملاً متفاوت از شرایط جنگ زندگی کرده است. برخلاف خانوادهاش که بیشتر به امور رفاهی و اجتماعی توجه دارند، او در دل خود دغدغههایی بزرگتر از مسائل روزمره دارد. این دغدغهها حول محور مفاهیمی چون جنگ، ایثار، پایداری و جهاد میچرخد که برای او معنای خاصی دارند و جزء اصول اساسی باورهایش محسوب میشوند.
در حالی که خانواده «ارمیا» هیچ علاقهای به مسائل جنگ و جهاد ندارد، او در شرایطی متفاوت قرار دارد و به این باور رسیده که باید در این مسیر قدم بگذارد. در زمستان سال 1366، بیآنکه خانوادهاش از تصمیمش باخبر باشند، «ارمیا» به یکی از مراکز ثبتنام نیروهای داوطلب جنگ در جنوب تهران میرود و تصمیم میگیرد که به جبهههای جنگ اعزام شود.
در آنجا، او با پسری به نام «مصطفی» آشنا میشود. «مصطفی» پسری از جنوب تهران است که مانند «ارمیا» به جبهه آمده و آنها پس از گذراندن دورههای آموزشی، به همراه یکدیگر عازم جبهههای جنگ میشوند. در شرایط سخت جنگ و در میان خون و آتش، دوستی عمیق و صمیمانهای بین «ارمیا» و «مصطفی» شکل میگیرد و آنها در این دوران دشوار، پشتیبان و همراه یکدیگر میشوند. این دو جوان، با تمام دشواریها و خطرات جنگ، روزهای خود را در کنار یکدیگر سپری میکنند و رفاقت آنها تبدیل به یکی از اصلیترین ارکان زندگیشان میشود.
اما سرنوشت در روزهای پایانی جنگ، چرخشی ناگوار را برای آنها رقم میزند که همه چیز را تغییر میدهد. این اتفاق تلخ و غیرمنتظره، باعث میشود که «ارمیا» و «مصطفی» در دنیای جدیدی از تجربهها و احساسات قرار بگیرند که تاثیرات آن تا انتهای داستان همراه آنها خواهد بود.
رمان «ارمیا» با پرداختی دقیق و انسانی به جزئیات زندگی شخصیتها و جنگ، به یکی از مهمترین آثار ادبی دوران جنگ ایران و عراق تبدیل شده است. این کتاب نه تنها از منظر داستانی جذاب است، بلکه به طور عمیقتری به مضامین انسانی، اخلاقی و اجتماعی میپردازد و مخاطب را با چالشها و تحولات روحی و فکری شخصیتهای آن همراه میکند.
بخشی از کتاب ارمیا
صدای بوق ماشین ارمیا را به خود آورد. پلک ها به آرامی باز شدند. خوا تاریک تاریک بود اما اندک نوری که از چراغ سفید تیر برق کوچه می تابید کافی بود تا ارمیا سنگ های سفید خانه را بازشناسد. محیط خیلی غریب بود. ماشین های نویی که در کنار درخت پارک شده بودند، منظم و مرتب، سپر به سپر، درخت ها منظم و مرتب. اگر درست در امتداد دو درخت چنار می ایستادی از ابتدا تا انتهای کوچه همه دریک خط بودند؛ مثل سرباز صفرهای ارتشی تازه وارد.
ارمیا کفرش در آمده بود. همه ی چنارها سالم بودند. هیچ شاخه ی سوخته ای دیده نمی شد. دریغ از یک تویتا لندکروز خاکی که کج پارک شده بود. دریغ از یک آهن قراضه ی سوخته ی تی 72 که دود سیاه از آن بلند شود. دریغ از حتا یک صف سرباز صفر ارتشی که فرمان ده شان فریاد بزند: به ستون یک و همه مثل درخت های چنار پشت سر هم بایستند. حتا سبزی لباس نوی سرباز صفرهای تازه وارد از سبزی چنارها زیباتر بود.
- این جا انگار نه انگار که جنگ شده.
در عقب رنو باز شد. شهین رو به معمر کرد و گفت: "معمر مثل این که ارمیای من خوابیده."
و معمر همین طور که آرام جامه دانش را به داخل خانه می برد، سری تکان داد و گفت: "بیداری اش را ندیده ای."
بعد انگار چیزی یادش آمده باشد زمزمه کرد: " خدایا هرچه می دهی شکرت، هر چی می گیری شکرت."
مادر دست در موهای بلند و مجعد ارمیا برد. دست شهین آرام جعدهای ارمیا را باز می کرد. محبت مادرانه سیالی شده بود و روی موهای ارمیا جاری بود. تحمل شهین تمام شد. گونه به گونه ی ارمیا گذاشت. ریش های بلند ارمیا به هیچ وجه صورت شهین را ناراحت نمی کرد. گرمی بوسه ی مادر چشمان ارمیا را باز کرد. نمی دانست برای چه چشم هایش را به زور بسته بود. صورت مادر زیر نور تیر چراغ برق در سایه روشنی زیبا مات شده بود. ارمیا بی اختیار مادر را بوسید و او را در آغوش کشید.
خرید کتاب ارمیا امیرخانی
رمان ارمیا اولین بلند داستانی رضا امیرخانی است که توسط نشر افق به چاپ رسیده است. برای مشاهده قیمت و خرید کتاب ارمیا میتوانید به سایت کتابانه مراجعه نمایید.
نظرات کاربران درباره کتاب ارمیا
دیدگاه کاربران